الف. از ابتدای قرن بیستم یا دقیق تر از 1898 که آمریکا عصر نوین بین الملل گرایی خود را آغاز کرد روش جدیدی را اتخاذ کرد که تا پیش از ان تقریبا بی سابقه بود. آمریکایی ها تصمیم گرفتند به جای فتح سرزیمن های جدید، منافع خود را در آنها دنبال کنند . این سیاست اگرچه ابتدا با چالش هایی در درون و بیرون ایالات متحده مواجه شد اما در نهایت در میانه دهه هفتاد میلادی قطعیت یافت و اکثر سیاستمداران این کشور بر جنگ نیابتی به جای اعزام سرباز تاکید کردند.

آمریکا دریافته است که لازم نیست مانند امپراطوری  روم و انگلستان سرزمین های متعدد را تصرف کرده و آنها را مستعمره خود کند. این روش هم نیازمند سربازان بی شمار است و هم نارضایتی عمومی زیادی برای ایالات متحده به همراه خواهد داشت.

این تجربه به خصوص بعد از 1976 که آمریکا ویتنام را ترک کرد نمود بسیار جدی تری در سیاست بین الملل گرایی این کشور یافت. سیاستمداران آمریکایی ترجیح می دهند ارزش های خود  را به شکل دیگری در دنیا اشاعه دهند و همین اشکال است که امروز توان ایالات متحده در تاثیرگذاری بر اتفاقات جهانی را نشان می دهد.

بحران هایی مانند عراق، افغانستان و اوکراین را هم باید در همین راستا ارزیابی کرد . آمریکا به دنبال آن است که با کاهش حضور خود در کشور عراق وافغانستان هعملا بحران را باقی گذاشته و برای همیشه وجود چتر حمایتی اش  را بر این کشور ها الزامی کند.

ب. اکنون در عراق داعش برای آمریکا مبارزه می کند و جدال نیابتی را به جای سربازان این کشور برعهده گرفته است. تا پیش از این دولت هایی مانند انگلستان یا فرانسه ستون های حضور خود در کشورهای مستعمره را بر پایه خون سربازان خود استوار می کردند و لذا این ستون ها هیچ گاه استوار نمی ماندند و دائم در حال رعشه بود چرا که اساسا مبارزه برای مردم دولت مستعمره به یک امر مقدس بدل می شد که یا وجه ملی گرایی به خود می گرفت و یا در قالب گرایشات مذهبی بروز می یافت.

همین مساله باعث شد که فرانسه الجزایر را از دست بدهد و مراکشی ها به یک مبارزه گسترده برای استقلال دست بزنند و حتی عراقی ها نیز نوری سعید نخست وزیر منصوب دولت انگلستان را بر دار کرده و چند روز در خیابان های بغداد بچرخانند.

اما اکنون سالها از آن زمان گذشته است. آمریکایی ها به جای تحریک احساسات ملی و مذهبی ملت ها، آنها را دلبسته پوزیشن های روشنفکری می کنند. امروز سربازان آمریکایی در همه جای دنیا حضور دارند اما لباس رسمی آنها متفاوت است. یک گروه به نام داعش ، یکی به نام بوکو حرام و دیگری در قالب جنبش دموکراتیک اوکراین مبارزه می کنند.

آبشخور همه آنها یکی است چون در ذات خود منافع واشنگتن را پی گیری می کنند و درست به همین دلیل است که مقامات کاخ سفید در برابر مخالفان دولت جدید اوکراین دم از مشت آهنین می زنند اما در عراق و سوریه خواستار مذاکره و تشکیل دولت وفاق ملی هستند. در حقیقت حمایت آمریکا از طرح سرکوب بیشتر مردم اوکراین و تهدید رئیس جمهور این کشور در استفاده از مشت آهنین نسبت به مخالفان در حالی است که در عراق و سوریه نسبت به برخورد با تروریست ها راهکار سیاسی ارائه می کنند.

آنها همچنین کشته شدن سه شهرک نشین صهیونیست که عامل آن نیز هیچ وقتمشخص نشده است یک فاجعه انسانی خوانده انداما در همان حال  در برابر کشتار هزاران فلسطینی سکوت کرده‌اند، لذا این سوال مطرح شود چگونه غربی‌ها در برابر مرگ سه شهرک نشین موضع چکشی اتخاذ کرده اما در برابر کشتار هزاران انسان در افغانستان، عراق، لیبی و... توسط ارتشهای خود موضعی نگرفته‌اند.

پاسخ این سوال ساده است. آمریکا در حال دفاع از سربازان خود در کشورهای مختلف است که در یک جنگ نیابتی برای مناقع گوناگون این کشور مبارزه می کنند.درست به همین دلیل است که ازنگاه رسانه های غرب، مبارزه در فلسطین یک اقدام تروریستی است اما حمله به اردوگاه فلسطینیان توسط رژیم صهیونیستی دفاع از خود شناخته می شود.

نکته مهمتر این که سیاستگذاران آمریکایی با درک شرایط موجود رسانه ها را در صف اول لشکر کشی هایشان قرار داده اند تا با توجیه رفتار دوگانه و استانداردهای مختلف ایالات متحده اقدامات این کشور را به عنوان یک حرکت ارزشی و بشری  نمایان کرده و افکار عمومی مردم و به خصوص قشری که خود را روشنفکر می داند را تحت تاثیر خود قرار دهند.

ج. آمریکا در واقع به دنبال شخم زدن منطقه است و این سیاست را در غالبی که بیان شد پی گیری می کند. هیچ کشوری هم از نظر آنها نباید از این روند جدا بماند. برای کشورهای دوست آمریکا این کار آرامتر و با خشونت کمتری انجام می شود اما در کشورهای دشمن چنین روندی با شدت و خشونت بیشتری اتفاق خواهد افتاد. به همین دلیل هم عراق امروز صحنه درگیری جنگ خشونت بار تروریستی است اما در عربستان کار با افرادی مثل بندر بن سلطان پیش می رود. اما در نهایت نیت آمریکا این است که هیچ کدام از این کشورها با ارزش های حاکم بر مسلمانان به راه خود ادامه ندهند. این ارزش ها سیطره آمریکایی را درذات خود نمی پذیرد و دیر یا زود علیه آن قیام خواهد کرد.

اما درست در همین زمان برخی مسلمانان در اروپا یا حتی کشورهای منطقه هیچ خطری برای آمریکا ندارند چون آنها همانقدر مسلمان هستند که امروز عموم مسیحیان به دستورات انجیل عمل می کنند.