پايگاه خبري تحليلي «پارس»- کارشناسان در تهران می گویند بحث درباره تمدید یا عدم تمدید توافق ژنو در واقع یک بحث بی مورد است چرا که این توافق اساسا نمی تواند تمدید شود.

با نزدیک شدن به ضرب الاجل 30 تیر، این بحث در میان دیپلمات ها و در رسانه ها مطرح شده است که اگر ایران و 1+5 نتوانند تا آن تاریخ به توافق برسند، آیا احتمال تمدید توافق ژنو برای یک 6 ماه دیگر وجود دارد یا نه.

نظری که دیپلمات های غربی عموما اعلام کرده اند این است که فعلا گزینه تمدید بررسی نشده است و این امر صرفا زمانی بررسی خواهد شد که «دورنمایی برای دست یابی برای توافق وجود داشته باشد».

این موضعی است که جان کری در مقاله خود در واشینگتن پست هم به آن اشاره کرده است.

با این حال، تحلیلگران می گویند بحث در کمورد توافق ژنو بی مورد است چرا که این توافق اساس قابل تمدید نیست.

 یک کارشناس ارشد در این باره می گوید: «در توافق ژنو داده ها و ستانده هایی تعریف شده است که اساسا قابل تمدید نیست. ایران طبق این توافق باید اقداماتی مانند رقیق سازی یا اکسیداسیون مواد 20 درصد خود و برخی اقدامات دیگر را انجام می داده که همه آنها را انجام داده است. 1+5 هم باید در مقابل پول هایی را آزاد می کرده که ادعا می شود این کار را کرده است. به این ترتیب چیزی برای تمدید کردن وجود ندارد. اگر بنا باشد حرفی از تمدید زده شود، در واقع چاره ای نیست جز اینکه یک سری داده ها و ستانده های جدید تعریف شود».

وی ادامه می دهد: «این چیزی است که درباره آن مذاکره نشده است. تدوین یک سری داده و ستانده جدید خودش مذاکره می خواهد و کار دشواری هم خواهد بود چرا که عملا باید اصل همه یا هیچ کنار گذاشته شود و غربی ها بپذیرند بر اساس آن مقدار از مباحث که با ایران توافق شده یک توافق موقت جدید نوشته شود».

تحلیلگرانی که ایران هسته ای با آنها مشورت کرده می گویند به همین دلیل است که امریکایی ها هم از تمدید مذاکرات حرف می زنند نه تمدید توافق.

به نظر می رسد، دو طرف با علم به دشواری های تدوین یک توافق موقت جدید انرژی خود را بر نهایی کردن توافق جامع متمرکز کرده اند؛ توافقی که علائم موجود نشان می دهد یک «توافق خوب» نخواهد بود.


ارزیابی راهبردی ملاحظات راهبردی در آستانه توافق جامع
 
از طرفي مهدی محمدی كارشناس مسايل سياست خارجي بر اين باور است كه ایران نمی خواهد و نمی تواند موضوع هسته ای را بدل به مدلی موفق از نتیجه بخشی تحریم ها در تعدیل تصمیمات امنیت ملی اش کرده و به این ترتیب برکارآمدی پروژه فشار صحه بگذارد.

به گزارش پايگاه خبري تحليلي «پارس»، وي در تحليلي نوشت: 
مذاکرات وین 6 در شرایطی آغاز خواهد شد که طرف امریکایی تقریبا حاضر به گرفتن هیچ تصمیم دشواری در مذاکرات وین 5 نشده است. با نزدیک شدن به ضرب الاجل 30 تیر می توان انتظار داشت که مذاکرات فشرده تر و هر چه جلوتر می رویم، تماس ها نزدیک تر، رایزنی ها جدی تر و استرس ها بیشتر شود. با این حال دورنمای یک توافق هنوز هویدا نشده است عمدتا به این دلیل که امریکایی ها اصرار دارند ایران در مذاکرات تصمیمات دشواری از قبیل برچیدن بخش عمده ای از ظرفیت غنی سازی خود را بگیرد اما خود آماده تحمل هیچ دشواری جدی نیستند.

برخی نکات زیر تصویر وضعیتی را که اکنون مذاکرات در آن قرار دارد، روشن تر می کند:

1- نخستین نکته این است که تا امروز امریکا توانسته است گروه 1+5 را با خود متحد نگه دارد اما این همیشگی نخواهد بود. این امر عمدتا به دو دلیل رخ داده است. نخست اینکه امریکا خود سخت ترین موضع را درمقابل ایران گرفته و در نتیجه دیگر مجالی برای تندروی کشوری مانند فرانسه باقی نمانده است و دوم، هنوز دورنمای شکست مذاکرات پدیدار نشده است تا چانه زنی های واقعی آغاز شود. اگر مذاکرات با وضعیت فعلی جلو برود، یعنی دو طرف درباره دو مسئله ظرفیت غنی سازی و تحریم ها به یک جمع بندی مشترک نرسند، بدون تردید مذاکرات در انتهای تیر ماه در آستانه شکست قرار خواهدگرفت و وقتی چنین شود می توان انتظار داشت که چسب های درونی گروه 1+5 از هم گسسته شود. در آن شرایط درباره چند مسئله اساسی میان روسیه و چین و احتمالا آلمان از یک سو و دیگر اعضای گروه 1+5 از سوی دیگر اختلافاتی حاد بروز خواهد کرد. مسئله اول این است که این کشورها بر خلاف امریکا عقیده خواهند داشت این حق ایران است که در ازای امتیازهایی که واگذار می کند خواهان برچیده شدن یکباره تحریم ها باشد. مسئله دوم این است که این کشورها آماده خواهند بود میان دو گزینه پذیرش ظرفیت غنی سازی بیشتر برای ایران و شکست مذاکرات، از گزینه اول جانبداری کنند. بنابراین به نظر می رسد ایران می تواند روی شکل گیری یک جناح میانه روتر درون گروه 1+5، بویژه اگر امریکا موضع خود را تعدیل نکند و مذاکرات در آستانه شکست قرار گیرد، حساب کند.

2- یکی از مهلک ترین اشتباهات تیم ایرانی این خواهد بود در چانه زنی درباره موضوعات دشوار، موضع خود را زود تعدیل کند. متاسفانه در مذاکرات وین 5 یکی از نگران کننده ترین نمونه های این امر مشاهده شده است. در حالی که تیم ایرانی پیش از این، برچیده شدن کامل و یک جای همه تحریم ها را خواستار شده بود، عباس عراقچی پس از مذاکرات وین 5 به خبرنگاران گفت ایران پذیرفته است که تحریم ها طبق یک جدول زمانی لغو شود. این بدان معناست که تیم ایرانی به سرعت موضع خود را در این باره تعدیل کرده است. اگر توجه کنیم که دولت آقای روحانی تا کنون چه مانور گسترده ای روی مسئله لغو تحریم ها انجام داده و همه امتیازدهی های خود را اینگونه توجیه کرده که هدف مذاکرات لغو تحریم هاست، متوجه خواهیم شد که این امتیاز واگذار شده به 1+5 چقدر اساسی بوده است. معنای لغو تدریجی تحریم ها این است که عملا در حالی که ایران همه درخواست های هسته ای 1+5 را می پذیرد و با این کار اهرم های چانه زنی خود را از دست می دهد، طرف مقابل با حفظ بخش های مهمی از تحریم ها اهرم های چانه زنی خود را حفظ می کند و می تواند بحث را به حوزه های غیر هسته ای توسعه بدهد. عجله در تعدیل خطوط قرمز، دارای این خطر راهبردی است که امریکایی ها تصور کنند همه آنچه ایران آنها را خطوط قرمز خود می نامد، در وقع ابزارهای چانه زنی است و از دید ایران هیچ خط قرمز واقعی وجود ندارد. آن وقت است که مذاکره معنای حقیقی خود را از دست خواهد داد و امریکایی ها سعی خواهند کرد با واگذاری امتیاز های حداقلی، حداکثر مقدار از آن چیزی را که می خواهند به دست بیاورند.

3- یک نکته مهم که امریکایی ها در هفته گذشته به عنوان یک برآورد اطلاعاتی از آن سخن گفته اند این است که نمی دانند ایران درباره موضوع کلیدی ظرفیت غنی سازی چه زمانی کوتاه خواهد آمد. معنای این سخن این است که تیم ایرانی به گونه ای مذاکره کرده یا امریکایی ها اطلاعاتی در اختیار دارند که بر اساس آن معتقدند ایران بالاخره از موضع فعلی خود درباره حفظ همه ظرفیت غنی سازی اش و توسعه تدریجی آن در آینده را تعدیل خواهد کرد و از آن کوتاه خواهد آمد. معلوم نیست که این محاسبه دقیقا چگونه در ذهن غربی ها شکل گرفته ولی این روشن است که تیم ایرانی باید هر چه زودتر این محاسبه اشتباه را تصحیح کند. رییس جمهور پیش از این گفته است تنها چیزی که ایران برای روی میز گذاشتن دارد شفافیت است نه چیز دیگر. تیم ایرانی هم این موضوع را که تنها نیازهای ایران، اندازه ظرفیت غنی سازی اش را تعیین خواهد کرد، به عنوان یک خط قرمز اعلام کرده است. نتیجه این است که آقای ظریف و همکارانش در ارتباطات روزانه خود با امریکایی ها باید این پیام را به طور کاملا صریح به آنها برسانند که اگر منتظرند تا زمان کوتاه آمدن ایران برسد، آن زمان هرگز نخواهد رسید. ملاحظات راهبردی اساسا به ایران اجازه نمی دهد که در این موضوع کلیدی کوتاه بیاید چرا که در این صورت راه برای فشار های بسیار سنگین تری از سوی امریکا آن هم بر سر موضوعاتی که بخش لاینفک امنیت ملی ایران است گشوده خواهد شد. ایران نمی خواهد و نمی تواند موضوع هسته ای را بدل به مدلی موفق از نتیجه بخشی تحریم ها در تعدیل تصمیمات امنیت ملی اش کرده و به این ترتیب برکارآمدی پروژه فشار صحه بگذارد. بنابراین امریکایی ها باید درک کنند حداکثر کاری که ایران می  تواند در این حوزه برای آنها انجام بدهد ارائه مقادیری «حفظ آبرو» است نه بیشتر.

4- نکته بعدی این است که اگر به ادبیات امریکایی ها پس  از مذاکرات وین 5 دقت کنیم، یکی از مهم ترین کلیدواژه هایی که بر آن تاکید کرده اند این است که «ایران باید نشان بدهد آماده است همه تضمین های لازم را درباره صلح آمیز بودن و صلح آمیز باقی ماندن برنامه هسته ای اش، ارائه کند». اگر این جمله را در کنار درخواست پر شدت امریکایی ها مبنی بر ضرورت کاهش شدید ظرفیت غنی سازی ایران بگذاریم، نتیجه این خواهد شد که امریکا همچنان برچیدن را مهم ترین و اطمینان بخش ترین تضمین صلح آمیز باقی ماندن برنامه هسته ای ایران تلقی می کند. این در حالی است که می دانیم ایران پیشنهادهای بسیار سخاوتمندانه ای در حوزه شفافیت برنامه هسته ای به طرف غربی ارائه کرده است. واقعیت این است که دو مفهوم شفافیت و محدودیت مفاهیم هم ارزی هستند که به موازات افزایش یکی باید از دیگری کاست والا اگر قرار باشد هم برنامه غنی سازی ایران محدود شود و هم ایران شفافیت حداکثری را برای آن برنامه محدود شده بپذیرد، هم چوب  را خورده و هم پیاز را. ایران تا کنون محدودیت برنامه غنی سازی فعلی خودر ا نپذیرفته است. در این حالت منطقی است که برای متوازن شدن معامله نهایی بر شفافیت برنامه افزوده شود، اما تا وقتی که امریکایی ها «برچیدن» را تضمین صلح آمیز بودن تلقی می کنند، درباره شفافیت برنامه باید کاملا سخت گیر بود و حداقلی عمل کرد.

5- مسئله بعدی در توافق نهایی، بازگشت پذیر بودن یا نبودن تعهدات دو طرف است. امریکایی ها می گویند هم درباره ظرفیت غنی سازی و هم درباره بازطراحی راکتور اراک، آنچه ایران می پذیرد باید بازگشت ناپذیر باشد. مقصود از این تعبیر ظاهرا این است که ایران در هیچ زمان مفروضی در آینده نتواند این برنامه ها را در زمانی کوتاه از سر بگیرد. به عنوان نمونه، آنگونه که کارشناسان غربی گفته اند هدف اصلی امریکا از تاکید بر اینکه باید تعداد زیادی از ماشین های سانتریفیوژ ایران برچیده شود دقیقا همین است که این برنامه در زمان کوتاه قابل بازگرداندن به وضعیت پیش از توافق نباشد. درباره اراک هم ملاحظه ای که باعث شده هنوز میان ایران و امریکا بر سر بازطراحی قلب راکتور توافق نشود، همین است که امریکایی ها می گویند تغییری که در این راکتور اعمال می شود، باید بازگشت ناپذیر باشد. در اینجا چند مسئله مهم وجود دارد. مسئله اول این است که اگر قرار است تعهدات ایران بازگشت ناپذیر باشد، تعهدات طرف مقابل هم باید دقیقا واجد همین ویژگی باشد؛ در حالی که می دانیم مطلقا چنین نیست. امریکایی ها به روشنی گفته اند تحریم ها را نه یک جا بلکه طبق یک جدول زمانی لغو می کنند و تحریم های غیر هسته ای نه تنها لغو نمی شود بلکه تشدید هم خواهد شد (مراجعه کنید به جلسه توجیهی شرمن با خبرنگاران در وین پس از وین 5). در یک بیان ساده مسئله این است که امریکایی ها می توانند هر زمان اراده کردند همین تحریم های فعلی و بلکه تحریم هایی بسیار شدیدتر و ظالمانه تر از آن را با بهانه های غیر هسته ای مجددا اعمال کنند ولی ایران دیگر اهرمی برای مقابله به مثل در اختیار نخواهد داشت. من عقیده دارم، تا همین امروز هم آنچه سرعت قطار تحریم ها را کند کرده امکان مقابله به مثل فنی و حقوقی ایران بوده نه اینکه امریکایی ها علاقه و اهمیتی به لبخندهای دیپلماتیک داشته یا داده باشند. مسئله دوم، اندکی نگران کننده تر است. از یک منظر راهبردی، بازگشت پذیر بودن تعهدات طرفین نوعی ضمانت متقابل ایجاد می کند که هر دو طرف به تعهدات خود پای بند بمانند. در واقع اگر یک طرف بداند که در صورت نقض تعهداتش، طرف مقابل به سرعت امکان انجام اقدامات متقابل دارد، در عدم پای بندی به توافق محتاط خواهد شد. اما وقتی تعهدات یک طرف بازگشت ناپذیر باشد، آنچه عملا رخ می دهد این است که انگیزه طرف مقابل برای پای بندی به تعهداتش خود به خود کاهش پیدا می کند چرا که طرف مقابل خود را از نشان دادن واکنش ناتوان می بیند. در حالی که میان ایران و امریکا بی اعتمادی وسیعی وجود دارد، تن دادن به تعهدات بازگشت ناپذیر و پذیرش دستکاری های فنی در برنامه هسته ای که بیشتر به خرابکاری شبیه است، خردمندانه نیست. ایران باید این موضوع را پیشفرض بگیرد که امریکا توان عمل کامل به تعهداتش را نخواهد داشت –چنانکه تجربه توافق ژنو ثابت کرده است- و بنابراین باید ابزارهای بازدارنده خود را با جدیت حفظ کند.

6- موضوع بعدی تمرکز مذاکرات بر افزایش زمان گریز هسته ای ایران (Break out) است. وقتی طرف امریکایی به جای تمرکز روی ساخته شدن سلاح در ایران، روی Break out تمرکز می کند، از جنبه راهبردی به این معناست که امریکایی ها روی «مسیر» ساخته شدن سلاح تمرکز کرده اند نه روی اصل آن. مشکل اصلی در اینجا این است که مسیر ساخته شدن بمب، از حیث تهیه مواد شکافت پذیر، تا 90 درصد، بر مسیر تولید سوخت راکتور هسته ای منطبق است و بنابراین وقتی ایران آماده مذاکره با این مبنا شده، یعنی به محدود شدن توان تولید سوخت خود هم تن داده است. اکنون طرف ایرانی می گوید قصد دارد کل ظرفیت غنی سازی فعلی خود را حفظ کند و با هدف رسیدن به ظرفیت تولید سوخت راکتور بوشهر به تدریج بر آن بیفزاید. این سخن یعنی مبنا قرار گرفتن نیازهای عملی ایران. پارادوکس مذاکرات این است که نتیجه مذاکره بر اساس منطق Break out با نتیجه مذاکره بر اساس منطق نیاز عملی، تفاوتی بنیادین دارد؛ طوری که یکی به برچیدن شدن برنامه غنی سازی ایران می انجامد ودیگری به توسعه آن. یکی از مهم ترین مسئولیت های تیم مذاکره کننده این است که در مذاکرات وین 6، تکلیف این تناقض را روشن کند والا گرفتن یک خروجی متوازن از مذاکرات تقریبا غیر ممکن خواهد بود.

یک نکته دیگر که همین جا باید به آن پرداخت این است که مفهوم Break out عدم تولید مواد هسته ای لازم برای یک سلاح را در ایران نشانه می گیرد، نه ساخته شدن وسیله انفجاری را. می دانیم که حتی اگر 25 کیلو اورانیوم 5 درصد یا 8 کیلو پلوتونیوم 238 تولید شده باشد، تا آنجا که به ساخته شدن یک وسیله انفجاری هسته ای واقعی مربوط می شود، هنوز در اول راه قرار داریم. حجم انبوهی از فعالیت های فیزیک هسته ای و حوزه های مرتبط با آن باید انجام شود تا مواد بسیار غنی شده به یک کلاهک تبدیل شود. تازه پس از این مرحله نوبت به کوچک کردن کلاهک تا جایی می رسد که قابل حمل توسط موشک باشد. امریکایی ها به خوبی می دانند و توضیحات اخیر ایران درباره چاشنی های انفجاری مفتولی (EBW) هم مسئله را روشن تر کرده است که ایران اساسا مطالعات فیزیک هسته ای مرتبط با تبدیل مواد  به سلاح را انجام نداده و هیچ دانش یا تجربه ای در این زمینه ندارد. بنابراین، محاسبه زمان Break out بدون توجه به اینکه PMD کلا سند سازی اسراییلی ها و امریکایی ها علیه برنامه هسته ای ایران است مستقیما به معنای نادیده گرفتن زمان لازم برای تبدیل مواد به سلاح است. امریکایی ها طوری حرف می زنند که گویی از تولید مواد کافی تا ساخت کلاهک هیچ راهی نیست در حالی که کل داستان PMD توصیف کننده همین راه طولانی و دشوار است که اکنون ثابت شده چیزی بیش از مشتی دروغ نیست. بر این اساس، حتی اگر Break out ملاک باشد، باز هم زمان فرار هسته ای برای ایران بیش از چند سال و شاید حدود یک یک دهه خواهد بود نه آنگونه که موسسه علوم و امنیت به عنوان مشاور تیم مذاکره کننده امریکایی محاسبه کرده، 1/5 ماه!

7- نکته آخر که در اینجا به آن می پردازیم این است که قلب هرگونه توافق جامعه یکی برچیدن شدن کامل زیرساخت تحریم ها و دیگری تثبیت حق غنی سازی صنعتی برای ایران است. برخی اطلاعات منتشر شده نشان می دهد امریکایی ها از یک سو نپذیرفته اند همه تحریم ها را لغو کنند و از سوی دیگر، حاضر نیستند تصریح کنند حتی پس از طی شدن زمان گام نهایی، محدودیت های اعمال شده علیه برنامه هسته ای ایران برچیده خواهد شد و ایران می تواند در ابعاد صنعتی غنی سازی کند. هر معامله نهایی که حاوی این دو عنصر نباشد به معنای به بازی گرفتن حقوق و امنیت ملی ایران است. هرگونه توافق نهایی صرفا زمانی دارای ارزش بررسی است که بتواند غنی سازی صنعتی را به خروجی فرآیند اعتماد سازی تبدیل کند. هنوز علامتی از اینکه چنین دورنمایی پدیدار شده باشد مشاهده نشده و در این صورت، مسلما توافق نکردن بهتر از توافقی است که نه تحریم ها را بر می دارد و نه غنی سازی را به ایران می دهد.