پايگاه خبري تحليلي «پارس»- زهرا سجادی- انتخابات دوره‌ی نهم ریاست‌جمهوری که با رویارویی مشخص دو کاندیدایی که سنگینی وزنه‌‌شان بر سایر کاندیداها می‌چربید، به‌زعم صاحب‌نظران نمایی روشن از تقابل اشرافیت‌گرایی از یک‌سو و در سوی دیگر، نماد کوخ‌نشینی بود که نهایتاً کسی که بعدها برخی او را رابین هود اسلامی خواندند، پیروز شد و پیر سیاست ایران یا به قول خودش، پدر سازندگی را شکست داد.
 
شاید تصورش هم برای هاشمی دور از ذهن می‌نمود کسی که روزگاری استاندار خود او در اردبیل بود بتواند در رقابت انتخاباتی با وی، پیروز میدان شود و این تازه شروع کشمکش‌های هشت‌ساله‌ای بود که می‌رفت تا شیرازه‌ی نظام را هم هدف بگیرد.
 
اما دلیل این همه خصومت چه بود؟ چرا به محض پیروزی احمدی‌نژاد، رقیبش وی را آماج انتقادات خود قرار داد و به تعبیر خود احمدی‌نژاد، چوب لای چرخ دولت می‌گذاشت؟ احمدی‌نژاد چگونه مقابله نمود؟ مقصود از نگارش این مقاله یافتن پاسخ برای این پرسش‌ها و هزاران پرسش مشابه دیگر است.
 
دوستان دیروز، دشمنان امروز
اگر تاریخ را تورق کنیم، به سال 72 می‌رسیم که زمان شروع به کار دوره‌ی دوم ریاست‌جمهوری هاشمی بود که علی‌محمد بشارتی، وزیر دولت سازندگی، احمدی‌نژاد را به‌عنوان نخستین استاندار استان تازه‌تأسیس اردبیل معرفی کرد و با موافقت هاشمی روبه‌رو شد. پس از پایان کار دولت سازندگی و ورود هاشمی به رقابت‌های مجلس ششم، احمدی‌نژاد ریاست ستاد انتخاباتی او در نارمک را عهده‌دار شد و حتی پس از جریان شکست هاشمی در انتخابات، وی به‌عنوان یکی از شاکیان پرونده‌ی هاشمی، که مدعی تقلب در انتخابات بود، قضیه را پیگیری می‌کرد.
 
اگر در احوالات رئیس دولت نهم سیر کنیم، خواهیم یافت که او تا زمانی که شهردار تهران شد، نه تنها خصومتی با هاشمی نداشت، بلکه حامی وی نیز بود؛تا اینکه زمزمه‌های انتخابات دوره‌ی نهم شنیده شد و آنچه تصور نمی‌شد به وقوع پیوست؛ یعنی رقابت ناهمسان غول سیاست ایران با آن همه پست و مقام و شهرت (که قطعاً هیچ ایرانی را نمی‌توان یافت که او را نشناسد) با ناشناس‌ترین چهره‌ی این رقابت‌ها یعنی محمود احمدی‌نژاد که مهم‌ترین پست او شهرداری تهران بود.
 
 وی با شعارهای تبلیغاتی خود که بیشتر با آرمان‌های اقشار پایین‌دست همخوانی داشت، بیش از همه در مناطق دورافتاده و محروم محبوبیت یافت و به این ترتیب، با غربالگری دور اول انتخابات، ورق طوری چرخید که احمدی‌نژاد و هاشمی با هم پنجه‌درپنجه شوند.
 
از رقابت تا خصومت
 با ورود احمدی‌نژاد و هاشمی به دور دوم انتخابات نهم، گروهی که به قول احمدی‌نژاد ناجوانمردانه‌ترین شیوه‌های تبلیغاتی را در تخریب هاشمی به کار گرفته بودند، دست دوستی به سمت وی دراز کردند. به دنبال آن، سید محمد خاتمی، رئیس دولت اصلاحات و هاشمی رفسنجانی، رئیس دولت سازندگی، به تشکیل مجموعه‌ای هماهنگ از وزرا و مدیران دولتی شانزده سال گذشته پرداختند و قرار شد در ادامه‌ی جلسات، میرحسین موسوی، نخست‌وزیر سابق، نیز به آن‌ها بپیوندد.
 
در آغاز رقابت‌ها، هاشمی شروع به فرافکنی کرده و اوضاع کشور را طوری ترسیم می‌کرد که به همه بقبولاند کسی جز خود او نمی‌تواند ناجی این کشور باشد. او با ناتوان معرفی کردن رقبای دیگر، ادعا داشت تنها کسی که شایسته‌ی سکانداری مدیریت کشور است، شخص اوست. از سوی دیگر، خاتمی نیز که هنوز تریبون دولت را در اختیار داشت، به یاری وی شتافت و دست به تخریب چهره‌ی شهردار تهران زد. او در یکی از سخنرانی‌های خود، اظهار داشت که «بازهم به‌موجب بسیاری از قصورات و گناهان نداشته پیش‌قدم می‌شود و از جانب کسانی که با چنین مدیریت و وضعی شهر را اداره می‌کنند عذرخواهی می‌کنم.»(1)

هم‌زمان با آغاز موضع‌گیری او، پایگاه‌های اصلاح‌طلبان و حامیان هاشمی، کار خود را با هجمه‌ی گسترده شروع کردند؛ از جمله اینکه تفکر طالبانی و خشک‌سری دارد.
 
 اظهارات افرادی چون عمادالدین باقی، که او را نماینده‌ی تندروها می‌دانست، تنور تخریب علیه احمدی‌نژاد را داغ‌تر می‌کرد و سرانجام طه هاشمی، عضو کارگزاران، اعلام کرد که اجازه ندهید جریان جزم‌اندیش بخواهد همه‌ی میراث امام را مصادره کند.
 
اما سخنان ساده و امیدبخش احمدی‌نژاد، در مقابل برنامه‌های انتخاباتی جدی هاشمی از جمله:
- حمایت از توسعه‌ی نهادهای مدنی و سازمان‌های غیردولتی
– اجتناب دولت از دخالت در حریم خصوصی دیگران
– حمایت از جامعه‌ی مدنی و حذف دستگاه‌های موازی
– دفاع مؤثر از حقوق بشر و... جذاب‌تر می‌نمود و سیل عظیمی از جمعیت ایران احمدی‌نژاد را به‌عنوان کسی که متعهد به شعارهایی است که روزی مردم به‌خاطر آن‌ها انقلاب کردند، در دور دوم، انتخاب کردند. با مشخص شدن نام احمدی‌نژاد به‌عنوان پیروز انتخابات، هاشمی شروع به شبهه‌افکنی کرد و مدعی بود در انتخابات این دوره، شاهد وجود بداخلاقی‌های انتخاباتی و تخلفات و تقلب در آن بوده‌ایم. وی این ادعاها را پس از طی شدن زمان قانونی اعتراض مطرح کرد که دیگر محلی از اعراب نداشت.
 
نامزد مغلوب انتخابات دوره‌ی نهم، دومین تیر خود را در سخنرانی 21 مرداد 84 انداخت و در آن حمایت جانانه‌ای از مدیران شانزده سال اخیر کرد. این حمایت‌ها در واکنش به تغییرات کلان مدیریتی بود که از سوی احمدی‌نژاد در حال اعمال بود.
 
از خصومت با احمدی‌نژاد تا تقابل با نظام
 هاشمی هم‌زمان با آغاز تقابلش با احمدی‌نژاد، به طرز آهسته‌ای شروع به کناره‌گیری از نظام نیز کرد و در سومین کنگره‌ی حزب اعتدال و توسعه در سال 85، ادعای زمینی بودن ولایت فقیه و مردمی بود آن را مطرح کرد. او با اشاره به دوران امام علی (ع) گفت: «امام علی (ع) تا زمانی که مردم به او روی نیاوردند، از حق مشروع ولایت خود استفاده نکرد. بنابراین مردم باید نظام را بخواهند. مگر می‌شود جامعه‌ای که مردم آن را قبول ندارند را اداره کرد.»
 
و این تازه شروع خیز هاشمی بود به سمت کناره‌گیری او از نظام! هم‌زمان با اظهارات هاشمی، حزب کارگزاران در جریانی موازی، با توهین به رأی ملت، اعلام کرد احمدی‌نژاد از دل آرای ملت بیرون نیامده و از نظر عرفی رئیس‌جمهور بودن او محل تردید است و شروع به القای باور تقلب در انتخابات و وابسته بودن احمدی‌نژاد به گروهی که تبلیغات او را برعهده داشتند نمود.
 
 این ارگان با رهبری هاشمی اعلام کرد که انتخاب مردم با شناخت شخصیت‌ها و برنامه‌ها نبود و این حامیان احمدی‌نژاد بودند که با وانمود کردن تقابل کاخ مقابل کوخ، رأی ملت را به سمت او سوق دادند. هرچه نهال قدرت احمدی‌نژاد تنومند‌تر می‌شد، انتقادات هاشمی نیز نسبت به او تندتر و گزنده‌تر می‌شد.
 
در خلال سفر احمدی‌نژاد به خراسان در فروردین 85، وی وعده‌ی خبر خوش هسته‌ای را به مردم
داده بود که قرار بود آن را در خراسان رضوی اعلام کند، ولی هاشمی در آستانه‌ی سفر به کویت و سوریه، در مصاحبه‌ با خبرگزاری کویتی خبر، ورود ایران به باشگاه هسته‌ای را زودتر اعلام کرد و سایت‌های حامی او با تیترهایی «خبر خوش هسته‌ای را هاشمی گفت» یا «پیش‌دستی هاشمی» از او استقبال کردند و بازتاب آن در رسانه‌ها نیز تیترهای گسترده‌ای بود که پیش از موعد شروع، منتشر کردند. این در حالی بود که تا چندی پیش، همین سایت‌های مخالف دولت از دیپلماسی احمدی‌نژاد در قرار دادن کشور در آستانه‌ی پرتگاه و بحران‌آفرینی و احتمال تجزیه‌ی کشور خبر می‌دادند.
 
اگر به خطبه‌های نمازجمعه‌ی هاشمی در این دوران نظری هرچند اجمالی بیفکنیم، دائماً با هشدارهای او مبنی بر اینکه «فرصت برای کشور سم است» یا «شرایط کشور عادی نیست» یا «با سیاست اعتدال از دشمن‌تراشی پرهیز شود» مواجه می‌شویم. اظهارات وی در سفر به مشهد در سال 86 پس از گزارش صندوق بین‌المللی پول نیز از نمونه‌های مخالفت آشکار او با رئیس دولت نهم است. این گزارش که عملکرد اقتصادی ایران در دو سال اخیر را رضایت‌بخش می‌دانست، از سوی هاشمی به این معنا تعبیر شد: «ارزیابی‌های دو سال گذشته نشان از پسرفت و درجا زدن در برخی از موارد و جلو رفتن در موارد اندکی دارد و... شاخص‌های اجرایی چشم‌انداز بیست‌ساله با گزارش عملکرد سالانه‌ی دستگاه‌های دولتی همخوانی ندارد.»(2)
 
از دیگر موضع‌گیری‌های او برضد اقدامات احمدی‌نژاد، اجتناب او از اصلاح اساسنامه‌ی دانشگاه آزاد بود که با نامه‌ای به شورای عالی انقلاب فرهنگی به ریاست احمدی‌نژاد، درخواست توقف این اقدام را نمود و یک‌بار دیگر بر عدم نظارت‌پذیری این دانشگاه صحه گذاشت.
 
همچنین در جریان پرتاب ماهواره‌ی امید، هاشمی در دیدار اعضای ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر و برگزارکنندگان «همایش ملی نظارت همگانی» در استان لرستان گفت: «در زمان جنگ، کار ساخت موشک و ماهواره در دو بخش جداگانه آغاز شد و پس از پایان جنگ، دولت با سرعت سرمایه‌گذاری در این زمینه را آغاز کرد که حاصل تلاش‌ها اکنون ماهواره‌ی امید ایران است که مایه‌ی عزت، افتخار و غرور کشور است.» این در حالی است که طراحی و ساخت تا عملیاتی کردن این پروژه پس از تصویب برنامه‌ی راهبردی فعالیت‌های فضایی کشور در هیئت دولت در تابستان سال 85 به‌طور رسمی آغاز شد.


از جمله تعارض‌های هاشمی با احمدی‌نژاد، سیاست خارجی او بود که مورد پسند هاشمی نبود. او در مرداد سال 87 در جمع اعضای جامعه‌ی اسلامی دانشگاهیان گفت: «این‌گونه که کشور دارد اداره می‌شود، نمی‌توانیم راضی باشیم که مسلمانان خوبی هستیم یا الگوی جهانی می‌شویم.»
 
او در جریان قطع گاز در زمستان آن سال گفت: «این‌گونه مسائل و مشکلات به ضعف مدیرت برمی‌گردد. در زمینه‌ی سیاست خارجی نیز همین‌گونه است... شعار زیاد داده می‌شود، ولی در عمل ضدفرهنگ عمل می‌شود.»(3)
 
تعارض رئیس کابینه‌ی نهم و رئیس تشخیص مصلحت نظام ادامه یافت تا اینکه موسم انتخابات سال 88 فرارسید و به فراخور آن، صداوسیمای ایران مناظره‌هایی بین نامزدها ترتیب داد که در جریان آن، به‌طور مشخص، سه کاندیدا در مقابل احمدی‌نژاد صف‌آرایی کردند و بازهم به قول خودش، او در مقابل یک نفر قرار نداشت، بلکه رقبای او سه دولت بودند.
 
هاشمی پیش از آغاز انتخابات در خطبه‌های نمازجمعه، از نگرانی خود راجع به سلامت انتخابات سخن گفت و مسئولان را توصیه به مراقبت از سلامت انتخابات کرد. هاشمی خود را بی‌طرف و پشتیبان رهبری می‌دانست، اما در روز انتخابات، با صدای بلند کد میرحسین را پرسید و همسر او نیز برگه‌ی رأی را، که نام میرحسین بر آن نوشته شده بود، مقابل عکاسان و خبرنگاران گرفت. حمایت هاشمی از میرحسین بسیار واضح بود، از جمله عکس او با میرحسین و خاتمی در کارترهای انتخاباتی و اعلام مواضع او از سوی مرعشی سخن‌گوی حزب کارگزاران مبنی بر اینکه هاشمی از میرحسین برای اصلاح نظام جمهوری اسلامی حمایت می‌کند.
 
و نهایتاً هاشمی آخرین و بزرگ‌ترین تیر خود را در 19 خرداد 88 پرتاب کرد؛ با نوشتن نامه‌ی سرگشاده به رهبری و رسانه‌ای کردن آن که پس از دو ساعت، با استقبال گسترده‌ی محافل بیگانه و رسانه‌های خارجی مواجه شد. این نامه که در اصل نوعی استیضاح سیاسی بود، رهبری را به چاره‌اندیشی برای برخورد با دولت دعوت می‌کرد و با بیانی نصیحت‌آمیز درخواست می‌کرد که اجازه ندهد که فتنه‌گران نظام را در دست بگیرند و...
 
تا اینجای قصه تقریباً موضع هاشمی بر همگان مشخص شد و ضدیت او با احمدی‌نژاد به‌طور موازی با تقابل او با رهبری به پیش رفته بود و جای هیچ شک‌وشبهه‌ای را برای کناره‌گیری او از نظام باقی نگذاشت.
 
پس از انتخابات و در جریان فتنه و اردوکشی‌های خیابانی، که اتفاقاً در آستانه‌ی سر فرود آوردن آمریکا مقابل درخواست‌های هسته‌ای ایران بود، هاشمی سکوت معناداری در پیش گرفت و به هیچ عنوان اعلام برائت از آن‌ها نکرد.
 
پس از گذشت 46 روز از نوشتن نامه‌ی تاریخی او به رهبری، در خطبه‌های نمازجمعه‌ی تهران به‌جای ایراد خطبه‌ی وحدت‌بخش، با اظهارات خود، به این آشوب‌ها دامن زد. وی خواستار حل مشکلات از طریق قانون شد و دائماً از حکومت مردمی دم می‌زد و با بحرانی جلوه دادن شرایط آن روز کشور، «نماز اولی‌ها» را که فقط برای متشنج کردن جو آمده بودند، ترغیب به کف و سوت می‌کرد.
 
پس از انتخاب احمدی‌نژاد در دوره‌ی دهم انتخابات، هاشمی به هیچ عنوان به او تبریک نگفت و دیگر در نمازجمعه نیز حضور نیافت. احمدی‌نژاد هم به تلافی این اقدام، تا اواخر دوره‌ی ریاست‌جمهوری خود در جلسات مجمع تشخیص مصلحت نظام حاضر نشد.

اما بررسی آن روی سکه، یعنی عملکرد احمدی‌نژاد نیز قابل تأمل است. احمدی‌‌نژاد با روحیه‌ی تند انقلابی با سرعت هرچه تمام‌تر سعی در جراحی عظیمی در ساختار سیاسی و اداری کشور داشت. او با آغاز رقابت‌های انتخاباتی، یعنی شروع درگیری‌هایش با هاشمی، دائماً از فساد همه‌گیر در دستگاه‌های سیاسی و اقتصادی خبر می‌داد و به‌طور مشخص با مخاطب قرار دادن هاشمی از خانوادگی بودن و ریشه‌دار بودن این فساد حکایت می‌کرد. شاید اصلاحات و کارگزاران خیلی سریع‌تر از همه دریافتند که هیچ‌کس از ماشین فوق سرعت تهاجم احمدی‌نژاد در امان نیست و با کنار کشیدن از سر راه او، با تشکیل جبهه‌ای متحد، سعی در مقابله با او کردند.
 
توافق نیم‌بند
 اما آنچه بسیار تأمل‌انگیز می‌نماید، توافق نیم‌بندی است که در اواخر دولت احمدی‌نژاد بین او و هاشمی، هرچند به‌صورت غیرمستقیم صورت گرفت که اذهان را به سمتی برد که گمانه‌زنی می‌شد شاید جریان انحرافی به اتفاق نظر با هاشمی رسیده است و می‌توان تشابهاتی در مشی و رویه‌ی آن‌ها یافت. مواردی از جمله برنتابیدن منویات رهبری از سوی هاشمی و استبداد رأی احمدی‌نژاد راجع‌به انتصاب مشایی و قهر یازده‌روزه‌ی او، اعلام مواضع مشابه راجع به اسرائیل از سوی مشایی و هاشمی که می‌گفت ما سر جنگ با اسرائیل نداریم، استفاده از افراد هاشمی از جمله محسنی، بندپی، ترکان، رحیمی، بقایی و... در پست‌های کلیدی دولت دهم، سکوت تعجب‌برانگیز احمدی‌نژاد در مورد آزادی مهدی هاشمی، پایان دادن به انتقادهای پی‌درپی از هاشمی در اواخر دولت دهم، سکوت هم‌زمان هاشمی و مشایی در جریان فتنه و عدم محکومیت آن از سوی هر دو که صادق زیباکلام را وامی‌دارد از مشایی به‌عنوان انسانی مؤدب یاد کند چون تا به حال لفظ فتنه و فتنه‌گران را به کار نبرده است، شرکت احمدی‌نژاد در جلسات مجمع تشخیص مصلحت نظام در اواخر دوره‌ی ریاست‌جمهوری‌اش و... همه مواردی بود که احتمال نزدیکی دیدگاه هاشمی و جریان موسوم به انحراف را تأیید می‌کرد.
 
 اما در دولت روحانی هنوز گلایه‌هایی از هاشمی می‌شنویم؛ از جمله در دیدار اعضای شورای مرکزی حزب اراده‌ی ملت در سال 92 که می‌گوید: «در مرحله‌ی دوم انتخابات سال 84 هرچه خواستند در صندوق ریختند و خواندند و استاندارها، که همه اصلاح‌طلب بودند، کار را به‌کلی رها کردند.» و یا در اسفند 92 در گفت‌وگو با روزنامه‌ی اعتماد، دولت قبل را نامشروع و خرابکار خواند. اما این دلخوری‌ها طبیعی است از دست مردی که میراث سال‌ها اقتدار سیاسی وی را یک‌شبه نابود کرد و او را هشت سال به انزوای سیاسی کشاند.
 
اما شاید ریشه‌ی اصلی این خصومت، بیش از آنکه شخصی باشد، گفتمانی است. هاشمی با گفتمانی تقابل داشت که در مقطعی احمدی‌نژاد نماینده‌ی آن بود؛ یعنی گفتمان «عدالت و ساده‌زیستی و انقلابی‌گری» و درست زمانی که این گفتمان در احمدی‌نژاد کم‌رنگ شد، شاهد کم‌رنگی تقابل آن‌ها با هم بودیم.(*)
 
پی نوشت :
 (1)- شرق، 18 اردیبهشت 84.
(2)- اعتماد، 10 شهریور 86.
(3)- ایلنا، 25 مرداد 87.
(*)- برهان