پايگاه خبري تحليلي «پارس»- سيدمحمد اسلامي- اوباما دوباره گرفتار شده است. اين روزها در حالي که منتقدان او در حال متهم کردنش به سستي در 2 پرونده سوريه و اوکراين بودند، ناگهان عراق نيز از کنترل خارج شده است. حالا همه سخنراني يک ماه پيش او در وست پوينت را به سخره مي گيرند که از برخي پيشينيانش به خاطر اشتياق فراوان به ماجراجويي هاي نظامي بدون درنظر گرفتن عواقب آن انتقاد کرده بود. البته باراک اوباما باز هم اصرار دارد که ارتش آمريکا را درگير در عراق نمي کند. اما فشارهاي داخلي منتقدان محافظه کار آنچنان است که حتي برخي سناتورهاي دموکرات را هم در حمايت از رويکرد اوباما مردد کرده است. آيا باراک اوباما دستور مداخله ضدتروريسم مي دهد؟ سياست دولت کنوني آمريکا در قبال عراق چيست؟

کنار گذاشتن يک سناريوي بدبينانه
براي اين که بتوانيم درکي از سياست احتمالي اوباما در شرايط کنوني عراق به دست بياوريم، همين ابتدا بايد تکليف يک سناريوي بدبينانه را مشخص کنيم. آيا دولت آمريکا واقعا از حمله سهمگين و همه جانبه داعش غافلگير شده است؟ آيا آمريکايي ها از برنامه داعش براي اشغال موصل، دومين شهر بزرگ عراق خبر نداشته اند؟ هنوز نمي توان پاسخ روشني به اين پرسش داد. پرسشي که داخل آمريکا نيز وجود دارد. مايکل ليتر (Michael Leiter) که از مسئولان مبارزه با تروريسم در هر 2 دولت بوش و اوباما بوده است، مي گويد: «من نمي دانم اين يک اشتباه تاکتيکي و يا يک اشتباه اطلاعاتي بوده است» مرور گذشته نيز به اين شک و ترديد دامن مي زند. داعش در سال 2006 اعلام وجود کرده است. در حال 2007 بيانيه داده که به دنبال استيلاي کامل بر عراق است. در سال 2012 سازمان ملل درباره خطر داعش هشدار جدي داده است. اين گروه در ژانويه همين امسال فلوجه را اشغال کرده است. يک ماه بعد در فوريه امسال ژنرال مايکل تي.ولين يک مسئول عالي رتبه در سازمان اطلاعات نظامي در مقابل کنگره آمريکا اعلام کرده است که داعش ممکن است تلاش کند تا اراضي را در عراق و سوريه تحت تصرف خود درآورد. بنابراين بايد بپذيريم که احتمال اطلاع آمريکايي ها از برنامه داعش اصلا دور از ذهن نيست. با اين حال و با وجود اين نمونه ها فرض را بر اين مي گذاريم که دولت اوباما از اين حمله مطلع نبوده و يا در زمينه سازي نقشي نداشته است.

بحران اصلي داعش نيست
اگر اينچنين باشد، بار ديگر اين پرسش مطرح مي شود که تصميم اوباما درباره مداخله چه خواهد بود؟ او همان کسي است که در رقابت هاي انتخاباتي سال 2008 وعده داد که پاي آمريکا را از باتلاق عراق بيرون بکشد. در سال 2011 نيز با وجود ناکامي در قانع کردن دولت عراق براي امضاي توافقنامه امنيتي استراتژيک با آمريکا، ارتش ايالات متحده را از خاک عراق بيرون کشيد. يک ماه پيش نيز در وست پوينت از دکترين خودش براي نيفتادن در دام ماجراجويي هاي نظامي دفاع کرده است. جمعه گذشته بار ديگر اصرار کرده است که از ارتش آمريکا براي تامين امنيت عراق هزينه نمي کند.

بااين حال او و جان کري، وزير خارجه اش در انتقاد از دولت نوري مالکي هم ابايي نداشته اند. آن ها دولت عراق را به فساد، ناکارآمدي و ضعف متهم مي کنند. رئيس جمهور آمريکا همزمان بر 2 گزاره در کنار هم تاکيد کرده است: لزوم حل بحران از طريق ديپلماسي و لزوم ايجاد يک حاکميت فراگير. به بيان روشن تر رئيس جمهور آمريکا از ايران کمک مي خواهد تا از طريق ايجاد آن چه يک حاکميت فراگير توصيف مي کند، امنيت را به عراق بازگرداند. تلاش براي فشار به ايران و دولت مالکي براي امضاي توافقنامه استراتژيک امنيتي با هدف ايجاد پايگاه هاي آمريکايي در عراق مشابه آن چه پس از جنگ جهاني دوم در اروپا رخ داد، نيز دور از ذهن نيست. اما از ديد آمريکا آيا موضوع ديپلماسي و همکاري امنيتي، فقط به مقابله با تروريسم القاعده و داعش در عراق محدود خواهد شد؟ بدون شک اين طور نيست. اين همکاري بايد از تلاش براي دفع ضرر داعش فراتر برود. از ياد نبريم که باراک اوباما در سخنراني وست پوينت علاوه بر رد ماجراجويي نظامي، بر لزوم انتقال سيستماتيک قدرت در کشورها سخن گفته است. بنابراين منطقي است اگر از دولت آمريکا انتظار داشته باشيم که با تحريک قوم و قبيله هاي عراقي قواعد بازي سياسي را بياموزد و با فشار بر دولت مالکي تلاش کند بازي تا حدي باخته در زمين سياسي عراق را با وارد کردن بازيگران جديد به نفع خود تغيير دهد.

ردپای لابی صهیونیستی در تجزیه عراق

پايگاه خبري تحليلي «پارس»- مسعود فتحی پور- اسرائیل و آمریکا غالباً به عنوان طرفین یک «رابطه ویژه» نامیده می شوند. این روابط ویژه بین اسرائیل و آمریکا عامل مهمی در سیاست خارجی آمریکا در قبال منطقه خاورمیانه است. فرآیند نامعلوم صلح اعراب و اسرائیل، تکثیر سلاح های کشتار جمعی و موشک های بالستیک در منطقه، چالش های جدیدی را در برابر سیاستمداران آمریکایی و اسرائیلی فراهم آورده، به گونه ای که این محیط امنیتی جدید به خصوص بعد از وقایع یازدهم سپتامبر و تحولات عراق، قوام و انسجام بیشتری به روابط دو کشور بخشیده است .

تأثیرگذاری لابی صهیونیستی در سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه
لابی صهیونیستی در جامعه آمریکا و در سیاست خارجی آمریکا نفوذ زیادی داشته است که در نهایت به سود اسرائیل در منطقه تمام شده است اما با آغاز دوره ریاست جمهوری بوش، تغییری استراتژیک و کیفی در نفوذ این گروه‌ها در سیاست خارجی آمریکا شکل گرفت که در نهایت به تغییر شکل و ساختار قدرت در خاورمیانه منتهی شد. در واقع، سیاست‌های آمریکا بیش از همه به اسرائیل کمک کرد تا موقعیت استراتژیک خود را در مقایسه با دشمنانی مانند عراق تثبیت کند و از سوی دیگر به زعم بسیاری از کارشناسان به منافع ملی آمریکا ضربه زد و این کشور را در باتلاق عراق و خاورمیانه به چالشی دو چندان دچار کرد.

هرچند آمریکا در حمله به افغانستان توانست کشورهای بسیار زیادی را با خود همراه سازد، اما در حمله به عراق، آمریکا به صورت یک جانبه و خارج از چارچوب سازمان ملل، متوسل به اقدام نظامی شد و مخالفت کشورهایی مانند روسیه، فرانسه وآلمان را مانع مهمی در مقابل خود ندید.

نقش صهیونیسم در ایجاد جنگ در عراق
قدرت صهیونیسم نخست خود را در ایجاد جنگ و سپس در عدم مجازات جنایات طراحان جنگ در دولت آمریکا نشان داد. صهیونیست ها آگاهانه تصویری کاملاً غیرواقعی و اشتباه از جنگ، پیامدهای آن و پاسخ احتمالی مقاومت مردم عراق در برابر استعمار کشورشان نشان دادند. در واقع، صهیونیستها آگاهانه با ارائه مدارک ساختگی، به دنبال اثبات ادعای خود و جنگ علیه عراق بودند. صهیونیستها در ابتدا توانستند مقامات نظامی رده بالا مانند ژنرال آنتونی زینی را به حاشیه برانند (وی موضوع جنگ را زیر سوال برده و با روش شروع جنگ و نیز مدت و عمق جنگ مخالفت کرده بود). آن ها راه بحث را بر سر اینکه چه کسی از جنگ عراق سود می برد و یا ضرر میکند، بستند. کشته شدن سربازان آمریکایی، بالا رفتن قیمت نفت و انرژی، کسری بودجه های عظیم و البته کشتار گسترده عراقی ها و از بین رفتن اموال آن ها نتیجه این جنگ بود. .

لابی اسرائیل به ویژه در دولت جرج دبلیو بوش، با ادعای واهی مبارزه علیه تروریسم، در حمله نطامی فاجعه بار به عراق، مقابله و جنگ روانی با کشورهای ایران و سوریه و نیز جنگ اسرائیل علیه لبنان در تابستان ۲۰۰۶، نقش کلیدی داشته است. نخست وزیر سابق اسرائیل، آریل شارون یک بار گفت، «این ما هستیم که به بوش می‌گوییم چه کاری باید انجام دهد و از چه کار باید اجتناب کند.»

تاثیرات مخرب راهبرد خاورمیانه بزرگ
اقدامات آمریکا موسوم به “خاورمیانه بزرگ” در این منطقه بی‌ثبات برای مردم سراسر جهان به ویژه مردمی که آن جا زندگی می کنند، پیامدهای بسیاری دارد. فقط در نظر بگیرید جنگ نامشروع حکومت بوش در عراق را که چه طور بر مردم رنج کشیده آن کشور درهم شکسته تأثیر گذاشته است: دهها هزار مرده، صدها هزار آواره از خانه و کاشانه خود، و وقوع جنگ شرارت‌بار فرقه ای بدون چشم‌اندازی برای پایان آن و… . سال ها تهاجم آمریکا علیه عراق سبب از هم پاشیدن زیرساخت های مدرن نظامی و غیرنظامی عراق، انحلال ارتش، نابسامانی روند حکومت داری و آغاز ناامنی داخلی شده است که در نهایت تجزیه عراق را محتمل می‌کند.

به باور بسیاری از کارشناسان، حمله نظامی آمریکا و متحدانش به خاورمیانه و دو کشور افغانستان و عراق که به‌خصوص در ارتباط با عراق، منافع ملی اسرائیل و کمپانی‌های اسلحه‌سازی که روسای اغلب آن ها یهودی هستند، مطمع نظر بود، به قدرت ملی آمریکا از حیث ابعاد اقتصادی و ایدئولوژیک ضربه زده است.

پیوستگی نیاز اسرائیل به تجاوز نظامی آمریکا به خاورمیانه
به اعتقاد برخی از تحلیل گران آمریکایی، موقعیت اسرائیل در دوره پس از ۱۱ سپتامبر، تا حدودی بسیار به نوع کارکرد ایالات متحده در واحدهای چالشگر، همچون افغانستان، عراق و برخی از کشورهای دیگر بستگی داشته و خواهد داشت . در دوره پس از ۱۱ سپتامبر، تلاش استراتژیک ایالات متحده و اسرائیل برای تحقق و تشکیل خاورمیانه جدید، منجر به تقویت پارادایم امنیتی برآمده از خاورمیانه جدید در قبال پارادایم های دیگر امنیتی نظیر پارادایم مدیترانه (با حمایت اروپا)، پارادایم نظم منطقه ای عربی (با حمایت مصر و برخی کشورهای عربی) و بالاخره پارادایم جهان اسلام (با حمایت ایران) شد . چنین امری می تواند مانع از بین المللی شدن مناقشه اعراب ـ اسرائیل گردیده و بدین ترتیب با ایجاد تحولات ساختاری در نظام بین الملل و تشدید روند یک جانبه گرایی، بحث استراتژیک منازعه اعراب ـ اسرائیل به نفع اسرائیل تمام شود.

استراتژی اسرائیل برای عراق
عراق به همراه ایران و سوریه هسته مقاومت علیه طرح های توسعه طلبانه اسرائیل را شکل داده بودند. رژیم عراق به رغم سال ها تحریم اروپا و آمریکا و تهاجم نظامی آمریکا و انگلیس به تدریج قدرت خود را به دست می آورد. با گذشت زمان، اسرائیلی ها و عوامل صهیونیست آن ها در دولت بوش به این نتیجه رسیدند که توافق برای پایان تحریم و عادی سازی روابط با عراق پس از اعلام نظر تیم های بازرسی سازمان ملل مبنی بر عدم وجود تسلیحات کشتار جمعی موجب عقد قراردادهای مشترک عراق با شرکت های نفتی روسی و فرانسوی و احتمال صدور نفت این کشور به کشورهای اروپایی خواهد شد و در عین حال، از نفوذ آمریکا به‌عنوان حامی اسرائیل در منطقه خواهد کاست. بدین ترتیب نقشه حمله و سپس تجزیه عراق مرحله به مرحله به اجرا گذاشته شد.