«تحقیقاتوفناوری» چگونهبهوزارتعلومچسبید؟
در طول سالیان اخیر و به خصوص پس از گذشت سی و اندی سال از انقلاب اسلامی و فراز و فرودهای آن، یک سوال خودنمایی می کند و آن این است که دانشگاه ها چه دردی از مشکلات اصلی کشور را دوا کرده اند؟
به گزارش پارس به نقل از «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ البته در طول سالیان اخیر، دانشگاه تک مضرابهایی در فراز و فرودهای علمی کشور داشته است اما آیا براستی می توان به دانشگاه به محل و یا حتی مامنی برای حل مشکلات کشور نگریست؟
هر ساله تعداد بسیار زیادی از دانشگاه ها فارغ التحصیل می شوند و تعداد بسیار زیادتری به دانشگاه ها روانه می شوند اما اتفاقی در وضعیت علمی کشور صورت نمی گیرد!
در طول این سالها مجموعه تصمیم گیر نظام آموزشی کشور هم تغییراتی کرده است اما این تغییرات به نظر می رسد صرفا به چنبره اختاپوسی در حیطه علمی بدل شده که اجازه بالندگی و شکوفایی نمی دهد.
اولین بار امیرکبیر علاوه بر اعزام دانشجو به خارج، با تاسیس دارالفنون در سال ۱۲۲۸ هجری شمسی، از استادان خارجی برای تدریس در دانشکده های تخصصی فنی دارالفنون دعوت کرد. دانشگاه تهران و تعدادی از دانشگاه ها و موسسات آموزش عالی بعد از تاسیس دارالفنون شکل گرفتند. با تصویب قانون اجازه تاسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ شمسی، دانشگاه تهران به عنوان اصلی ترین مرکز آموزش عالی ایران آغاز به کار کرد.
با تاسیس وزارت علوم و آموزش عالی در بهمن ماه ۱۳۴۶ و متعاقب آن تشکیل "شورای مرکزی دانشگاه ها" در سال ۱۳۴۸، نخستین گام در جهت تمرکز، تجدید سازمان و اعمال یک نظارت مرکزی بر دانشگاه ها و موسسات آموزش عالی برداشته شد.
وزارت فرهنگ و آموزش عالی در تاریخ ۱۳۵۷,۱۲,۱۷ با ادغام "وزارت علوم و آموزش عالی" و "وزارت فرهنگ و هنر" تشکیل شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در اردیبهشت ماه ۱۳۵۹ "قانون تشکیل شورای عالی فرهنگ و آموزش عالی" به تصویب شورای انقلاب رسید و به دنبال آن به منظور ایجاد تحولی اساسی در دانشگاهها و به درخواست دانشجویان مسلمان و انقلابی، ستادی با عنوان "ستاد انقلاب فرهنگی" با فرمان رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) تشکیل شد که این ستاد بزرگترین نقش را در سیاستگذاری فرهنگی و آموزشی کشور بر عهده گرفت.
در مرداد ماه ۱۳۶۴ با تصویب "قانون تشکیل وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی"، کلیه اختیارات، وظایف و مسئولیت های وزارت فرهنگ و آموزش عالی در زمینه آموزش پزشکی به وزارتخانه جدید انتقال یافت.
اما در نهایت بر اساس قانون برنامه سوم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران، وزارت فرهنگ و آموزش عالی در سال 1379 (یعنی در زمان حاکمیت مدیریت فعلی وزارت علوم در آن ایام) به منظور انسجام بخشیدن به امور اجرایی و سیاستگذاری نظام علمی کشور، به وزارت علوم، تحقیقات و فناوری تغییر نام داد و وظایف برنامه ریزی، حمایت و پشتیبانی، ارزیابی و نظارت، بررسی و تدوین سیاست ها و اولویت های راهبردی در حوزه های تحقیقات و فناوری به وظایف این وزارتخانه افزوده شد.
از همان ایام هم برچسب تحقیقات و فناوری به نوعی محل سوال قرار گرفت که به چه علت و چگونه و چرا «فناوری» باید در سیطره وزارت علوم باشد؟! البته گذشت زمان این امیدواری را می داد که در نهایت، خروجی وزارتخانه جدید، کمکی بزرگ به فناوری کشور باشد نتیجه این شد که این روزها یکی از چالش های محفل های علمی و دانشگاهی، مواردی از قبیل ارتباط صنعت و دانشگاه، مکانیسم های توسعه آموزش عالی و... است.
پایه گذاری های غلط پس از این تغییر عنوان ادامه داشت تا اینکه به میمنت افتادن معاونت وزارت علوم به دست رئیس اسبق انجمن فیزیک- که در زمان ریاست خودش به همراه تعدادی دیگر از فیزیک دانان نامه «ما نمی توانیم» در انرژی هسته ای خطاب به رهبر معظم انقلاب نوشته بود- همگان روی تولید مقالات و مشارکت کمی کشور در تولید مقالات بین المللی و مشخصا آی اس آی متمرکز شدند. بعد از آن دانشگاه به سمت تولید مقاله به زبان انگلیسی- البته در جهت پاسخ گویی به سوالات دیگران و نه سوالات و احتیاجات داخل- رفت ولی باز در فضای علمی کشور تغییر جدی ایجاد نشد!
فرض را بر این بگذارید که همه دانشجویان دانشگاه ها انگیزه فوق العاده ای در خدمت به انقلاب و آرمان های آن پس از فارغ التحصیلی داشته باشند اما نتیجه این که عمده این دانشجویان با انگیزه های انقلابی و دینی احساس می کنند که رشته تحصیلی مانع از زندگی آرمانی اوست و به نیازهای تربیتی، انقلابی و معرفتی او و جامعه اش پاسخ نمی گوید لذا یا از فضای درس به کلی فاصله می گیرد یا اینکه به سراغ رشته های مرتبط با این دغدغه ها یا رشته های علوم انسانی و حتی طلبه شدن می رود.
وضعیت رشته های علوم انسانی از همه نا به سامان تر است چرا که علاوه بر مشکلات ذکر شده، با مشکل ناسازگاری علوم انسانی موجود با اندیشه های دینی و اقتضائات بومی مواجه می شود. علاوه بر ناامید شدن افراد از پیگیری جدی رشته خود به خاطر انحرافات موجود، ترس از انحراف با خواندن علوم انسانی و نیز بی نتیجه بودن تحصیل علوم انسانی به لحاظ شغلی در ایران بسیاری از حرکت های علمی صرفا به نفی علوم انسانی منجر می شود!
به فرض عدم تحقق همه آسیب های ذکر شده و ذکر نشده نیز، فارغ التحصیلان دانشگاه ها از پاسخ گویی به نیازهای کشور ناتوان هستند. بسیاری از مسائل در کشور وجود دارد که مشکل تئوریک جدی ندارد اما همتی برای حل آن وجود ندارد.
این افراد اگر با قالب رایج دانشگاهی اساتید انتزاعی بزرگ شده بر اساس چارچوب آی اس آی و مقاله نویسی نامرتبط با اقتضائات کشور رشد کرده باشند (که رشد کرده اند) در بهترین حالت به یک متخصص انتزاعی تبدیل می شوند که جز تدریس در دانشگاه و تکرار آموخته های کم مرتبط، غیراولویت دار یا نامرتبط با مسائل کشور، هیچ کاری از دست او بر نمی آید.
پس مشکل از کجاست و چرا به معنایی بود و نبود دانشگاه ها چندان تاثیری (اگر بر افزودن مشکلات نداشته باشد) بر حل مشکلات کشور ندارد؟!
برای واکاوی مشکلات وزارتی که اکنون -اگر در خوشبینانه ترین حالت «علومی» باشد اما- «فناوری» ندارد باید به منشاء این مسئله یعنی منبع تامین بودجه دانشگاه ها نگریست.
آن ایام که نام وزارتخانه مرتبط با علوم کشور با همت آقایان فرجی دانا، مصطفی معین و جعفر توفیقی یعنی از وزارت فرهنگ و آموزش عالی به وزارت علوم، تحقیقات و فناوری تغییر نام داد، از همان ایام بحث استقلال دانشگاه ها نیز مطرح شد؛ طرحی که به نظر می رسد تنها به فربه شدن دانشگاه ها بی آنکه به هیچ نهادی پاسخ گو باشد کمک کرده است.
در بند و ماده 1 قانون اهداف، وظایف و تشکیلات وزارت علوم، تحقیقات و فناوری مصوب 1383 بر حفظ و تحکیم آزادی علمی و استقلال دانشگاه ها، مراکز علمی و تحقیقاتی تاکید شده است.
اکنون دانشگاه های ایران منابع مالی خود را به دو طریق تامین می کنند:
1- بودجه دولت و به تعبیری صحیح تر پول نفت
2- شهریه دانشجویی و به تعبیری صحیح تر مدرک فروشی
حالا کمی به این سوال فکر کنید: اگر فقط برای یک هفته پول نفت و شهریه ها از دانشگاهی قطع شود (با توجه به این که درصد بسیار اندکی، بخشی از نیازهای خود را با پژوهش محوری تامین می کنند) چه خواهد شد؟ آیا دانشگاهی که در طول این سال ها به تعبیری خورده و خوابیده است می تواند روی پای خود بایستد؟ کمی به این وضع فکر کنید قطعا اگر به جنجال سازی و بحران شورشی (کسانی که در همین مدت از این چشمه لایزال بهره برده اند)منجر نشود به تعطیلی دانشگاه ها منجر خواهد شد.
چندی پیش که به سبب تحریم ها بودجه دانشگاه ها کاهشی شد، بسیاری از دانشگاه ها به مدرک فروشی روی آوردند و دانشگاه های پولی راه اندازی شد.
چرا می گوییم مدرک فروشی؟ کافی است به این سوال پاسخ دهید: چند درصد از کسانی که به دانشگاه پول می دهند در قبال کیفیت نامطلوب آموزشی معترض می شوند؟ چند درصد بیشتر تمایل دارند به سبب پرداخت پول، به بیانی اساتید دانشگاه بیشتر طلب کار علمی کنند؟! متاسفانه بیشتر رغبت به این است که پول داده شود و بی هیچ زحمتی، مدرک نسیب شود!
تعریف ردیف بودجه برای دانشگاه ها در حالی است که دانشگاه ها در قبال بودجه ای که می گیرند در قبال هیچ نهاد مرجعی پاسخ گو نیستند.
یعنی کسی نیست که بپرسد یا بخواهد و مطالبه کند که آقای هیئت علمی محترم، آقای دانشگاه در قبال پول نفتی که سرازیر شده چه کرده اید؟
شاید بگویید که یکی از وظایف وزارت عوم همین است که به این مسائل رسیدگی کند اما باید گفت که هیچ چاقویی دسته خود را نخواهد برید.
وزارت علوم خود ساخته شده از اعضای هیئت علمی است، همین اعضایی که این فضای انحصاری را ایجاد کرده اند چگونه می تواند و یا می خواهد که خود را محدود کند؟!
جالب این که این روزها طرح استقلال دانشگاه ها به شدت از سوی وزارت علوم دنبال می شود. باید پرسید که آیا حامیان استقلال دانشگاه به دنبال استقلال دانشگاه از چه چیزی هستند؟ آیا به استقلال دانشگاه از پول نفت رضایت خواهند داد؟
به نظر می رسد حامیان استقلال دانشگاه ها بیشتر به دنبال تقویت وضع موجود هستند تا به دنبال استقلال مالی دانشگاه چیزی که اکنون نیز هست یعنی پول نفت و امکانات دولتی پابرجا اما پاسخ گویی -که پول نفت کجا خرج شد یا خرج چه چیزی شد یا با پول نفت کدام مسئله مهم کشور حل شد- صفر!
زمزمه هایی مبنی بر اینکه دانشگاه ها خود برای خود تصمیم بگیرند و یا حتی ایمکه روسای دانشگاه ها را اعضای هیئت علمی انتخاب کنند و ... در همین طرح دنبال می شود.
ضمن احترام به برخی اعضای هیئت علمی خدوم که به زعم خود خدمات شایانی به انقلاب و مردم و کشور داشته اند اما متاسفانه چنبره دانشگاه با این وضع موجود جز به فربه شدن بی حد و حصر دانشگاهی که پول می گیرد اما خدمتی برای کشور ندارد، منجر نخواهد شد.
ارسال نظر