به گزارش پارس به نقل از فارس، عصر روز گذشته برای دیدار و احوالپرسی از استاد حمید سبزواری در راستای برنامه «در کوچه‌های آفتاب» با جمعی از اهالی ادبیات، خبرنگاران و علاقمندان به استاد سبزواری به سوی منزل ایشان حرکت کردیم تا علاوه بر دیدار تجلیلی نیز از مقام شعر این استاد ادبیات به عمل آورده باشیم.

بعد از گذر از خیابان های تهران به منزل استاد سبزواری که حیاطی پر از درخت و گلدان داشت رسیدیم. حسین اسرفیلی، رضا اسماعیلی و حسین شمسایی زودتر از باقی افراد رسیده بودند. سیدنظام‌الدین موسوی، حسین قرایی و کامران شرفشاهی نیز در این جمع بودند.

در همان بدو ورود استاد حمید سبزواری اشعاری از کتاب «سرود درد» را که در سال 1333 سروده شده بود و رهبر انقلاب بر آن مقدمه نوشته بود، برای حضار قرائت کرد.

یکی از روز‌های سال 62 بود که محضر رهبر انقلاب بودم.

ایشان فرمودند: آقا حمید، چرا کار‌های‌تان را چاپ نمی‌کنید؟

گفتم: حاج آقا، منتظر مقدمه‌‌ شما بر کتابم هستم!

سبزورای خیلی جدی شنید که آقا فرمود: «من برای هیچ کس این کار را نکرده‌ام، ولی برای شما این کار را انجام خواهم داد.»  آقا اشعار را خوانده و مقدمه‌ای دو صفحه‌ای برای حمید نوشت. «... شاعر گرامی ما آقای حمید سبزواری از پیشکسوتان و پیشروان این راه است. زبان فاخر در شعر حمید، با مضمون انقلابی و مکتبی، آمیزه‌ای مطلوب و ارزنده پدید آورده و مجموعه شعر او در دیوان معاصر فارسی، فصل رغبت‌انگیز و شایسته‌ای گشوده است.»

 

سپس سبزواری به خاطرات دوران انقلاب اشاره کرد: استادی داشتیم که در تاریکی شب ها در منزلش می نشستیم و برای فعالیت  های انقلابی حرف می زدیم و اگر حکومت پی می برد که چه می کنیم آن خانه را تحت فشار می گذاشتند.

سبزواری که دائم در افکار گذشته خود غرق بود ناگهان گفت: خدا امام خمینی (ره) را رحمت کند که این شعر را در حضورشان خواندم:

این بانگ آزادیست

کز خاوران خیزد

فریاد انسان هاست

کز نای جان خیزد

اعلام طوفان هاست

کز هر کران خیزد

آتش فشان قهر ملت‌های دربند است

حبل المتین توده های آرزومند است

دشمن بداند ما

موج خروشانیم

زاییده بحریم

فرزند طوفانیم

در سنگر اسلام

بگذشته از جانیم

بازو به بازو صف به صف ما آهنین چنگیم

سنگر به سنگر جان به کف آماده جنگیم

تخت شهنشاهان

شد سرنگون از ما

بخت تبهکاران

شد واژگون از ما

دامان آزادی

شد لاله گون از ما

ما حافظ آزادی و اسلام و قرآنیم

ما در پی آسایش و معراج اسلامیم

الله اکبر خمینی رهبر..

 

سپس در بین شعر خوانی استاد سبزواری علیرضاقزوه و عبدالرحیم سعیدی‌راد نیز خود را به جمع اضافه کردند. علیرضا قزوه با شوخی کردن خواست عمر سبزواری را تخمین بزند که با خنده حضار روبرو شد.

قزوه در این جمع نیز با عنوان کردن خاطره جبهه جمع را یاد دوران دفاع مقدس انداخت. در حوالی شلمچه با استاد حمید سبزواری بودیم که حمله صورت گرفت و تا صبح عراق می‌کوبید.

*به مردم امید بدهید

حسین شمسایی که در مجمع تشخیص مصلحت نظام است به خاطره گویی می‌پردازد. خاطراتی که دست نخورده و دست اول است. ما در دوران جنگ مراسم شعرخوانی  برگزار می‌کردیم. استاد سبزواری، مرحوم بهجتی اردکانی، مرحوم علامه جعفری، علی معلم و ... حضور داشتند که رهبر انقلاب نیز اعلام کرده بود که هر وقت جلسه برگزار می کنید من را نیز خبر کنید. در یکی از این جلسات رهبری با لباس نطامی از منطقه آمده بودند و حضور پیدا کرده بودند که مرحوم علامه جعفری گفت: از جنگ چه خبر؟

رهبری فرمودند: آقای جعفری آمده‌ایم شعر گوش کنیم از جنگ نپرسید.

بالاخره با اصرار، رهبری فرمودند که شما با صحبت هایتان و آقای سبزواری با اشعارش به مردم امید بدهید.

که در آن جلسه علی معلم قصیده بلندی را خواند که یک ساعت به طول انجامید

 

*باید آماده فدا شدن باشیم

 

استاد سبزواری که این روزها در خاطرات دور و روزهای انقلاب بیشتر سیر می‌کند و نگران انقلاب است و فقط با پرسش حضار زبان به سخن می‌گشاید وکم حرفی را پیشه نموده گفت: باید سعی کنیم با هم رفیق و متحد باشیم. آماده فدا شدن، ما باید با اتحاد نتیجه انقلاب را از دست ندهیم. باید از دشمن پرهیز کرد و همانطور که خدا و پیغمبرش فرموده اند، رفتار نماییم.

شمسایی نیز گفت: وحدت و همگرایی از ویژگی‌های استاد سبزواری است.

قزوه به تناسب مجلس را به خنده وا می داشت.

 

*تخلص حمید را دوست داشتم

 

سبزورای همچنین به علت تخلص حمید اشاره کرده و گفت: این تخلص را دوست داشتم.

قزوه گفت: من اسم سبزواری را قبل از انقلاب شنیدم و بعد از انقلاب با اشعار انقلابی که ایشان سروده بود بیشتر فتح باب آشنایی ایجاد شد. سپس شمسایی به خاطره سروده شدن شعر حمید در مدح امام اشارع کرد و گفت: پس از مصاحبه امام خمینی با نشریه فرانسوی لوموند و انتشار و تکثیر آن توسط بچه های انقلاب در ایران من یک نسخه را به آقای سبزواری دادم. استاد سبزواری فردای آن شب تماس گرفت و گفت که این قصیده را سرودم.

بنازم بر آن پیر و فکر جوانش

که عاجز بود خامه از داستانش

چه بحری است یارب که نتوان رسیدن

به صد موج اندیشه بریک کرانش...

نباشد امام زمان، لیک خوانم

در ایام غیبت ، امام زمانش

 

*شهید بهشتی گفت برای جمهوری شعر بگو

 

سپس ایشان را بردم محضر شهید بهشتی (ره) و ایشان پس از قرائت این قصیده از سوی مرحوم بهشتی مورد توجه قرار گرفت و شهید بهشتی وی را در آغوش کشید و به استاد گفت: «در مورد جمهوری شعر بگویید.» و این در حالی بود که در آن زمان هنوز بحث جمهوری مطرح نبود و همه جا صحبت از «حکومت اسلامی» بود.

شمسایی اینبار یکی دیگر از خاطرات بکر خود در رابطه با نحوه آشنایی با استاد را گفت: سال 1351 دانشجوی دانشسرای عالی بودم. منزل ما نزدیک میدان خراسان بود و برای نماز به مسجد هدایت و محضر آیت الله طالقانی می رفتم. گاهی در آن جا مداحی نیز می‌کردم. که یکی از این شب‌ها شعری از سبزواری خواندم. بعد از اتمام مجلس آقایی جلو و گفت: می دانی این شعر سروده کیست؟

گفتم بلی. سروده آقای حمید سبزواری است.

که ایشان گفت من حمید سبزواری هستم و این اولین دیدار من با جناب استاد بود.

شمسایی در پایان گفت: اولین شب شعر انقلاب را در سال 1358 در یک سوله ورزشی در میدان خراسان برگزار کردیم. که آقای علی معلم آنجا توسط حمید شناسایی شد.

در انتهای این همنشینی گرم از استادحمید سبزواری تجلیل به عمل آمد.