در روزهاي اخير برخي افراد سخنی ناصواب و عجیب را بیان نموده و عنوان داشتند که: «سب و لعن بخشی از منطق محکم است.» ایشان سپس برای توجیه لعن، فحاشی و دشنام گویی به بعضی از متشابهات روایی و سخنان خاص رهبری انقلاب استناد نموده و این روش نادرست را «منطق هجوم» نامیدند.  استدلال‌های ایشان از جهت دینی سست و موهن است.

 
قرآن کریم منطق هجوم اين افراد را مورد خطاب قرار داده و صریحا می‌فرماید: «وَ لاتَسبُّوا الَّذِینَ یدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَیسبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیرِ عِلْمٍ کَذَلِک زَینَّا لِکلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ؛ [شما مؤمنان] به [معبود] آنان‌که جز خدا را می‌خوانند، دشنام ندهید تا مبادا آن‌ها [نیز] از روى دشمنى، به‌نادانى خدا را دشنام گویند. ما بدین‌سان براى هر امتى عملشان را زینت دادیم.( انعام، ۱۰۸.)
 
عالم و اندیشمند بزرگ معاصر علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل این آیه شریفه، در پاسخ به شبهه‌ی ایشان می‌نویسد: «وقار نبوت و خلق عظیم رسول خدا - صلی الله علیه و آله - مانع از این است كه لب به ناسزا بگشاید. و اگر در پاره‏اى از روایات وارد شده كه آن جناب بعضى از بزرگان قریش را لعنت كرده و فرموده: « اللَّهُمَّ الْعَن فُلاناً و فُلانا» و یا در قرآن كریم وارد شده كه فرموده است: « لَعَنَهُمُ اللهُ بِكُفْرِهِمْ»  و یا فرموده:« فَقُتِلَ كَیفَ قَدَّرَ»   و یا فرموده: «قُتِلَ الْإِنْسانُ»  و یا فرموده: «أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ»  و امثال این كلمات، ناسزا و توهین نیست بلكه نفرین است. امثال آیة «مَنَّاعٍ لِلْخَیرِ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنِیمٍ»  هم از قبیل بیان واقع است نه ناسزا.»
 
همچنین نقل شده است در هنگامه جنگ صفین زمانی که حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام در جنگ صفین آگاه شد حُجْر‌بن‌عَدِی و عَمْرو‌بن‌حَمِق‌، آشکارا اهل شام را لعن می‌کنند، کسی را نزد آن‌ها فرستاد تا به آن‌ها بگوید از این کار دست بردارند. آن‌ها [با تعجب] نزد امام آمدند و عرض کردند: «ای امیرالمؤمنین، آیا ما برحق نیستیم؟» ایشان فرمود: «آری.» عرض کردند: «آیا آن‌ها باطل نیستند؟» حضرت فرمود: «آری.» عرض کردند: «پس چرا ما را از دشنام‌دادن به آن‌ها منع کردید؟» حضرت خطاب به آن‌ها فرمود: «نمی‌پسندم که از دشنام‌گویان و لعن‌کنندگان باشید و آنان را لعن و ناسزا گویید [که درنتیجه ایشان نیز شما را ناسزا گویند و از شما بیزاری جویند]؛ بلکه چه‌بهتر است اعمال ناشایست ایشان را یادآور شوید و بگویید: ازجملۀ سیرۀ [زشت] آنان چنین‌وچنان است و از اعمال [نادرستـ]ـشان این و آن است. این بهترین بیان و نافذترین استدلال است. نیز به‌جای نفرین صرفِ آنان و بیزاری‌جستن از ایشان، چنین بگویید [و دعا کنید]: ‘خداوندا، جان ‌ما و ایشان را حفظ کرده و بین ما و ایشان را اصلاح کن و آنان را از گمراهی‌شان نجات ده، تا آن‌که حق را نمی‌داند، بشناسد و آن‌که از آن سرپیچی می‌کند، به آن گردن نهد.’ این را من بیشتر دوست دارم و برای شما [نیز] بهتر است.»  آن‌ها گفتند:یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ نَقْبَلُ عِظَتَکَ وَ نَتَأَدَّبُ بِأَدَبِک؛ ای امیرمؤمنان، نصیحت شما را پذیرفتیم و به ادب شما مؤدب شدیم.‌
 
علامه‌امینی در مقدمۀ جلد هشتم الغدیر ضمن نقل این روایت از کتاب وقعة صفین می‌گوید: «ادبِ امیرالمؤمنین، ادبِ شیعه است، ادبِ امینی است و ما نیز همچون حُجْر‌بن‌عَدِی و عَمْرو‌بن‌حَمِق می‌گوییم: ای امیرالمؤمنین، ما نصیحتِ شما را پذیرفتیم و به ادبِ شما مؤدب شدیم. و این گفتۀ تمام شیعیان است.»
 
البته در این باره روایات فراوان بوده و مباحث بسیاری نیز وجود  دارد که حقیر آنها را به صورت مبسوط در کتاب «لعن های نامقدس» آورده‌ام، ولی در اینجا توجه به این روایت را به دوستان توصیه می‌دارم: یکی از اصحاب امام‌صادق علیه السلام به نام سَماعه می‌گوید: به نزد حضرت امام‌صادق علیه السلام رفتم. ایشان سخن را آغاز کرد و به من فرمود: «یا سَمَاعَةُ، مَا هذَا الَّذِی کَانَ بَینَکَ وَ بَینَ جَمَّالِکَ‌؟ إِیاکَ أَنْ تَکُونَ فَحَّاشاً أَوْ صَخَّاباً أَوْ لَعَّاناً.» (اى سَماعه، این چه جنجالى بود که میان تو و شتردارت پدیدار شده بود؟ مبادا دشنام‌گو و بدزبان و لعنت‌کننده باشى.) عرض کردم: «به خدا سوگند چنین بود [که فرمودى؛ ولى] او به من ستم کرده بود.» حضرت فرمود: «إِنْ کَانَ ظَلَمَکَ، لَقَدْ أَرْبَیتَ عَلَیهِ‌؛ إِنَّ هذَا لَیسَ مِنْ فِعَالِی‌، وَ لَا آمُرُ بِهِ شِیعَتِی، اسْتَغْفِرْ رَبَّکَ وَ لَا تَعُدْ.» (اگر او به تو ستم کرده بود، تو کاری بدتر از او انجام دادی. هرآینه این کردار از کردارهاى من نیست و من به شیعیانم چنین دستورى نداده‌ام. از پروردگارت آمرزش بخواه و به آن کردار باز مَگرد.) عرض کردم: «از خدا آمرزش می‌خواهم و دیگر این‌گونه نخواهم کرد.»
 
در رابطه با استناد برخي به بعضی از متشابهات روایی و سخنان رهبری نیز مختصرا باید بگویم که این سخنان فحاشی و دشنام‌گویی نیستند بلکه تعابیرات انتقادی و بیان حقایق پنهانی هستند که دیگران از آنها غفلت داشته و یا نسبت به آنها ناآگاهند. از همین‌رو قرآن و روایات با هدف آگاه ساختن و یا تنبُهِ مردم با صراحت به بیان آنها می‌پردازند. بر این نکته نیز باید تأکید داشت که صراحت در بیانِ انتقاد، هیچ‌گاه به منزله‌ی توهین و دشنام نیست اگرچه کسانی که این انتقادها را باور ندارند آن را توهین فرض می‌کنند. همچنین بسیاری از تعبیراتی که توهمِ توهین دربارة آنها شده است، در واقع تشبیهاتی هستند که به صورت کلی و با هدف روشن شدن صفاتِ پست و پلید منحرفان از حق بیان شده‌اند. به دیگر سخن این تشبیهات در مقامِ تبیین حقیقتِ صفاتی هستند که اشخاص منحرف از حق، خود را به آنها متزین نموده‌اند، و تنها با این تشبیهات است که می‌توان حقارت و پستیِ آن صفات را به شکلی روشن متجلی نمود. مثلاً خداوند در آیه 49 سوره مدثر حالتِ فرار کافران گریزان از حقیقت را- که از شنیدن و دیدن حقیقت فرار نموده و به پشت سر خود هم نگاه نمی‌کنند- به حالت فرارِ گورخران از شیر تشبیه می‌نماید.  این تشبیه بیان حقیقت رفتار آنها نیست؟ در این کلام فرد یا افراد خاصی مخاطب نیستند تا این آیه توهین به آنها حساب آید، بلکه گریز افرادی به گریز این گوران تشبیه شده است. این‌گونه تشبیهات در همة متن‌های بلیغ و ادبی وجود دارد و هیچ‌کس آنها را بی‌ادبی و فحاشی نمی‌داند. پس اگر بخواهیم این‌گونه تشبیهات انتقادی را دشنام‌گویی و فحاشی به حساب آوریم، هیچ گفته‌ای خالی از دشنام نیست.

توضیحات بیشتر در این باره را به جای خویش واگذار می‌کنم، اما هرچه هست متأسفانه در این مقوله ايشان با جریان اصحاب تفرقه در شیعه و شبکه های ماهواره ای آنها هم رأی و هم نظر شده اند، زیرا آنها نیز همین سخنان را به نحوی دیگر بیان داشته و شبهات ایشان را با تفاوتی اندک تقریر می کنند. تأسف بیشتر این‌که بعضی از اصحاب تفرقه با توجه به روایات بسیاری که در نهی از تهمت زنازادگی به دشمنان و حتی نواصب وارد شده است، تهمت قذف را از این موضوع خارج دانسته و بیان آن را در مواجهه با دشمنان صحیح نمی‌دانند، ولی آقای یامین پور این مورد را نیز جایز می‌دانند. وسلام علی من تبع الهدی.