به گزارش پارس، مهدی محمدی در وطن امروز نوشت: سخنرانی باراک اوباما در وست‌پوینت نیویورک ظاهرا ربط چندانی به ایران نداشت. آنچه اوباما در این سخنرانی درباره ایران و مذاکرات هسته‌ای گفت هم– جز در یک مورد- نکته جدیدی دربر نداشت اما فضای کلی حاکم بر این سخنرانی و پیام اصلی که اوباما می‌خواست منتقل کند، اتفاقا بیش از هر بازیگر دیگری در محیط بین‌المللی به ایران ارتباط دارد. هدف اصلی از این سخنرانی دقیقا بر خلاف آنچه اوباما گفت، نه بیان ابعاد قدرت آمریکا یا چگونگی ابرقدرت ماندن آمریکا در دنیای جدید، بلکه بیان «محدودیت‌های قدرت آمریکا» و پاسخ دادن به این سوال بود که چرا آمریکا دیگر نمی‌تواند یک ابرقدرت به معنای سنتی کلمه باشد.

مهم‌ترین پیام‌های راهبردی این سخنرانی که می‌تواند در خط‌مشی‌گذاری امنیت ملی ایران– و به‌تبع آن در راهبرد مذاکراتی‌اش- عمیقا موثر باشد، نکات زیر است:

۱- قبل از هر چیز اوباما سعی کرد این نکته را روشن کند که منشأ اصلی آنچه به طور سنتی قدرت جهانی آمریکا نامیده می‌شود، اقتصاد این کشور بوده نه نیروی نظامی آن و اگر هم نظامی‌ها توان جولان در جهان را داشته‌اند، علت، وجود اقتصادی بوده که خرج این جولاندهی را می‌داده است. نتیجه‌ای که اوباما از این سخن گرفت این نبود که هنوز هم پول هست پس نظامی‌گری می‌تواند ادامه پیدا کند، بلکه برعکس به زبانی مملو از اشارت فهماند که آمریکا دیگر پولی برای نگاه کردن به همه مسائل به عنوان یک میخ ندارد و ترجیح می‌دهد برای مدتی چکشش را غلاف کند. این سخن در واقع حاوی پیام جدیدی نیست. ماه‌ها و بلکه سال‌هاست دولت آمریکا در مقام عمل همین مساله را بیان کرده است. آنچه روز چهارشنبه در وست‌پوینت اتفاق افتاد، فقط رسمیت دادن به این چیزی بود که تاکنون «به زبان عمل» بیان شده است.

به یاد بیاورید وقتی دولت آمریکا تصمیم گرفت بدون استفاده از نیروی زمینی و صرفا با تکیه بر توان هوایی به معارضه لیبی در مقابل قذافی کمک کند، رابرت گیتس به کنگره رفت و به صراحت گفت این ایرادی ندارد که کنگره‌ خواهان جنگ‌های بیشتر باشد فقط یک زحمت کوچک لازم است و آن هم اینکه خرج این جنگ‌ها را بدهد. معنای این امر اولویت اقتصاد بر نظامی‌گری نیست بلکه شکست اقتصاد توسط نظامی‌گری است. زمانی جنگ کمک‌کار اقتصاد آمریکا بود. سربازان آمریکایی در بیرون می‌جنگیدند تا سرمایه‌دارها– به قول خودشان- در داخل آمریکا رفاه ایجاد کنند.

حالا سخن جامعه آمریکایی این است که ظاهرا جنگ دیگر آن تجارت سودآور پیشین نیست و هزینه‌هایش بر منافعش غلبه کرده است. جنگ اکنون دیگر نه فقط برای آمریکا رفاه تولید نمی‌کند بل اصرار بر آن به معنای بلعیدن آن اندک منابعی است که باید صرف بهداشت، ایجاد اشتغال، فقرزدایی و نوسازی زیرساخت‌های جهان سومی‌شده آمریکا بشود. اوباما در وست‌پوینت به صراحت اعتراف کرد جنگ دیگر منطق اقتصادی خود را از دست داده است. پیام واضح چنین اعلام شکستی برای ایران این است که به راه انداختن یک جنگ بزرگ با هدف اشغال سرزمینی به عنوان یک پدیده بشدت هزینه‌بر، دیگر برای جامعه و دولت آمریکا یک گزینه نیست.

نوسازی ساختار ارتش آمریکا هم در سال‌های گذشته نشان می‌دهد ارتش به سمت کوچک‌تر شدن و تلفیق عملیات‌های نظامی با عملیات‌های اطلاعاتی پیش رفته و بشدت از ورود به درگیری‌های بزرگ پرهیز دارد. نمونه سوریه این مساله را کاملا روشن کرد. تا وقتی آمریکایی‌ها تصور می‌کردند همه چیز به یک حمله از راه دور ختم خواهد شد، در آغاز حمله مصمم بودند ولی وقتی برخی پیام‌ها آنها را متقاعد کرد که «شام خط‌قرمز است» و ابعاد جنگ در سوریه بسیار فراتر از برآوردهای آنها خواهد رفت، بی‌سر و صدا گزینه جنگ را کنار گذاشتند و به دستکاری زرادخانه سلاح‌های شیمیایی سوریه بسنده کردند. در خلاصه‌ترین بیان ممکن پیام اصلی سخنرانی اوباما برای کشوری مانند ایران این بود: «تهدیدها را خیلی جدی نگیرید. گزینه نظامی روی میز نیست».

۲- در گام دوم اوباما سعی کرد مشخصات یک جهان جدید را توصیف کند که ادعای ابرقدرتی آمریکا را به معنای سنتی کلمه بی‌معنا کرده است. رئیس‌جمهور آمریکا ظاهرا گفت «مساله پیشتاز بودن یا نبودن نیست بلکه چگونه پیشتاز بودن است» ولی وقتی وارد جزئیات شد در واقع این پیام را منتقل کرد که دوران پیشتازی آمریکا به سر آمده است. دنیای جدیدی که اوباما از آن حرف زد، دارای ویژگی‌هایی است:

الف- در این دنیای جدید قدرت به همان میزان که در دست دولت‌هاست، و بلکه بیشتر از آن در دست افراد و گروه‌های غیردولتی است.

ب- در این دنیای جدید دولت‌های قوی ظهور کرده‌اند و می‌خواهند در جهان نقش بیشتری داشته باشند و آمریکا دیگر در موقعیتی نیست که به همگان امر و نهی کند.

ج- در این دنیای جدید فضای مجازی به اندازه فضای حقیقی اهمیت دارد.

د- دنیای جدید مملو از منازعات فرقه‌ای و... است که آمریکا نه درک دقیقی از آنها دارد و نه می‌تواند ادعا کند راه ‌حل و فصل آنها را یافته است.

این یک توصیف ضعیف و خلاصه از مشخصات فضای جهانی در قرن بیست و یکم است که صورت کامل‌تر و دقیق‌تر آن در جاهایی دیگر از جمله در برخی اسناد دولتی آمریکا بیان شده است. بازهم آنچه مهم است اینکه از لفاظی‌های اوباما فراتر برویم و ببینیم پیام اصلی او برای مخاطبی مانند ایران چیست. وقتی اوباما جهان را به گونه‌ای تصویر می‌کند که نتیجه آن قدرتمند نشان دادن معارضان آمریکا در صحنه جهانی است در واقع یک حرف بیشتر نمی‌خواهد بزند و آن هم این است که آمریکا به‌کارگیری قدرت نظامی را محدود کرده چرا که باور دارد پیروزی نظامی بر حریفانی مصمم، قدرتمند و مجهز دیگر به سادگی گذشته نیست و بالاتر از این، دورانی آغاز شده و کشورهایی ظهور کرده‌اند که می‌توانند ورود به هر نوع درگیری نظامی را برای آمریکا بدل به یک شکست فاحش و آبروریزی تاریخی کنند.

این پیامی بی‌نهایت مهم است. اوباما می‌خواهد بگوید نمی‌جنگیم چون ممکن است شکست بخوریم و تحقیر شویم و ملتمسانه از دست‌راستی‌ها می‌خواهد این موضوع را بفهمند که اگر می‌خواهند همچنان تصویر آمریکا به عنوان یک ابرقدرت حفظ شود، راهش این است که دیگر تا اطلاع ثانوی وارد هیچ جنگی نشوند.

۳- مساله دیگر مشخصات راهبرد جدیدی است که آمریکا با شناخت این محدودیت‌ها و ناتوانی‌ها برای پیشبرد منافع و اهدافش در پیش گرفته است. بحث تفصیلی در این باره بسیار پیچیده است و در این نوشته مقدور نخواهد بود. به طور بسیار خلاصه این استراتژی عمدتا مبتنی بر تکیه بر عملیات‌های اطلاعاتی، کنترل از راه دور، اجتناب از مداخله مستقیم، دادن نقش بیشتر به بازیگران محلی، مشارکت دادن نهادهای بین‌المللی، چندجانبه‌گرایی تاکتیکی و استراتژیک، گذاشتن بار پروژه‌های براندازانه بر دوش مخالفان داخلی، تکیه بیشتر بر ابزار تحریم‌های اقتصادی و صرف انرژی مضاعف در حوزه دیپلماسی عمومی است.

باید پذیرفت معنای این استراتژی جدید این است که آمریکا پیچیده‌تر شده است ولی معنای مهم‌تر آن این است که آمریکا ضعیف شده است. بی‌گمان اگر آمریکایی‌ها می‌توانستند– و در این باره تفاوتی میان بوش و اوباما وجود ندارد- مسائلشان را از طریق فشار مستقیم نظامی حل کنند، هرگز زحمت درگیر شدن در چنین فرآیندهای پیچیده‌ای را به خود نمی‌دادند. آمریکا با در پیش گرفتن این راهبرد جدید اعتراف می‌کند می‌خواهد با قدرت کمتری همان اهداف پیشین را تعقیب کند پس ضرورت دارد سختی‌های بیشتری را تحمل کند، کمتر دشمن بتراشد و متواضع‌تر باشد.

اینها فقط برخی پیام‌های سخنرانی اوباما در وست‌پوینت است. سرجمع، این سخنرانی را باید به منزله یک اعتراف رسمی به کاهش عمیق و شدید قدرت ملی آمریکا در نظر گرفت که نتیجه طبیعی آن آغاز دورانی از محافظه‌کاری در رفتار بین‌المللی آمریکاست. این محافظه‌کاری همانقدر که یک فرصت است، می‌تواند تهدید هم باشد چرا که آمریکایی‌ها در سودای بازیابی قدرت پیشین، کینه‌توز‌تر خواهند شد و به طراحی توطئه‌های خطرناک‌تر متمایل می‌شوند ولی هیچ کدام از اینها حقیقت را عوض نمی‌کند: حقیقت این است که آمریکا اعتراف می‌کند دوران افولش آغاز شده است. دولت ایران بی‌نهایت نیازمند یک دوره آمریکاشناسی جدید است.

تیم سیاست خارجی اگر خواهان یک روابط خارجی موفق است باید محدودیت‌های قدرت آمریکا را درک کند و درباره توان آمریکا دچار سوءتفاهم نباشد. سخنرانی وست‌پوینت شروع خوبی است.