مسعود پیرهادی
سخت، مثل جنگ نرم!
امیرالمؤمنین علیهالسلام در باب جهاد میفرمایند: «همانا جهاد، درى است از درهاى بهشت که خداوند، آن را بهروی خواصِ دوستان خود گشوده و لباس تقوا و پرهیزکارى است و زره محکم حقتعالى و سپر قوى اوست؛ پس هر که از آن رویگردانیده و ترک کرده، خداوند جامه ذلت و خوارى و رداى بلا و گرفتارى به او مىپوشاند و بر اثر این حقارت و پستى، زبون و بیچاره میشود، و چون خداوند رحمت خود را از دل او برداشته، به بىخردى مبتلا گردد و بهسبب نرفتن به جهاد و اهمیت ندادن به این امر مهم، از راه حق دور شده در راه باطل قدم مىگذارد و به نکبت و بیچارگى گرفتار گردیده، از عدل و انصاف محروم میشود.»
توفیق جهاد فی سبیلالله لطف و رحمت خداست؛ مخاطب این لطف هم نه عموم بندگان بلکه دوستان خداست؛ آنهم نه عموم دوستان خدا بلکه خواص دوستان خدا. درنتیجه این جهاد، نصیب همه نمیشود اما جهادی بلندمرتبهتر به همگان تکلیف شده که در ادامه، این جهاد و تفاوتهایش با جهاد پیشگفته ذکر میشود.
جهاد مصطلح و مشهور، همان جهاد اصغر یا همان جنگ سخت است؛ جنگ با شمشیر و تیر و نیزه دیروز و توپ و تفنگ و موشک امروز. اما یک نبرد سختتر، پیچیدهتر، مهمتر و متفاوتتر با ظاهری کمسروصداتر هم وجود دارد که مرتبط با نفس است؛ جهاد با نفس (که دشمنترین دشمنان است) از جهاد با دشمن خارجی، جدیتر است و لذا در احادیث، جهاد اکبر نام گرفته و اهمیت مضاعفی نسبت به جنگ سخت دارد.
آنچه امروزه تحت عنوان جنگ نرم قلمداد میشود، در ارتباط عمیق با جهاد اکبر تعریف میشود؛ جنگی که در ماهیت، اقتضائات و صعوبت، تفاوتهای بنیادین با جنگ سخت دارد.
صف دشمن در جنگ سخت، پیداست؛ خون و خونریزی دارد؛ صدای انفجار دارد، استعداد تیپها و لشکرها تا حد زیادی قابل رؤیت و محاسبه است ولی در جنگ نرم، دشمن شاید حتی خود را نشان ندهد؛ بیسروصدا ضربه بزند و با پنبه سر ببرد.
دشمن در جنگ نرم گاهی آنقدر خوب نفوذ میکند که از صف مقابل خود یارگیری میکند و بیآنکه در بوق و کرنا کند و حتی بدون آنکه خود فرد متوجه شود، او را به خدمت بگیرد. در این جنگ ممکن است کسی ظاهرا در صف مقابل دشمن بایستد اما فکرش همان فکر دشمن است؛ کلماتش همان کلمات دشمن و رفتارش عین خواسته دشمن است؛ همه اینها از اینجا سرچشمه میگیرد که نفس و قلب فرد به یغما رفته است. بدترین اشکال این است که در تمام این مدت «و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا» گمان میکنند بهترین عملکرد را دارند.
جنگ سخت، زمان دارد؛ آتشبس دارد؛ قلمرو و جغرافیای مشخص دارد اما جنگ نرم، بههیچوجه این محدودیتها را ندارد. دائمی است؛ آتشبس ندارد و چهبسا روزافزون است و در همه جای عالم چه حقیقی و چه مجازی برقرار است.
در جنگ سخت، ممکن است یکی از طرفهای نبرد دچار شکست قطعی شود یا عقبنشینی کند؛ ولی در جنگ نرم، دشمن هرگز نابود نمیشود و چنانچه حربهای از کار بیفتد با حربه جدیدتر به میدان میآید.
در جنگ سخت، جسم در معرض خطر است ولی در جنگ نرم، به مصاف روح و قلب میروند.
جانباز جنگ سخت، محترم است؛ مثاب است؛ بهتعبیری شهید زنده است ولی اگر کسی در جنگ نرم دچار آسیب شود، به ورطه هلاکت نزدیک شده و در پرتگاه نابودی و زوال قرار گرفته است.
بازدارندگی جنگ سخت با «و اعدوا لهم مااستطعتم من قوة و من رباط الخیل» است؛ بازدارندگی جنگ نرم با «اتقواالله مااستطعتم»
شکست جبهه حق در جنگ سخت، عدمالفتح است چون ایمان سقوط نکرده و سرمایه اصلی از دست نرفته ولی شکست در جنگ نرم، بهمعنای واقعی کلمه شکست است؛ تخریب است؛ تحقیر است؛ چون ایمان آسیب میبیند.
جنگ سخت، واجب کفایی است ولی مخاطب جنگ نرم، همهاند و واجب عینی است.
سخت بتوان در جنگ سخت، نیت دشمن را کتمان کرد و او را به دشمنی نشناخت ولی در جنگ نرم بعد از معرفی دشمنی آشکار لازم است که قرآن یادآوری کند «فاتخذوه عدوا» پس این دشمن را به دشمنی بگیرید!
ضربات و ویرانیهای دشمن در جنگ سخت، ملموس و محسوس است اما خرابیهای جنگ نرم ناملموس و نامحسوس است تا حدی که ممکن است فرد گمان کند هیچ آسیبی ندیده است.
با عنایت به این تفاوتها و اهمیت شناخت ابعاد این نوع از جنگ و جهاد، یکی از مهمترین وظایف ما شناسایی شکستها و عوامل آن است. ما تا وقتی با قاعده جهاد اصغر و منطق شهید پیروز و احدیالحسنیین با امور جهاد اکبر و جنگ نرم مواجه شویم، خود را اصلاح نخواهیم کرد؛ ما باید بدانیم در این جنگ، جبهه حق هم که باشیم گاهی شکست میخوریم و این مسئله بههیچوجه عدمالفتح نیست، باخت واضح است؛ چون ایمان همجبههایها را باخت دادیم؛ چون باور و اعتقاد عدهای را از دست دادهایم و تا تلخی و گزندگی لفظ شکست نباشد ما احتمالا در پی علاج نمیرویم.
فهرست توفیقات و پیروزیهای جمهوری اسلامی بلندبالا و افتخارآمیز است اما اگر واقف به نقاط ضعف و شکستها هم نباشیم، از حرکت به سمت کمال بازمیمانیم.