محمدکاظم انبارلویی
فلاکت دیپلماتیک!
۱- دیپلماسی خارجی کشور در دولت گذشته دچار بیماری بود. رهبر معظم انقلاب اسلامی سعی کرد با نسخههای شفابخش این بیماری را معالجه کند اما بیماران این حوزه حاضر به عمل کردن به نسخه نبودند.
اولین بیماری؛ خودناتوانپنداری و توهم بلامنازع بودن آمریکا بود. رئیس دیپلماسی دولت در کسوت ریاست جمهوری و کارگزاران او در وزارت خارجه از تواناییهای جمهوری اسلامی و اقتدار ملی بیخبر بودند یا خود را به بیخبری میزدند. معتقد بودند آمریکا با یک بمب، همه اقتدار نظامی و تواناییهای ما را نابود میکند. آنها واقعیتهای روشن شکستهای آمریکا در غرب آسیا، فرسودگی ناتو در افغانستان و عراق را نمیخواستند بپذیرند. با این باور غلط در مذاکرات شرکت میکردند . محصول آن مذاکرات چیزی جز خسارت محض نبود.
دومین بیماری فکری آنها این بود که ؛ میشود به آمریکا اعتماد کرد.باآنکه سلوک آمریکا در روابط بینالملل سرشار از بدعهدی و بدگمانی و بدعملی بود.معلوم نبود این حضرات این اعتماد را از کجا آوردهاند؟رفتند و نشستند و برخاستند حتی به خودشان اجازه ندادند متنی را که آمریکاییها تهیه کردند روی برخی کلمات و واژگان تأمل کنند. معتقد بودند امضای کری سند است!
سومین بیماری آنها توهم دست به ماشه بودن آمریکا بود. آنها معتقد بودند با مذاکرات میتوانند دست آمریکا را از ماشه بردارند . میگفتند مذاکره ، خشونت آمریکا را کاهش میدهد و آنها را نرم خواهد کرد!
باآنکه از «ماشه» میترسیدند «مکانیسم ماشه» را آمریکاییها بامهارت دیپلماتیک در برجام آوردند درحالیکه ماشهای در کار نبود. غلاف آمریکاییها اصلا شمشیر نداشت، آنها مشغول طراحی فرار از افغانستان بودند.
چهارمین بیماری دیپلماتهای ما این بود که نمیدانستند قصّه اجماع جهانی علیه ایران دروغ است. آمریکاییها با روسها و چینیها مشکلات زیادی دارند و بین آنها شکافهایی است که در مرز جنگ نظامی هستند. دیپلماتهای ما از این شکاف برای مذاکرات نتوانستند استفاده کنند از همه مهمتر از وضع نابسامان سیاست و اقتصاد و فضای اجتماعی داخل آمریکا هم بیخبر بودند.
کارشناسان آمریکایی در جلسات پنتاگون ، سیا و وزارت خارجه اعتراف میکردند؛ طراحیهای آنها در غرب آسیا شکستخورده و رژیم صهیونیستی در محاصره نیروهای مقاومت است. جمهوری اسلامی در میدان حرف اول را میزند و ماندن در افغانستان خودکشی است! اما برخی دیپلماتهای ما روایت بیبیسی و سیانان را در چهرهپردازی اقتدار غرب و بهویژه آمریکا را قبول داشتند. به نقدهای مشفقانه رجال سیاسی، توجه نمیکردند نقد آنها را با فحش و ناسزا پاسخ میدادند و هیچ نظر کارشناسی برای رد نظریات منتقدین نداشتند، آنها رفتند تمام تخممرغهای خود و جبهه اصلاحات را در سبد برجام گذاشتند و به مردم ، افقی را نشان دادند که واقعی نبود. مردم فهمیدند آنها صداقت ندارند یا حداقل در مسائل مربوط به روابط بینالملل و دیپلماسی خارجی جاهل هستند. اگر بخواهیم یک تعبیر درست از این وضعیت داشته باشیم میشود آن را در دو کلمه «فلاکت دیپلماتیک» نامگذاری کنیم!
وقتی مردم فهمیدند همه آنچه آنها در مورد برجام گفتند سراب است و برخلاف قانون و شروط مجلس عمل کردند، برخلاف هدایتهای رهبری و شورای عالی امنیت ملی عمل کردند به آنها پشت کردند و در انتخابات ۱۴۰۰ به آنها رأی ندادند. آنها عوض پندآموزی از این کلاهبرداری غرب که سرمایه اجتماعی آنها را به باد داد، آمدند، شورای نگهبان را متهم به مهندسی انتخابات کردند. برجام، دولت روحانی را به «فلاکت دیپلماتیک» و اصلاحطلبان را به «هلاکت سیاسی» انداخت.
۲- اصلاحطلبان و اعتدالیون بهجای پرسشهای مردم که چه شد آن سیب و گلابی که از باغ برجام وعده داده بودید؟ چرا به تعهدات برجامی خود عمل و میلیاردها دلار آبسنگین و غنیسازی ۲۰ درصد را نابود کردید، درحالیکه حتی یک تحریم هم برداشته نشد و بر حجم آنهم افزودید، رفتند دنبال پروژه «اصلاحات ساختاری» ! اصلاحات ساختاری، اسم رمز جریانی شد که جلوی پرسشهای بیپاسخ مردم را بگیرد!
حرف اصلاحطلبان ساختارشکن چیست؟ میگویند رئیسی باید استعفا بدهد چون کشور را از «فلاکت دیپلماتیک» درآورده است و روابط جمهوری اسلامی را با ۵ قاره تنظیم کرده است. او اثبات کرده است و ثابت کرد روابط خارجی را بدون اذن آمریکا و سه کشور شرور اروپایی میشود تنظیم کرد ، بدون اف ای تی اف ، تحریمها را دور زد و با جهان تعامل سازنده داشت.
رئیسی ثابت کرده است میتوان با بهرهگیری از شکاف قدرتهای جهانی ، کشور را امن، مستقل و مقتدر با سامانه دفاعی مبتنی بر بازدارندگی همهجانبه نگه داشت.
۳- اصلاحطلبان با شکست پروژه و پروسه برجام، بدنه اجتماعی خود را ازدستدادهاند. آنها به دنبال سرمایه اجتماعی جدید هستند. انتخاب یک زن بهعنوان رئیس جبهه اصلاحات و دارای پرونده محکومیت سیاسی با پرچمداری حجاب اختیاری معنایش این است که میخواهند از پیادهنظام غرب در آشوب پاییز سال گذشته سربازگیری کنند. البته این سربازگیری کمکی به احیای سرمایه اجتماعی آنها نمیکند!
اصلاحطلبان گرفتار بحران گفتمانی، اندیشگی، بیآیندگی و کارآمدی هستند. این بحرانها آنها را به ورشکستگی سیاسی رسانده است.
لاتبازی سیاسی حجاریان و تاجزاده مبنی بر شروط شرکت در انتخابات، یک شارلاتانبازی برای سرپوش گذاشتن روی بربادرفتن سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان است! یکمشت مجرم سیاسی باسابقه سربازی در پادگانهای جنگ نرم دشمن علیه ملت با توهم «خوداکثریت بینی» با سوءاستفاده از آزادی در کشور برای حضور در انتخابات شرط میگذارند. فهم آنها از دموکراسی و جمهوریت
یک فهم فاشیستی است!
آنها هیچ اصلی جز اصول غیرقانونی خودرا قبول ندارند. اولا : امسال بهدلیل ورشکستگی سیاسی و بهانهجویی شروط، در انتخابات شرکت نمیکنند. ثانیا :
اگر شرکت کردند و شکست خوردند مثل سال ۸۸ ادعا میکنند، تقلب شده، دموکراسی فقط بهشرط چاقو موردقبول است ما نتایج را قبول نداریم!