جواد شاملو
واکسن خیام
آبله میمون، بحران غذایی ناشی از جنگ شمال اروپا و چه و چه. شلاقهایی از اخبار که هر روز بر گرده روان ما فرود میآیند. بار مشکلات روزمره کافیمان نیست، باید آینده را هم بر دوش ذهن و روانمان که همین الآن هم کم خسته نیست بار کنیم. منکر آیندهنگری و برنامهریزی مناسب برای آینده نیستیم که خصوصا در حوزههای زیستمحیطی لازم است اما اضطراب دائمیای که اخبار به خورد روح و روان ما میدهند بسیار فراتر از حد تحمل اذهان ما است. دل امپراتوری خبر برای اعصاب ما نمیسوزد؛ نان صنعت خبر در تحیر، وحشت، ابهام و شگفتی ما است. اما میتوانیم برای خودمان دل بسوزانیم و در میان اخبار بد دستوپا نزنیم.
مثلا در حالی ما از آبله میمون میترسیم، که در چند نقطه دنیا چند نفری به آن مبتلا شدهاند؛ ویروس جدیدی هم نیست، واکسن آبلههای دیگر هم روی آن جواب میدهد؛ برآوردها هم حاکی از یک همهگیری جهانی مثل کرونا نیست و از اساس این بیماری شدت زیادی ندارد؛ ما اما میترسیم و اگر از این خبر هم خیالمان راحت شود، باز خبر دیگری هست که جای آن را بگیرد. اینها همه در حالی است که علم امروز ثابت کرده اضطراب و استرس چه تأثیر زهرآلودی بر فعالیت بدن خواهد داشت. حتی اگر آبله میمون یک بیماری هولناک همهگیر بود ما چقدر بداقبال بودیم که باید از مدتها پیشتر به استقبالش میرفتیم و قدیمیها چه خوشاقبال بودند که دستکم چند صباح زندگیشان را با خاطرآسوده میزیستند. زندگی امروز، ما را گرفتار روزمره کرده اما از این هم فراتر رفته و دلمشغولی ما را تا حد بازه وسیعی از زمان گسترش داده و بیشازپیش آرامش را حراممان کرده. این در حالی است که سنت ادبیات فارسی ما بر آرامش، توکل، توجه به زودگذری دنیا، لذت بردن از همان چه که داریم و شکرگزاری و قناعت بنا گشته است.
در روزگاری که بختک اخبار بیامان زندگی ما را تبدیل به کابوسی همیشگی میکند؛ شاید بتوان دوای شعر حکمتآمیز فارسی را بهعنوان نسخهای ارزشمند و واکسنی آماده تجویز کرد. حافظ در خرم سرای شیراز که ارمغان هوایش آسودهخاطری است؛ اینچنین میسراید: «تا کی غم دنیای دنی ای دل دانا / حیف است ز خوبی که شود عاشق زشتی».
یا «غمِ دنیای دَنی چند خوری؟ باده بخور/ حیف باشد دلِ دانا که مُشَوَّش باشد». حافظ در شیراز هفتصد سال پیش اینگونه میگفت؛ اگر تهران امروز را با این هیاهو ببیند و اخبار امروز را بشنود چه میگوید؟ حافظ چقدر آدمیزاد را تحویل میگیرد. مدام میگوید حیف تو است غم دنیای ناچیز را بخوری. دنیای امروز ما را اینهمه تحویل نمیگیرد و بهایمان نمیدهد.
اما خیام در تحقیر دنیا و تفکر دنیاپرست گوی سبقت را از همه شعرای فارسی میرباید و واکسنش از همه کاراتر است. « ای دیده اگر کور نه ای گور ببین/ وین عالم پر فتنه و پرشور ببین / شاهان و سران و سروران زیر گلند / روهای چو مه در دهن مور ببین».
خیام یادآوری تکاندهندهای میکند. معمولا منظور ما از آیندهنگری، ده سال، بیست سال، صد سال آینده است. اما اغلب از آن آینده محتوم غافلیم. امروز بیش از هر زمان دیگری درباره آینده میاندیشیم؛ اما در این میان آیندهای که مطمئنیم در انتظارمان است را فراموش میکنیم؛ آیندهای که خیام به آن اشاره میکند و میگوید اگر چشم داری، آن آینده واضح و قطعی را ببین. آیندهای که اگر به آن چشم داشته باشیم بسی آسودهتریم.