کدخبر:
675975
سید محمد بحرینیان
نیازمند نهضت بازگشت به تحصیل
تصمیم قاطع متولیان در ستاد ملی مقابله با کرونا، وزارت آموزشوپرورش و وزارت علوم در بازگشایی صددرصدی مراکز آموزشی و پژوهشی و مدارس و دانشگاهها، شجاعانه، بجا و قابلتقدیر است. حتی میتوان گفت که این تصمیم، دیرهنگام اتخاذشده و ماهها زمان هم ازدسترفته باشد اما همین حالا هم باید و میتوان از افزایش خسارتها جلوگیری کرد.
یک. متأسفانه در نظام آموزشی ما، فاصله ادراکی تصمیم گیران ستادی با مدیران اجرایی و معلمان بسیار زیاد است. شاید یکی از دلایل این فاصله، سازمان فربه بهویژه در آموزشوپرورش و همچنین مشغولیت بیشازحد به روزمره و صاف کردن دخلوخرج این وزارتخانه پرهزینه و مظلوم باشد. بههرروی، این حس مرتبا وجود دارد که سیاستگذاران و تصمیم سازان آموزش کشور، درک روشن، نزدیک و واقعبینانهای از مسائل کف کلاسها و مدارس ندارند، نتیجه آنکه مدیران عالی و بدنه، هر یک راه خود را میروند و عملا چیز زیادی از اهداف بالادست، در پاییندست به مرحله اجرا نمیرسد. این واقعیت، بیش از همه در ماجرای کرونا و آموزش غیرحضوری و سامانه شاد
و ... عیان شد، چنانکه باوجود تأکید مسئولان بر تداوم آموزش برخط، کمتر کسی از خانواده آموزش و پرورش هست که نداند واژه آموزش غیرحضوری، بهویژه برای کودکان و نوجوانان و آنهم با بضاعت و امکانات ما، یک شوخی تلخ بود.
دو. همان ماههای اول، از همین رسانه بارها در مورد خطر ترک تحصیل دانش آموزان گفتیم و نوشتیم. آن زمان تعداد دانش آموزان ترک تحصیلکرده چیزی در حدود چند صد هزار گزارش میشد. حالا اما پس از دو سال، خبر میرسد که از هر ۷ کودک ایرانی، یکی بهطور قطعی از تحصیل بازمانده و این اعداد و ارقام، تنها مختص به مناطق محروم نیست. از سوی دیگر، به همین آمارها هم اطمینانی نیست و مشاهدات نگارنده و اغلب فعالان حوزه آموزش، اعدادی بیش از این را نشان میدهد.
سه. نیازی به گفتن نیست که بازماندن از تحصیل، ابتدای چرخه معیوب تخریب نسل است. فرد کمسواد و کم مهارت، در آینده نزدیک هم بهرهای از تحصیلات عالی نخواهد داشت و از عموم مشاغل مؤثر بازخواهد ماند، بهتدریج دچار ضعف مالی، فرهنگی و اجتماعی خواهد شد و آسیبهای اجتماعی متعدد گریبان او را خواهد گرفت.
احتمالا چنین فردی توانایی و صلاحیت تربیت فرزندانی که قدر علم و آگاهی را بدانند هم نخواهد داشت و نسل بعدی او، همچون خودش و بلکه بیش از نسل پیشین، به فقر فرهنگی و فکری و مالی مبتلا خواهد شد و ... این چرخه ادامه خواهد داشت تا به قول جامعه شناسان، فقر و بیسوادی در جامعه ما تبدیل به طبقه و نهاد شود. همه اینها از مدیریت سهلانگارانه و روزمره نظام آموزشی و علمی کشور در دوران یک بیماری همهگیر شروعشده و تا دهها سال ادامه خواهد داشت.
چهار. حال چه باید کرد؟ دولت، مردم، نیروهای مسلح، گروههای جهادی و نهادهای عمومی همه مسئولاند. به یک نهضت بازگشت به تحصیل همچون نهضت سوادآموزی در سالهای ابتدای انقلاب نیازمندیم. در آینده دراینباره بیشتر خواهم نوشت.
یک. متأسفانه در نظام آموزشی ما، فاصله ادراکی تصمیم گیران ستادی با مدیران اجرایی و معلمان بسیار زیاد است. شاید یکی از دلایل این فاصله، سازمان فربه بهویژه در آموزشوپرورش و همچنین مشغولیت بیشازحد به روزمره و صاف کردن دخلوخرج این وزارتخانه پرهزینه و مظلوم باشد. بههرروی، این حس مرتبا وجود دارد که سیاستگذاران و تصمیم سازان آموزش کشور، درک روشن، نزدیک و واقعبینانهای از مسائل کف کلاسها و مدارس ندارند، نتیجه آنکه مدیران عالی و بدنه، هر یک راه خود را میروند و عملا چیز زیادی از اهداف بالادست، در پاییندست به مرحله اجرا نمیرسد. این واقعیت، بیش از همه در ماجرای کرونا و آموزش غیرحضوری و سامانه شاد
و ... عیان شد، چنانکه باوجود تأکید مسئولان بر تداوم آموزش برخط، کمتر کسی از خانواده آموزش و پرورش هست که نداند واژه آموزش غیرحضوری، بهویژه برای کودکان و نوجوانان و آنهم با بضاعت و امکانات ما، یک شوخی تلخ بود.
دو. همان ماههای اول، از همین رسانه بارها در مورد خطر ترک تحصیل دانش آموزان گفتیم و نوشتیم. آن زمان تعداد دانش آموزان ترک تحصیلکرده چیزی در حدود چند صد هزار گزارش میشد. حالا اما پس از دو سال، خبر میرسد که از هر ۷ کودک ایرانی، یکی بهطور قطعی از تحصیل بازمانده و این اعداد و ارقام، تنها مختص به مناطق محروم نیست. از سوی دیگر، به همین آمارها هم اطمینانی نیست و مشاهدات نگارنده و اغلب فعالان حوزه آموزش، اعدادی بیش از این را نشان میدهد.
سه. نیازی به گفتن نیست که بازماندن از تحصیل، ابتدای چرخه معیوب تخریب نسل است. فرد کمسواد و کم مهارت، در آینده نزدیک هم بهرهای از تحصیلات عالی نخواهد داشت و از عموم مشاغل مؤثر بازخواهد ماند، بهتدریج دچار ضعف مالی، فرهنگی و اجتماعی خواهد شد و آسیبهای اجتماعی متعدد گریبان او را خواهد گرفت.
احتمالا چنین فردی توانایی و صلاحیت تربیت فرزندانی که قدر علم و آگاهی را بدانند هم نخواهد داشت و نسل بعدی او، همچون خودش و بلکه بیش از نسل پیشین، به فقر فرهنگی و فکری و مالی مبتلا خواهد شد و ... این چرخه ادامه خواهد داشت تا به قول جامعه شناسان، فقر و بیسوادی در جامعه ما تبدیل به طبقه و نهاد شود. همه اینها از مدیریت سهلانگارانه و روزمره نظام آموزشی و علمی کشور در دوران یک بیماری همهگیر شروعشده و تا دهها سال ادامه خواهد داشت.
چهار. حال چه باید کرد؟ دولت، مردم، نیروهای مسلح، گروههای جهادی و نهادهای عمومی همه مسئولاند. به یک نهضت بازگشت به تحصیل همچون نهضت سوادآموزی در سالهای ابتدای انقلاب نیازمندیم. در آینده دراینباره بیشتر خواهم نوشت.