پیشنهاد جذاب مژده لواسانی به رئیس صدا و سیما
مجری شناخته شده تلویزیون به سختیهای زندگی یک مجری، دستمزدها و دغدغههایش اشاره کرد و برای رئیس جدید صدا و سیما هم پیشنهادی داشت که قابل توجه است.
مجتبی برزگر: آرام جلوی دوربین مینشیند و مؤدبانه حرف میزند. به حوزه ادبیات بسیار علاقهمند است و پلاتوهایش این روزها در برنامه "بسته پیشنهادی" شبکه دو، آنتن را گرم میکند. در دورانی که مجریان کاربلدی در سیما حضور داشتند او شناخته شد و تسلطش در تاکشوهای تلویزیونی خیلی زود نامِ «مژده لواسانی» را سرزبانها انداخت.
با صراحت تاریخ تولدش را اعلام میکند (20 آبانماه 1368). مجری، سردبیر، نویسنده، شاعر، کارگردان و گوینده و فارغ التحصیل کارشناسی حقوق است. در کارنامه هنری مژده لواسانی، اجرای برنامههای پربینندهای همچون «کاملاً دخترونه»، «به خانه برمیگردیم»، «کبوتر دات کام»، «رو به راه»، «سه ستاره» و همچنین بازی در سریال «فردا دیر است»، «پلاک چهارده» و «خبرنگار» دیده میشود.
مجری که وقتی سه سال داشت در رادیو، برنامه "سلام کوچولو" را اجرا کرد و با سریال "پلاک14" مهران مدیری پایش به عرصه بازیگری باز شد و در 16 سالگی او را جوانترین سردبیر تاریخ رادیو میخواندند. به تعبیرِ خودش خوشسر و زبانی او را در سنِ کودکی مجری و حتی به بازیگری کشاند اما انتخابِ «لواسانی» در رسانه، جدای از بازیگری بود. در برنامه "کبوتر دات کام" بیشتر دیده شد و جدّیتر خودش را در ویترین اجرای سیما میدید. البته لواسانی در این سالها تألیفِ کتاب، گفتنِ شعر و تحصیل در رشته حقوق را رها نکرد.
این روزها در «بسته پیشنهادی» شبکه دو هم میتوان به این نکته رسید که او ابتدا خودش میخواند و میبیند و سپس مخاطبان را به مطالعه و اشرافِ روی مسائل دعوت میکند. چرا که با دیدنِ صفحه اینستاگرامیِ خانم مجری هم میتوان به این نکته پی برد که او شعر زیاد میخواند، نوشتن را خیلی دوست دارد؛ از مولانا و ابتهاج گرفته تا منزوی و بهمنی و فاضل؛ «مرا سریست با تو که گر خلق روزگار، دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم!» یا اینکه هر روز این ذکر روزانه را تکرار میکند و میگوید: «مرا هزار امید است و هر هزار تویی»
شاید در کنارِ همه بحثها، وقتی این سؤال مطرح میشود که «مژده لواسانی» 10 سال بعد کجاست؟ به نکته جالبی اشاره کرد. همچنین با او درباره بسیاری از مسائل و ناگفتنیهای اجرایِ خودش، برنامهسازی و وضعیتِ این روزهای تلویزیون گفتوگو کردیم که مشروحِ آن به زودی منتشر خواهد شد. اما در ادامه تیزرِ کوتاهی از این گفتوگو را با هم میبینیم که برگرفته از اتفاقاتی است که در ویدئوی تسنیم قابل مشاهده است و متن کامل این گفتوگو را میتوانید در ادامه بخوانید:
علاقهام به شعر از کودکی شکل گرفت
* بگذارید به عنوان سؤال اول از علاقه شما نسبت به حوزه ادبیات و شعر شروع کنیم. این علاقه شما از کجا میآید؟ چقدر در حوزه شعر که میدانم شعر میگویید، کتاب مینویسید و تألیف دارید پیش رفتهاید؟
علاقه من به شعر و اساساً به ادبیات از کودکیام شکل میگیرد. من خانوادهای داشتم که همهشان به شدت اهل ادبیات بودند. همیشه یادم هست که مثنوی معنوی روی میز خانه ما بود و پدرم همواره تورق میکرد و به من هم یاد میداد. خاله و داییام که خیلی با آنها در ارتباط بودم هر دو ادبیات میخواندند. یکی در دانشگاه علامه، ادبیات میخواند و یکی در دانشگاه شیراز؛ با شور و شوق برای من از شعر میگفتند و این علاقه از کودکی شکل گرفت. در کودکی بسیار من شعر میخواندم و شعر حفظ میکردم.
یادم است که منظومه آرش کمانگیر را در دوره راهنمایی به یک نمایشنامه تبدیل کردم که با بچهها اجرایش کردیم. خودم راوی این نمایشنامه بودم و همه این کار را حفظ بودم. بعد از آن در 12 سالگی اولین شعرم، شعر سپید را به ضمیمه روزنامه همشهری (دوچرخه) فرستادم. اولین بار آنجا چاپ شد و بعد به عنوان بهترین اثر خوانندگان انتخاب شد.
این جرقهای بود که باعث شد به سراغ شاعری بروم. از همانجا شعر میگفتم و مینوشتم تا اینکه در 12 سالگی برنامه رادیوییام را خودم نویسندگی میکردم. بعد در 16 سالگی، جوانترین سردبیر رادیو شناخته شدم. این اتفاق ادامه پیدا کرد تا سال 1395 کتاب «خون انار، گردن پاییز است» چاپ شد. سال 1399 «آخر پاییز» و مجموعه شعر سپیدم تحت عنوان «به چهل سالگیت رسیدم» در انتشارات نگاه، چاپ شد. همچنین «هنوز یک سالش نشده» هم به چاپ هشتم رسیده است.
به صراحت میگویم متولد 20 آبان 1368 هستم
* درباره سنتان هم سؤال نمیکنم اما فکر میکنم چند روز دیگر سالروز تولد شماست.
بله. من متولد 20 آبان 1368 هستم. به همین صراحت! مشکلی با سنم ندارم، به خاطر اینکه از دوران کودکی تا همین لحظه کار کردم. دنبال تجربیات جدید بودم و فکر میکنم که همه تلاشم را کردم که از این گذر زمان استفاده کنم.
* ترسها و نگرانیهایتان در آستانه تولدتان چیست؟
من اصولاً از آن آدمهایی هستم که خیلی روز تولدم و روزهای منتهی به روزهای تولدم، دچار یک یأس فلسفی میشوم. اما صادقانه این است که هر سالی که از خودم راضیتر بوده باشم حالم بهتر است.
رادیو مثل خانه پدری میماند/ هم به آن تعلق دارم و هم تعصب!
* در همین دورانی که به تعبیر خودتان تجربههای جدیدی کسب کردید؛ رادیو را بیشتر دوست داشتید یا تلویزیون؟
رادیو برای من مثل خانه پدری میماند. من سه سال و نیمم بوده که پا به رادیو گذاشتم. چرا گفتم خانه پدری؟ خانه پدری اینطوری است که امکان دارد دختری ازدواج کند اما همیشه با عشق به خانه پدری برمیگردد. رادیو برای من این شکلی است. یک عشق جاودانه که همیشه دوستش دارم. من به رادیو هم تعلق دارم و هم تعصب! اما برنامههای تلویزیونی را هم بسیار دوست دارم و این یک همراهی است که جدایی ناپذیر است.
* یعنی هیچکدام را به همدیگر ترجیح نمیدهید.
دقیقاً. خیلی مثال متأسفانه دستخورده و تکراری است اما مثل پدر و مادری که بین بچههایشان نمیتوانند فرق بگذارند اما هر دو را به شدّت دوست دارند.
رادیو عین تئاتر برای سینما است/ یک کلاس درسِ واقعی
* شما دوران جالبی را در رادیو سپری کردید فکر کنم آن دوران آقای مهران مدیری هم در رادیو حضور داشتند.
همان دوران کودکی و خردسالیام بود. سالهایی که بزرگانی بودند هرکدامشان واقعاً جزو اساتید این حوزهاند. استاد میکائیل شهرستانی، آقای دانیال حکیمی، آقای مدیری، آقای حمزه و خیلیهای دیگر؛ من شانس این را داشتم که با بزرگانی در رادیو کار کنم که کودکی و نوجوانیام با آنها شکل گرفت. من یادم هست وقتی که به برنامه «سلام کوچولو» رفتم خانم عذرا وکیلی که واقعاً استاد این حوزهاند، حضور داشتند که خیلی چیزها از ایشان یاد گرفتم. آن دوران خیلی از اساتید بازیگری و اجرا در رادیو حضور داشتند. خدایش بیامرزد «مهران دوستی» و همه عزیزانی که در دوره اوج و طلایی رادیو فعالیت میکردند.
* چطور شد در سه سالگی وارد رادیو شدید. توصیهای برای آن دسته از علاقهمندان به حوزه نمایش و اجرا داشته باشید که چطور میتوانند وارد رادیو و تلویزیون شوند؟
دعوت از من خیلی اتفاقی بود. برنامه خانم عذرا وکیلی (سلام کوچولو) اینطور بود که بچهها را دعوت میکردند. بچههایی که به قول خودشان یک ذره سرِزبان داشتند. من وقتی که رفتم با من گفتوگو کردند؛ اینقدر شعر خواندم و ... باعث شد که فکر کنند من میتوانم اجرا کنم. این راه را ادامه دادم؛ آرام آرام برنامه خردسال و بعد برنامه کودک و سپس برنامهای نوجوانانه را اجرا کردم. من جزو آدمهاییام که واقعاً پلهپله و قدم به قدم از کودکی رشد کردم.
فکر کردم با سبک زندگیام، اجرا متناسبتر است
* با وجود اینکه در مجموعه "پلاک 14" به کارگردانی مهران مدیری کار کردید، یا در تئاتری به نام "ظهر خورشید" حضور داشتید، چطور سر از اجرا درآوردید؟ به هر حال استعداد شما در آن عرصه هم دیده شده بود.
ببینید! من بچه که بودم بازیگری میکردم حالا «پلاک 14» که شما اشاره کردید، کار «فردا دیر است» آقای حسن فتحی و کارهای کوتاه دیگری که در کارنامه کاریام وجود دارند و بعد هم سریال «خبرنگار» که نقش اصلی دخترش را بازی کردم. اتفاقاً در این کار با حسین مهری و عباس غزالی همکاری داشتم که هر دو امروز بازیگران خوبی شدهاند. من در رادیو همیشه اجرا میکردم، بنابراین در تلویزیون هم فکر کردم که بهتر است این کار را در دستور کارم قرار دهم. علاقهام به سمت اجرا بود و بعد از سریال «خبرنگار» دیگر در 14 سالگی تصمیم گرفتم به صورت جدّی اجرا کنم و رفتم در خانه فرهنگ، «نیمرخ» آن زمان شبکه یک تست دادم. آقای درویشعلیپور کارگردان مجموعههای عموپورنگ، آنموقع کارگردان برنامه «کبوتر داتکام» بودند. از من برای اجرا تست گرفتند و همان موقع گفتند که پذیرفته شدم و «کبوتر داتکام» را اجرا کردم؛ دیگر از آن زمان تا به حال همواره اجرا کردم.
* به قولِ برخی از همکارانتان رویایشان بازیگری است. چه ویژگی در اجرا دیدید که ترجیح دادید مجری بمانید تا بازیگری را ادامه بدهید.
من فکر کردم که با شرایط و سبک زندگیام و علاقهای که دارم، اجرا متناسبتر است.
هنگام بازی در سریال «در شرایط خاص» خودِ مژده لواسانی بودم
* البته در سریال «شرایط خاص» هم بازیگر بودید.
آقای فاطمی (تهیهکننده) و آقای امیرخانی (کارگردان) سریال «شرایط خاص» به من گفتند ما خود مژده لواسانی را میخواهیم. اول که گفتم نه اما در نهایت با کارگردان و تهیهکننده صحبت کردیم و پذیرفتم. آنجا چند سکانس را با شکل و شمایل یک مجری که برنامه اجرا میکند، بازی کردم.
به فیلمسازی علاقه دارم اما فعلاً دغدغهام برنامهسازی و اجرا است
* به مستندسازی، فیلمسازی و برنامهسازی فکر میکنید؟
برنامهساز که هستم یعنی هم در رادیو سردبیر و تهیهکننده بودم و هم در تلویزیون سردبیر بودم. الان در برنامه «بسته پیشنهادی» شبکه دو سیما علاوه بر اجرا، جزو تیم طراحی و برنامهسازی برنامه هم هستم. اساساً برنامهای را اجرا نمیکنم مگر اینکه خودم حتماً در اتاق فکر حضور داشته باشم و با ایده خودم برنامه جلو برود. یعنی خودم به اتفاق همکارانی که قبولشان دارم. بنابراین همواره به این قصه نه تنها فکر کردم که عمل کردم. اما تهیهکنندگی در تلویزیون نه! چون معتقدم که مجری موفق است که در کنار یک تیم و یک تهیهکننده قوی باشد؛ همچون زمین فوتبالی که همه به مهاجم پاس گل میدهند تا او بتواند گلِ خوبی بزند. فیلمسازی را علاقه دارم اما فعلاً دغدغه برنامهسازی و اجرا دارم که شاید خیلی به آن نرسم. معتقدم که آدمی باید در یک حوزه پیش برود.
من درباره چیزی حرف نمیزنم مگر اینکه اشراف کامل داشته باشم
* در اجراهایتان پلاتوهای خیلی شسته و رفته و با طمأنینهای دارید که کار سختی در اجرا محسوب میشود. میخواهم بدانم این شیوه شما در اجرا از کجا میآید؟ کدام پلاتوهایتان برایتان خیلی حزنانگیز و کدام اجرا یا پلاتو خیلی عجیب و غریب و اتفاقِ مهمی را برای شما رقم زده است؟
درست اشاره کردید واقعاً پلاتو گفتن کار سخت و حرفهای در گویندگی و اجرای تلویزیون به حساب میآید. آنچیزی که تسلط مرا جلوی دوربین در هنگامِ پلاتو گفتن بالا میبرد اشراف روی موضوعی است که صحبت میکنم. من درباره چیزی حرف نمیزنم مگر اینکه دربارهاش کاملاً بدانم. بنابراین مجری نیستم که همین الان جلوی دوربین به لحظه یک پلاتو بگویم و درباره فلان موضوع اجتماعی صحبت کنم.
من حتماً قبل از هر اظهارنظری میخوانم، گفتوگوها را میبینم و بعد درباره آن موضوع صحبت میکنم. وقتی من درباره یک فیلم یا یک کتابی در برنامه «بسته پیشنهادی» پیشنهاد میدهم، حتماً آن را خواندم یا دیدم؛ یعنی اصلاً اینطوری نیست که صرفاً نامش را بگویم و رد بشوم و بروم. بنابراین به طورکل به مجریها کمک میکند. آدمها درباره چیزی میتوانند خیلی خوب صحبت کنند که روی آن اشراف دارند. آدم خالیالذهن درباره یک موضوع نمیتواند و اعتماد به نفس ندارد که خیلی خوب دربارهاش صحبت کند.
عجیبترین اجرایی که مژده لواسانی داشته است!
اما درباره اینکه کدام اجرا و کدام پلاتو تلخ بوده و اتفاق دوستداشتنی رقم زده است؛ باید بگویم با هر مشکل و احیاناً هر بیماری و اتفاق تلخی که در زندگیام افتاده باشد به محض اینکه چراغ دوربین مقابلم روشن میشود و برنامه زنده آغاز میشود همه آنچه که بوده اصلاً دور ریخته میشود و به مژده لواسانی تبدیل میشوم که آدم دیگری است. انگار که این یک انرژی هم نفسی است با همه آدمهایی که این برنامه را تماشا میکنند.
این نکتهای که برای خودم همیشه جالب است واقعاً اگر روز سختی را هم گذرانده باشم به محض اینکه جلوی دوربین قرار میگیرم و برنامه زنده شروع میشود انگار نه انگار آن روز سپری شده است. اینکه کدام برنامه کدام اجرا در همه این سالها برایم تأثیرگذار بوده، سال 1393 اولین مجری زنی بودم که در کربلا روی گنبد حرم امام حسین (ع) و زنده، اربعین برنامه داشتم و هر سال تجربه شده. آن ویژهترین و خاصترین و عجیب ترین برنامه ای بوده که من اجرا کردم.
* اینکه اشاره کردید در هر شرایط و سختی جلوی دوربین میرفتید و اجرا میکردید؛ آیا اتفاق خیلی سختی هم برایتان افتاد و روی آنتن رفتید؛ آن ماجرا چه بود؟
من یادم است در برنامه «کاملاً دخترونه» از زیر سِرُم آمدم، طوری که پلاتوی اول را گفتم، پلاتوی دوم افتادم! اینقدر حالم بد بود و اصلاً فکر نمیکردم که پلاتوی اول را گفتهام به فاصله پلیبک افتادم.
نظر مژده لواسانی درباره مجری شدن بازیگران/ از شهاب حسینی تا مهران مدیری!
* در این سالها حضور بازیگران و اجرایشان در برنامهها، مسابقهها و تاکشوهای تلویزیونی پررنگتر شده است. اگر نام مهران مدیری و رامبد جوان که سابقه اجرا در تلویزیون داشتهاند را قلم بگیریم حضورِ به این شدت و عدتِ بازیگران را چطور ارزیابی میکنید؟ انگار اجرا کار آسانی است که هرکسی میآید و اجرا میکند. جالب است که از طرف دیگر بازیگران موضع میگیرند که چرا مجریها به طرف بازیگری میآیند؟ متأسفانه به گوش میرسد به واسطه این پررنگ شدن اجرای بازیگران، برخی از مجریان توانمند قدیمی هم کنار گذاشته شدهاند. نظر شما در این باره چیست؟
من یک اعتقاد قلبی دارم ما مرزبندیمان و خط قرمزمان باید توانایی و کاربلدی آن فرد باشد. من هیچ قانونی ندارم که بگویم که مجری نباید بازیگر شود؛ بازیگر نباید مجری شود؛ خیر! بازیگری که میتواند اجرای خوبی داشته باشد هیچ اشکالی ندارد اجرا هم بکند نمونهاش مهران مدیری! مجری که میتواند بازیگری درخشانی بکند حتما بازی کند نمونهاش سید شهاب حسینی!
از این موارد که خارج بشویم هزاران نفر هستند که از بازیگری به سمت اجرا آمدند و موفق نبودهاند و نیستند، چون کاربلد این حوزه نیستند. هزاران نفر هم بودند که از مجریگری رفتند به سمت بازیگری و موفق نبودند. در واقع من میگویم مرزبندی و خط کشی توانایی آدمهاست. نمیشود حکم صادر کرد که خانمها، آقایان شما نمیتوانید که بیایید و مثلاً اجرا بکنید نه!
حقیقتاً بازیگری که میتواند اجرا کند و مجری که میتواند بازیگر باشد، هیچ اشکالی ندارد در این حوزهها فعالیت کنند. اما اگر نمیتوانید حرف سادهای را هم جلوی دوربین بزنید اجرا نکنید و اگر بلد نیستید نقش بازی کنید برای بازیگری جلوی دوربین نروید.صابر ابر و نوید محمدزاده از اجرا رفتند بازیگری، به معنای حقیقی کلمه بازیگرند، هیچ وقت حس نمیکنید که اینها مثلاً مجریاند؛ از آن طرف در "خندوانه" چه کسی میخواهد به جای رامبد جوان، این برنامه را اجرا کند یا در "دورهمی" چه کسی را میتوانیم جایگزین «مهران مدیری» کنیم.
همیشه میگویم مجری یک کلمه حرف بزند از درون چشمانش میتوانی بفهمی چقدر بلد است
* خانم لواسانی! یک مجری چطور میتواند رفتار استانداردی داشته باشد؛ در عین اینکه خلاقیت و نوآوری دارد وقتی میخواهد گفتوگوی چالشی داشته باشد هم به میهمانش توهین نشود و هم به نوعی میهمان را تبلیغ نکند؛ در عینِ احترام و وزانتی که آن برنامه دارد همان بحث چالشی اتفاق بیفتد و به مخاطبان هم احترام گذاشته شود. الان متأسفانه در بعضی از برنامههای زنده اتفاقاتی میافتد که هم حاشیهبرانگیز است و هم دستاندرکاران آن برنامه را به تکاپو میاندازد که از این چالش و از این حاشیه خارج شوند.
ببینید! از دور که به اجرا نگاه میکنیم، شاید به نظرمان خیلی کار سادهای است. اما واقعاً هزار نکته باریکتر از مو آنجا هست. واقعاً باید همهچیز را درنظر گرفت. در مرزهای احترام، ادب و البته قطعاً جسارتی که از وقاحت دور است و شجاعتی که به منفعت مردم نزدیک است. تسلط کافی و تجربه، خیلی به آدم کمک میکند. هزار بار هم که شما خودت را مجری بدانی و فکر کنی که من بلدم، گاهی فقط تجربیات است که به کمک فرد میآید. اساساً تجربه برنامه زنده هر بار به آدم کمک میکند که خودش را اصلاح بکند. نظر مردم در هر برنامه کمک میکند که دفعه بعد کجای اجرایش را باید ویرایش بکند. بنابراین خیلی تجربه مهم است؛ من میفهمم استعداد و دانش خیلی مهم است اما واقعا این حوزه حوزهای است که در آن، با وجود تسلط و سواد، تجربه بسیار حائز اهمیت است. من همیشه میگویم مجری یک کلمه حرف بزند از درون چشمانش میتوانی بفهمی که چقدر کتاب خوانده، چقدر بلد است و چقدر دایره واژگانش وسیع است.
بیشتر از حاشیه روی متن متمرکز شدم
* چرا مثل بعضی از همکارانتان رشته رسانه یا در هنرهای دراماتیک تحصیل نکردید و در رشته حقوق فارغالتحصیل شدید؟
اول اینکه من ادبیات را بسیار دوست داشتم و من هم ادبیات دانشگاه علامه قبول شدم و بعد انصراف دادم و رفتم حقوق خواندم. به خاطر اینکه به هر حال من پدرم وکیل است و دوست داشت من وکیل بشوم. فکر کردم شاید یک چیزی علاوه بر آنچه که این سالها در رادیو و تلویزیون آموختم و اگر آکادمیک بخوانم به من خیلی کمک میکند که این کار را هم کرد. مخصوصاً در مباحث اجتماعی و حقوقی در گفتوگوهای اینچنینی خیلی آموختههای حقوقی به من کمک کرده است. اما نقطه اشتراکی که حقوق برای من با اجرا داشت، همین دفاع از مردم است. یعنی آنچه که حقوق شهروندی مردم است. آنچه که وظیفهام به عنوان یک مجری است پیگیری مطالبات مردمی است و این همان نقطه اشتراک بود. بنابراین رشته «حقوق» خیلی به من کمک کرد.
اما فضای ادبیات را همیشه خیلی جدّی دنبال کردم. علاقهام به شعر خیلی در اولویت بود و دنبالش کردم و اینطور نبود که صرفاً در واقع به یک علاقه سانتیمانتال تبدیل شود. یک علاقه عمیقی بود که من را به خواندن و به نوشتن، وا داشت. همه زندگیام سعی کردم بیشتر از اینکه در حاشیه متمرکز باشم به متن بپردازم. بسیار کتاب بخوانم، بسیار ببینم، بشنوم و دنبال کنم. سعی کردم نکات عمیقتر را یاد بگیرم و همه اینها به کارم در تلویزیون آمد.
مژده لواسانی خودش را سلبریتی میداند!
* خودتان را سلبریتی میدانید؟
سلبریتی به معنای عامش. یعنی ترجمه تحتاللفظی یا چهره شناخته شده باشد، بالأخره یک عدهای من را میشناسند. از این منظر بله، یک عدهای میشناسند؛ یک عدهای دوست دارند و یکعدهای هم دوست ندارند. یک عدهای حمایت میکنند و یک عدهای هم انتقاد! اما از این نظر که من خیلی آدم تأثیرگذاری باشم، نه! من یک آدم معمولیام که همه تلاشم را میکنم حداقل خودم به چیزهایی که میگویم و به چیزهایی که در زندگیام باور دارم، شهره باشم و این را در زندگیام ببینند. یعنی اگر مژده لواسانی دائم میگوید کتاب، کتاب، کتاب فقط حرف و ظاهر نباشد در همان اجرایم بفهمند.
* این چهره بودن زندگی را برایتان سخت نکرده است؟
بسیار.
* مراقبتهایتان خیلی بیشتر است؟
خیلی زیاد. ما گاهی از حقوق بسیار بسیار طبیعی هم محرومیم.
دستمزد "مژده لواسانی"؟
* دستمزدتان زیاد است؟
به طورکل فکر نمیکنم مجریهای تلویزیون در مقابل خیلی از رشتههای تلویزیونی دیگر دستمزد آنچنانی داشته باشد، اما من هم بسیار معمولی حقوق میگیرم.
مذهبی بودنم ریاکارانه نیست
* بدترین انتقادی که به شما شده چه انتقادی بوده و اینکه واقعاً انتقادهایی شده که با خودتان بگویید که قِید اجرا را بزنید و با خودتان بگویید همان نویسندگیام را میکنم و یا شعر میگویم؟
نه! من خیلی آدم جنگیدنم. یعنی من هیچوقت به خاطر حرف مردم از چیزی که به آن اعتقاد دارم کوتاه نمیآیم و ما یک مصرعی در ترانه تیتراژمان (بسته پیشنهادی) هست؛ «دنیا مال جنگیدن است جنگیدن دنیای من است» این ترانه انگار مرا نشان میدهد. من برای همه زندگیام جنگیدم. بنابراین آدمی نیستم که حرفها خیلی رویم تأثیر بگذارد. چیزی که فکر میکنم درست است انجام میدهم، بدترین انتقادی که شنیدم، انتقاد نه! من بیشتر قضاوتهایی که نادرست است و مثلاً آدم فکر میکند که چقدر سوء تفاهم دارند. ای کاش بیایند یک ذره با هم معاشرت داشته باشیم متوجه میشوند اینطور نیست.
مثلاً یک جاهایی برفرض بگویند این مطلب را از روی تظاهر گفت یا فلان حرف مذهبی را به خاطر ریا گفت. در حالیکه بیایند، میبینند من در زندگیام هم به همین حالت هستم. واقعاً چیزی نیست که بخواهم ادایش را دربیاورم و خیلی وقتها بوده که مثلاً دوستانی بودند میگفتند ما درباره تو اینطوری فکر میکردیم وقتی که تو صفحهات آرام آرام همراه شدیم ذهنیتمان برگشته یا وقتی که با تو دوست شدیم و با تو معاشرت کردیم ذهنیتمان برگشته. بنابراین نمیشود آدمها را از دور قضاوت کرد با آدمها باید زیست کرد تا فهمید که چه سبک زندگی دارند.
* چه چیزهایی اذیتتان میکند؟
خیلی چیزها اذیتم میکند. مشکلات مردم، ناراحتی مردم؛ اینکه من را میبینند میگویند تو را خدا این موضوع را بگو! من میبینم یک وقتهایی از دستم بر نمیآید، این خیلی اذیتم میکنم. دایرکتهای مردم که از استیصالشان به آدم پناه میآورند که خانم لواسانی این مشکل را داریم. مشکلات درمانی که دارند اینها خیلی اذیتم میکند شاید بیشترین چیزی که روحیه من را تحتالشعاع قرار میدهد همین تلخیهای اجتماعی است.
* به مافیا اعتقاد دارید؟ سایه مافیا یا باندبازی در تلویزیون سنگینتر است یا سینما؟
فکر میکنم در سینما.
* پس اعتقاد دارید به مافیا؟
به هر حال یک بخشی بله.
* شما را اذیت کرده تا حالا؟
نه! اصلاً کار من در این حوزه نبوده است.
اگر لازم باشد به مهاجرت هم فکر میکنم
* اگر روزی پیشنهاد مهاجرت به شما بشود میپذیرید؟
مهاجرت خیلی برای من مسئله سختی است. من خیلی متعلقم به غمها و شادیهای این مملکت. اما یک وقتهایی آدم ناگزیر است. من اصلاً ردش نمیکنم آدمهایی که برای تحصیل میروند. آدمهایی که برای زندگی جدید میروند. آدمهایی که زندگی مشترکشان در جای دیگری است. به نظرم یک تصمیم شخصی است و برای من همیشه سخت است، اما اگر زندگیام جایی گره بخورد که مجبور بشوم نه مهاجرتِ دائم، مجبور بشوم بروم و برگردم، به آن فکر میکنم.
تصویر «مژده لواسانی» از 10 سال آینده
* مژده لواسانی 10 سال بعد کجاست؟
بله، خیلی جالب است! من هر سال مثلاً بیست سالگیام برای سیسالگیام نامه نوشتم و دارم. وقتی سیسالم شد خواندم دیدم که یک جاهایی خیلی نزدیکم. یک جاهایی چون خیلی ایدهآلگرا هستم به آن نقاطی که ترسیم کرده بودم دورم. اما 10 سال بعد احتمالاً در واقع بچه دارد یک ذره مادری میکند و خیلی زندگی شخصیاش برایش اولویت دارد و مهمتر است. احتمالاً یکی دو کتاب شعر دیگر دارد و باز برایش ادبیات خیلی جدّیتر است. ممکن است وکیل شده باشد و احتمالاً «بسته پیشنهادی» را هم همچنان دارد ادامه میدهد چون دوستش دارد.
پیشنهاد مژده لواسانی به رئیس جدید سازمان: کاری کنید مردم دوباره با شوق پایِ تلویزیون بنشینند
* به عنوان سؤال پایانی اگر پیشنهادی برای رئیس جدید رسانه ملّی دارید بفرمایید.
اولاً به ایشان تبریک میگویم و میدانم خیلی کار سختی را در پیش دارند. خدا قوت از همین الان به ایشان و من خیلی بدون شعار کوچکتر از آنم که بخواهم پیشنهادی بدهم اما فکر میکنم که خیلی بیشتر باید قدرِ سرمایههای رادیو و تلویزیون و آنهایی که این کار را بلدند را بدانیم. آنهایی که برنامهسازهای خوبیاند و آنهایی که بچه رادیو و تلویزیوناند. باید سعی کنیم آنها را حفظ کنیم و همه در کنار هم کمک کنیم که سازمان صداوسیما برنامههایی داشته باشد که روز به روز مردم را بیشتر آشتی بدهد. من یک وقتهایی واقعاً مثل یک بچهای که دلش میتپد برای خانهاش، گاهی خیلی غمگین میشوم که مثلاً یک ذره کمفروغتر شده است. در خانوادههای ما مثلاً برنامهها را ببینند برنامهسازیهای خلاقانه کمتر شده است. امیدوارم که با حمایت و هدایت و تدبیر ایشان همه با هم دست به دست هم دهیم که دوباره مردم با شوق سریالها و برنامههای تلویزیونی را ببینند. دوباره با شوق یک چیزی را مثل «صبح جمعه با شما» را در رادیو گوش بدهند و لذت ببرند.