به گزارش پارس به نقل از فناوری های نو، اصلاً شک نکنید! » فرگوسن یکی از مربی های بزرگ فوتبال جهان بود، نه فقط برای جام های رنگ وارنگی که به دست آورد، چیزی که خیلی از مربیان دنیا شب ها با آرزوی یکی از آنها می خوابند، بلکه برای اصول و ضوابطی که سال های سال به آن متعهد ماند. آن قدر چهره بزرگی بود که یاغی ترین بازیکنان تاریخ فوتبال که هر یک می توانستند یک تیم را به هم بریزند هم در مقابل او کرنش می کردند. فرگوسن در آخرین بازی های لیگ ناگهان بازنشستگی اش را اعلام کرد و از دنیای فوتبال کنار رفت. حالا در اولدترافورد، برای هواداران منچستر از او یک مجسمه بزرگ مانده است و خاطرات روزهای خوشی که منچستریونایند به رهبری او بزرگترین جام های انگلستان و اروپا را یکی پس از دیگری به خانه می آورد.

قهرمانی منچستریونایتد حتی شده بود ولی هنوز از لیک مانده بود وقتی که او در مصاحبه مطبوعاتی اش در پایان بازی ناگهان عنوان کرد که این آخرین فصل حضور او در منچستر است و او چند روز دیگر بازنشسته خواهد شد؛ البته اینکه او خودش را بازنشسته کند نه اتفاق عجیبی است، نه حرف تازه ای. الکس فرگوسن در سال ۲۰۰۰ هم گفته بود که در پایان فصل ۲۰۰۲ ۲۰۰۱ بازنشسته خواهد شد؛ تا پای بازنشستگی هم پیش رفت، ولی بالاخره منچستری ها او را متقاعد کردند قراردادش را با تیم تمدید کند. در آن زمان دیوید بکهام، ستاره منچستر، گفته بود ماندن فرگوسن سه دلیل دارد: یکی اینکه او سباستین ورون را خیلی دوست دارد! دیگر اینکه فینال لیگ قهرمانان سال دیگر اینجا برگزار می شود و او دلش نمی آید آن را از دست بدهد و سوم اینکه می خواهد قدرت منچستر را به این تیم بازگرداند. احتمالاً اگر می شد باز هم در منچستر می ماند، ولی وضعیت جسمی اش دیگر یاری نمی کرد. خودش گفت: « بحث امروز نیست. اگر بخواهم بمانم باید ببینم که یک سال دیگر هم آیا وضع جسمی و سلامتی ام در حدی است که بتوانم تا پایان از پس این کار بربیایم یا نه و من فکر نمی کنم. »

نمی خواهم دمپایی خانه پایم کنم

واقعیت هم این بود که جسم ناتوان فرگوسن دیگر تحمل آن همه فشار و اضطراب را نداشت. قلب او سه سال است که با باتری کار می کند و او سال هاست که از مشکلات تنفسی هم رنج می برد. آن آدامس های گنده مشهوری که همیشه می جوید هم پر از مواد آرام بخشی بود که قلب ناتوان او را آرام می کردند؛ البته معلوم بود که فرگوسن تا همین اواخر هم از بازنشسته شدنش مطمئن نبود و تصمیم نهایی اش را نگرفته بود.

در پایان بازی با رئال که به شکست تلخ و حذف منچستریونایتد از لیگ قهرمانان اروپا انجامید، وقتی از او درباره بازنشستگی پرسیدند گفت: « بدترین کاری که می توانی انجام بدهی، این است که کفش خانه ات را بپوشی و خانه نشین شوی. مردم حرف های اینجوری زیاد می زنند که ۴۵ سال آزگار کار کردم و حق دارم به خودم استراحت بدهم و بازنشسته شوم. هرگز! فرد موظف است خودش را همیشه پویا و آماده نگه دارد. چرا باید به کار پایان بدهم و به باغبانی و نگهداری از کلکسیون هایم بپردازم؛ آن هم در حالی که هنوز توان آمدن به سانتیاگو برنابئو را دارم؟ » البته گذشته از دلایل حرفه ای این تصمیم و وضعیت سلامتی اش، فرگوسن همیشه از بازنشسته شدن می ترسید و حس خوبی به آن نداشت؛ زیرا پدر او، بیتون فرگوسن، فقط چند ماه بعد از اینکه بازنشسته و خانه نشین شد غزل خداحافظی را خواند و از دنیا رفت. الکس فرگوسن هم همیشه فکر می کرد بازنشسته شدن آدم را بی انگیزه و ناامید می کند.

ولی همانطور که قرار بود، بازی با سوانزی آخرین بازی او بود؛ در حالیکه نتیجه ۱۱ مساوی بود، یار دیرینه و بازیکن محبوب او، ریو فردیناند، از دفاع جدا شد و در آخرین دقایق بازی دروازه حریف را باز کرد تا فرگوسن با پیروزی از فوتبال کنار برود. الکس در پایان این بازی به جام لیگ برتر انگلستان بوسه زد و از دنیای فوتبال خداحافظی کرد. او گفت: « برای من مهم بود که تیم را در قوی ترین شکل آن ترک کنم و فکر می کنم این کار را انجام داده ام. کیفیت تیمی که لیگ امسال را برد و توازن بین سن بازیکنان آن، ادامه موفقیت ها را در بالاترین سطح دربر خواهد داشت و در عین حال، سازماندهی جوانان تضمینی بر تداوم آینده درخشان باشگاه است. »

فرگی چطور به منچستر آمد؟

در پی مرگ ناگهانی مربی تیم ملی اسکاتلند در اوج بازی های مقدماتی جام جهانی، فرگوسن سکان این تیم را به دست گرفت؛ البته دوران مربیگری او در تیم ملی چندان درخشان نبود. او دوباره به ابردین بازگشت، ولی با اخراج ران اتکینسون از منچستریونایتد به این تیم فراخوانده شد. در میان قدرت های آن روز انگلستان و یکه تازی لیورپول، فرگوسن نمی توانست چندان خودش را نشان بدهد. او از سال ۱۹۸۶ تا ۱۹۹۰ هیچ افتخاری برای منچستریونایتد کسب نکرد و وقتی در چهارمین سال حضورش بار دیگر عنوان لیگ انگلستان را از دست داد، در آستانه اخراج از منچستر قرار گرفت. مدیران این باشگاه تصمیم شان را گرفته بودند که او را پایان فصل کنار بگذارند، ولی اتفاقی که آینده فرگوسن و شاید باشگاه منچستر را عوض کرد در اولدترافورد رخ داد. منچستر در بازی برگشت فینال جام حذفی توانست به سختی کریستال پالاس را شکست دهد تا فرگوسن اولین جامش را با این باشگاه به دست آورد و مدیران منچستر را متقاعد کند یک فصل دیگر هم او را نگه دارند؛ کاری که البته هرگز از آن پشیمان نشدند. موتور فرگوسن به تدریج راه افتاد. او فصل بعد جام برندگان اروپا را برد و فصل بعد، نایب قهرمانی لیگ و جام اتحادیه را برای منچستری ها آورد. در ۱۹۹۳ بالاخره انتظار شیاطین سرخ به پایان رسید و آنها قهرمانی لیگ را جشن گرفتند.

فرگوسن، از صفر تا بی نهایت

خانواده او هرگز ثروتمند نبودند؛ پدرش یک کارگر ساده در صنایع کشتی سازی بود و فرگوسن وقتی کوچک بود مجبور شد دنبال پول در آوردن برود. او در کنار مدرسه اش به طور پاره وقت به کارخانه آچارسازی گلاسکو می رفت و در آنجا شاگردی می کرد. خودش می گوید: « هر چه دارم از همان سال ها دارم. هیچ وقت سعی نکردم آن بخش از زندگی ام را پنهان کنم و همیشه به آن افتخار می کنم. اگر امروز اینجا هستم برای این است که در آن سال ها، در رنج و فشار ساخته شدم. »

در همین تهی دستی و فشار هم اما فوتبال همه عشق و علاقه الکس بود و به هیچ وجه نمی توانست از کنارش بگذرد. کلی تلاش کرد تا اینکه او را به عنوان یک بازیکن آماتور در تیم کوئینز پارک پذیرفتند که البته تیم چندان مهمی هم نبود. فرگوسن می گوید: « انگار دنیا را به من داده بودند. وقتی قبولم کردند شب تا صبح از خوشحالی خوابم نبرد! » البته سرانجام هم، راه او از بازی در همین باشگاه ها به دنیای حرفه ای فوتبال باز شد. پس از کوئیز پارک، فرگوسن به باشگاه سنت جانستون ملحق شد. با بازی های خوبی که آنجا کرد به تدریج توانست خودش را به عنوان یک بازیکن جدی به دیگران بقبولاند و باشگاه دانفرملین او را به خدمت گرفت. مقصد بعدی او رنجرز بود. فرگوسن ۶۵ هزار پوند از این تیم گرفت و برای همیشه از فقر نجات پیدا کرد.

او به چند باشگاه دیگر هم رفت ولی در عرصه بازیگری هیچ وقت از این حد بالاتر نرفت. او بسیار زود مربی شد و روی نیمکت ایست استرلینگ نشست. می گویند دلیلش کاریزما و شخصیت قدرتمند فرگوسن بود که باعث شد در سن پایین یک تیم را تحویل او بدهند؛ البته اولین تجربه مربیگری او سه ماه بیشتر طول نکشید و او روانه باشگاه سنت میرن شد. با این باشگاه و سپس ابردین، قهرمانی در لیگ اسکاتلند و جام حذفی این کشور را تجربه کرد و در یک بازی تاریخی در فینال جام برندگان اروپا توانست رئال مادرید را با تیم گمنامش شکست دهد. با تکرار قهرمانی اش در اسکاتلند توانست نشان افتخار امپراتوری بریتانیا را دریافت کند.

استعدادهایی که او کشف کرد

بابی چارلتون درباره شور و اشتیاق فرگوسن به پیدا کردن استعدادهای جدید می گوید: « او نیمه شب هم که شده بود بیدار می شد و ۳۰۰ مایل سفر می کرد، اگر می دانست می تواند یک پسربچه مدرسه ای با استعداد را به چنگ آورد. » اریک کانتونا، دیوید بکام، نانی، کریستیانو رونالدو، رونی و بسیاری دیگر کشف او بودند و زیر دست فرگوسن بزرگ شدند. بازیکنانی مثل هرناندز یا همان چیچاریتو را هم خدا می داند از کجا رفت پیدا کرد و به ستاره های فوتبال اروپا تبدیل کرد. مربیانی مثل مورینیو یا کاپلو یا خیلی از صاحب نام های دیگر فقط بلدند با ستاره ها بازی کنند، ولی هرگز بلد نیستند ستاره پیدا کنند یا بسازند؛ نه حال و حوصله اش را دارند، نه مثل فرگوسن آن قدر عاشق این کار هستند که بتوانند پیگیر استعدادیابی باشند. فرگوسن به وسیله آدم هایش آفریقا و آمریکای جنوبی را شهر به شهر دنبال استعدادها می گشت؛ نه فقط در این زمینه، بلکه به طور کلی شور و شوقی به فوتبال داشت که خیلی از مربیان و حتی بازیکنان ندارند. با اینکه در هشتمین دهه زندگی اش بود باز وقتی روی نیمکت منچستر می نشست، چنان از اتفاقات بازی هیجان زده می شد و بدون ظاهرسازی و خودنمایی تحت تاثیر قرار می گرفت که هر کسی متوجه می شد او چقدر عاشق فوتبال است.

درباره فرگوسن

فرگوسن در عین منظم بودن، بااخلاق و متعهد بودن می توانست خیلی هم گنداخلاق و وحشتناک باشد! خیلی از داوران با انتقادهای شدید و حملات لفظی می ترساند و زیر فشار می گذاشت. در انگلستان معروف بود که می گفتند داورها می ترسند علیه فرگوسن و تیمش سوت بزنند؛ شاید این تا حدی هم واقعیت داشت. به هر حال او یک وزنه بزرگ در انگلستان بود و ابهتش می توانست هر کسی را بگیرد. او با روزنامه ها و خبرنگارها هم چندان رابطه خوشی نداشت؛ البته روزهایی که حالش خوب بود، می آمد، می گفت و می خندید، ولی در کل آدمی نبود که با خبرنگارها بسازد. در تمام تاریخ انگلستان هم او تنها کسی است که مجوز داشت در کنفرانس مطبوعاتی پس از بازی شرکت نکند.

فوتبال، جهنمی خونین

فرگوسن مردی بود که تا آخرین دقیقه مبارزه می کرد و امیدش را از دست نمی داد. بهترین گواه این موضوع شاید فینال لیگ قهرمانان اروپا در سال ۱۹۹۹ باشد؛ آنها در حالیکه یک گل عقب بودند، در سه دقیقه وقت اضافه دو گل زدند و قهرمانی را در آغوش کشیدند. او خودش درباره اینکه اتفاقات در فوتبال چقدر عجیب و غریب می افتند گفته بود: « فوتبال جهنمی خونین است! » او می گفت: « من به گل های دقایق آخر عشق می ورزم. » و تیمش آن قدر در دقایق اضافه و زمان های باور نکردنی گل زده بود که دقیقه های پایانی بازی و وقت اضافه را اصطلاحاً « وقت فرگی» می گویند!

شاید بی دلیل نیست که فرگوسن لقب سر یا آقا دارد؛ از این جهت می شود او را در کنار نیوتن، چرچیل و خیلی از دیگر بزرگان تاریخ انگلستان جا داد. فرگوسن چنان خوب بازیکنانش را مدیریت می کرد و شعله شدیدترین بحران ها را در تیمش خاموش می کرد که پیچیده ترین مسائل که می توانست هر باشگاهی را به آشفتگی و درگیری بکشاند در منچستر به سرعت و به راحتی حل و فصل می شد.

فرگوسن با اینکه به ثروت و شهرت رسید هیچ وقت در مسائل اخلاقی، زندگی خصوصی و رفتارهایش از اصولی که داشت منحرف نشد؛ حتی زمانی که او به ثروتمندان و قدرتمندان پیوست و از طریق ملکه الیزابت دوم لقب شوالیه گرفت، پسران کارگران لنگرگاه های گووان و گلاسکو هرگز تماس های معمول او را از دست ندادند. زندگی زناشویی اش را سال ها به بهترین شکل با همسرش ادامه داد. او در توضیح یکی از دلایل بازنشستگی اش گفت همسرش، کتی، بعد از مرگ خواهرش بریجت، به او در خانه نیاز داشت: « او حالا خیلی تنهاست و بهترین دوستش را از دست داده. »

آقای سشوار

شاید این برخوردها تا حدی هم لازم است، ولی فرگوسن با بازیکن ها هم خیلی تند و خشن رفتار می کرد. وقتی از دست کسی ناراحت می شد او جرات نمی کرد بین دو نیمه یا بعد از بازی به رختکن باز گردد. او با الفاظ رکیک سر بازیکنان داد و بیداد می کرد و نعره می زد. معروف شده بود که بازیکنان درباره اش می گفتند وقتی سر آدم داد می زند انگار سشوار توی صورتت گرفته اند! وقتی هم که فرگوسن بازنشسته شد، روزنامه « سان» به عنوان هدیه یک کیک بزرگ برای او فرستاد که رویش طرح جلد روزنامه « سان» با عکس یک سشوار قرمز بزرگ درست شده بود! البته جلد « سان» هم فردای آن روز دقیقاً طرح همین کیکی را داشت که به فرگوسن هدیه داده بودند!

ویژگی خاصی که فرگوسن داشت این بود که همیشه غیرمنتظره رفتار می کرد؛ ممکن بود با یک پیرمرد جا افتاده روبرو شوید که بسیار آرام و معقول صحبت می کند یا با مردی خشن که ممکن است با هر کسی دست به یقه شود. در این سال ها جمله های عجیب و غریب و حتی توهین آمیز هم کم نگفته بود؛ یک بار وقتی رئال مادرید می خواست کریستیانو رونالدو را بخرد درباره رئال گفته بود: « رئال مادرید میکروبی است که حاضر نیستم یک ویروس را هم به آنها بفروشم! » یا مثلاً دباره تیمش گفته بود: « باید به اعصابم مسلط باشم. نمی تونم کنار زمین با ۳۰ تا آدم گنده که هر کدوم میلیونرن و برو بیایی واسه خودشون دارن بد رفتار کنم؛ ولی اگه لازم باشه تو رختکن گیرشون می آرم! اون وقته که جنازشون میاد بیرون! »

مربی از تو ممنونم

دیوید بکهام بازیکنی که در ۱۱ سالگی به منچستریونایتد پیوست و ۱۱ سال در این باشگاه بازی کرد، با اینکه طعم بدخلقی های فرگوسن را چشیده است، باز هم همیشه او را پدر می خواند. فرگوسن یک بار در رختکن با کفش به صورت او کوبیده بود که باعث شد گوشه ابروی او پاره شود. دیوید بکهام هم مثل فرگوسن به آخر خط رسیده است و مانند او این فصل با قهرمانی، در لیگ فرانسه از دنیای فوتبال خداحافظی کرد. بکهام وقتی خبر خداحافظی فرگوسن را شنید در گفتگویی گفت: « همیشه گفته ام و باز هم می گویم که از یازده سالگی وقتی من پایم را به منچستر گذاشتم، او نه فقط یک مربی دلسوز، بلکه برای من یک پدر بود. بدون او من هیچ چیز به دست نمی آوردم. همیشه افتخار می کنم که روزی زیر نظر بزرگترین مربی تاریخ فوتبال کار کرده ام. مربی از تو ممنونم و امیدوارم از دوران استراحتت لذت ببری! »

دوران اوج

تا پایان قرن بیستم منچستر در کنار جام های خیریه و اتحادیه انگلستان، سه عنوان قهرمانی لیگ و دو قهرمانی جام حذفی را برد. سال ۱۹۹۹ برای الکس، رویایی تمام شد؛ جام حذفی، لیگ برتر و لیگ قهرمانان اروپا، هر سه، را با هم بردند و به اوج موفقیت و افتخار رسیدند.

در چهار سال بعدی هم سه بار دیگر قهرمان لیگ شدند و یک بار جام حذفی را بردند. در ۲۰۰۷ فرگوسن بار دیگر در کنار قهرمانی لیگ که برای دومین سال پیاپی تکرار می شد، توانست لیگ قهرمانان اروپا را هم ببرد. ۲۰۰۹،۲۰۱۱ و ۲۰۱۳ هم دیگر سال هایی بودند که او توانست منچستر را در میان ابرقدرت های لیگ برتر انگلستان قهرمان کند.

نتایج سر الکس در لیگ انگلستان

بیشترین مواجه با مربی: آرسن ونگر: ۴۹ بار

سر الکس مربیگری منچستریونایتد را در مقابل ۱۴۴ تیم برعهده گرفته.

سر الکس هیچ وقت نتوانست در برابر اسپانیا پیروز شود او در ۴ مسابقه مقابل اسپانیا به نتیجه صفر بر صفر رسید.

فرگوسن در طول ۲۶ سال مربیگری ۳۸ جام به دست آورد که ۱۳ بار قهرمانی لیگ انگلیس و دو بار پیروزی لیگ قهرمانی اروپا جزو آنها بوده است.

۹۹ بار تعداد دفعاتی که در خانه خود به مربیگری تیم پرداخت.

رکوردهای الکس فرگوسن

از ۱۴۹۸ بازی: ۸۹۴ برد (% ۵.۵۹) ، ۳۳۷ مساوی (%۵.۲۲) ، ۲۶۷ باخت (% ۱۸)

گل زده ۲۷۶۲ (۱.۸۴ برای هر بازی) گل خورده ۱۳۵۹ (۰.۹۰ برای هر بازی)

آخرین آدامس فرگوسن چه شد؟

فرگوسن عادت داشت همیشه در حین تماشای بازی روی نیمکت، آدامس های درشت و حجیمی بجود. البته در سال های اخر که مشکل قلبی داشت مواد آرام بخشی هم همراه آن بود که به سلامتی او کمک می کرد؛ اما به طور کلی این آدام جویدن ها به نماد فرگوسن تبدیل شده بود. آخرین آدامسی که فرگوسن در آخرین بازی از دوره مربیگری اش جوید پس از بازی نگه داشتند و سپس آن را در یک حراجی فروختند! این آدامس جویده شده، به قیمت ۵۰۰ هزار یورو به فروش رفت. شرکت ای. بی (ebay) مسئول قیمت گذاری روی این آدامس جویده شده بود و این حراج با قیمت ۱۵۰ هزار یورو شروع شد. این ادامس را یک هوادار پس از بازی از روی زمین برداشته و با خودش برده بود و سپس از طریق این شرکت اقدام به حراج آن کرد؛ البته پول حاصل از فروش این آدامس قرار است صرف امور خیریه شود.

فرگی در اولدترافورد می ماند

چند ماه پیش وقتی هنوز خبری درباره بازنشستگی فرگوسن مطرح نشده بود، مسئولان باشگاه منچستر در حضور او و همسرش از مجسمه ای که در تئاتر رویاها از او ساخته اند رونمایی کردند. این مجسمه که از برنز ساخته شده است، فرگوسن را ایستاده و دست به سینه نشان می دهد، تندیس فرگوسن نشانی از تجلیل و قدردانی بود از سال ها تلاش او در منچستریونایتد تا یاد و خاطره او همیشه در اولدترافورد، ورزشگاه شیاطین سرخ، باقی بماند و یادآور افتخاراتی باشد که برای منچستری ها به ارمغان آورد. در مراسم رونمایی از این مجسمه دو متر و ۷۵ سانتیمتری، رود فان نیسترروی و اریک کانتونا، دو نفر از ستارگان سابق تیم منچستر که مدت ها زیر دست فرگوسن کار کرده بودند، هم حضور داشتند. گفته شد این مجسمه به پاس ۱۲ قهرمانی در لیگ، پنج بار فتح جام حذفی و دو بار قهرمانی در لیگ قهرمانان اروپا از او ساخته شده است که در ۲۶ سال برای منچستری ها به دست آورد؛ البته فرگوسن یک قهرمانی لیگ هم به اینها افزود و شمار جام هایش را بیست تایی کرد.

از شاگردی کارخانه آچارسازی تا روزهای شهرت و افتخار

۱۹۴۱: آخرین ساعت های ماه دسامبر در شهر گلاسکو؛ در خانواده ای تهیدست متولد شد.

۱۹۵۷: وقتی به عنوان شاگرد در کارخانه آچارسازی گلاسکو کار می کرد، همزمان به عنوان یک بازیکن آماتور به تیم کوئینز پارک پیوست.

۱۹۶۷: برای اولین بار به عنوان بازیکن حرفه ای با قرارداد ۵۶ هزار پوندی به تیم رنجرز رفت.

۱۹۷۴: به عنوان مربی ایست استرلینگ منصوب شد، اما فقط سه ماه گذشته بود که از تیم سنت میرن سر درآورد.

۱۹۷۸: از سنت میرن اخراج شد، ولی به عنوان دستیار مربی کارش را ادامه داد.

۱۹۸۰: با قهرمانی در لیگ اسکاتلند همراه ابردین، اولین افتخار مربیگری اش را به دست آورد.

۱۹۸۳: پس از قهرمانی و نائب قهرمانی در اسکاتلند جام حذفی را هم برد و رئال مادرید را هم در گوتنبرگ ۲۱ شکست داد.

۱۹۸۴: بار دیگر لیگ و جام حذفی را می برد و نشان افتخار امپراتوری بریتانیا را دریافت می کند.

۱۹۸۵: در پی مرگ جک استین، در خلال بازی های مقدماتی جام جهانی، مربی موقت تیم ملی اسکاتلند می شود.

۱۹۸۶: ابردین را رها می کند تا به عنوان جانشین ران اتکینسون هدایت منچستریونایتد را به دست بگیرد.

۱۹۹۰: اولین جام خود در الدترافورد را با پیروزی مقابل کریستال پالاس در فینال جام حذفی به دست می آورد.

۱۹۹۲: قهرمانی لیگ برتر را در آخرین هفته از دست می دهد، اما سوپر جام اروپا و جام اتحادیه را برای منچستری ها می آورد.

۱۹۹۳: پس از ۲۶ سال بالاخره منچستر را به آرزوی دیرینه اش می رساند و قهرمان لیگ برتر می کند.

۱۹۹۴: جام حذفی و عنوان لیگ را با هم برای شیاطین سرخ به همراه می آورد و به اوج مربیگری می رسد.

۱۹۹۹: پس از اینکه برای بار دوم عنوان لیگ و جام حذفی را کسب کرده بود، این بار سه جام لیگ، حذفی و قهرمانی اروپا را می برد و به اسطوره منچستر تبدیل می شود.

۲۰۰۲: از قبل چندین بار گفته بود که در این سال منچستر را ترک خواهد کرد، ولی بار دیگر قراردادش را با این تیم تمدید کرد.

۲۰۰۸: پس از پشت سر گذاشتن چند سال سخت فرگوسن بار دیگر لیگ برتر، لیگ قهرمانان، جام حذفی و جام باشگاه های جهان را به دست آورد.

۲۰۱۳: پس از به دست آوردن بیستمین عنوان قهرمانی با منچستر، بازنشستگی اش را اعلام کرد.