چیزهایی که درباره کارلوس کیروش نمیدانید!
هرچند کارلوس کیروش دیگر سرمربی ایران نیست اما زوایای پنهان زندگی او هنوز می تواند جالب توجه باشد.
در این سالهای آخر حضور کیروش در ایران بعضیها فقط درباره اخلاقش نوشتند. درباره این گفتند که او بداخلاق است و به منتقدانش میپرد. خیلیها هم اعتراف کردند او از نظر فنی فوق العاده بود. در این مطلب، اما نه کاری به اخلاق کیروش داریم و نه عملکرد فنیاش. میخواهیم چیزهایی درباره او بنویسیم که شاید برایتان جذاب باشد.
زندگی شخصی کارلوس
کیروش دو بار در زندگیاش ازدواج کرد. همسر اول او همین دو سال قبل از دنیا رفت. او مادر ساندرا و روجریو دو فرزند کیروش بود. آنها به خاطر اختلافاتی که داشتند، نتوانستند با هم زندگی کنند. کیروش بعد از مدتی با پائولا آشنا شد که در برزیل زندگی میکند. او متخصص بیهوشی است. کیروش دو نوه هم دارد که شدیداً عاشق آنهاست و احتمالاً در کلمبیا کنارش زندگی خواهند کرد.
ماجرای جشن تولد
بازیکنان تیم ملی اینقدر با کارلوس راحت بودند که همیشه با او شوخی میکردند و کری میخواندند. مثلاً سر الکلاسیکو بارساییها شدیداً برای کیروش کری میخواندند و حتی کارلوس را اذیت میکردند. یک بار هم شب تولد کارلوس در هتل آزادی صورت کیروش را کیکمالی کردند! کار به جایی رسید که کیروش حتی دنبال خلعتبری افتاد تا از او انتقام بگیرد.
با غذای ایرانی چاق میشوید!
کارلوس عاشق غذاهای ایرانی بود و چند بار به کنایه به بازیکنان گفته بود: «با این غذاها معلوم است که چرا چاق میشوید!» او به بازیکنان همیشه میگفت برنج نخورند و قند را از تغذیه خود حذف کنند. او، اما دور از چشم بازیکنان تا میتوانست چلوکباب و خورشت فسنجان و... میخورد. کارلوس عاشق غذای ایرانی و دوغ بود. همیشه یک سالاد اسفناج هم کنار غذایش داشت. البته دورهای که مشکل معده پیدا کرده بود پزشکان توصیه کرده بودند غذای سنگین نخورد و به همین خاطر یک برنامه غذایی خاص برای خودش در نظر گرفته بود. او به میوه هم علاقه زیادی داشت، به ویژه به سیب.
مگر شوماخرم؟
در تهران بیش از هر چیز شلوغی و ترافیک او را آزار میداد. همیشه ترافیک تهران برایش دیوانهکننده بود و میگفت: «با این ترافیک چه میکنید؟» کارلوس رانندگی در تهران را هم عجیب و غریب میخواند. یک بار که به او گفتیم چرا پشت فرمان نمینشیند، با خنده گفت: «هنوز مایکل شوماخر نشدهام!» کیروش آن ماههای اول حضور در ایران فقط و فقط انگشت به دهان اطراف را نگاه میکرد و میگفت مگر رانندگی به این شکل امکانپذیر است. خودروها با سرعت از فرعی به اصلی میپیچیدند، از لاین خارج میشدند، راهنما نمیزدند، از سمت راست سبقت میگرفتند و خلاصه اصلاً روی اصول رانندگی نمیکردند. کیروش هم با تعجب میگفت مگر چنین چیزی ممکن است؟ او تا روز آخر حضورش در تهران حتی یک بار هم پشت فرمان ننشست! او حتی وقتی روی صندلی عقب هم مینشست کمربند ایمنیاش را میبست، چون میدانست در تهران خطر هر لحظه در کمین اوست.
چرا فارسی یاد نگرفت؟
کارلوس در سالهای حضور در تهران خوب فارسی را یاد نگرفت. گهگاه وسط مصاحبههایش انشاءالله و چطوری را میگفت. موقع دیدن شما هم میگفت سلام و موقع رفتن هم میگفت خداحافظ. کیروش انگار حال و حوصله فارسی یاد گرفتن نداشت. چندبار او را تست کردیم که شاید فارسی را میفهمد ولی به جایی نرسیدیم. یک بار هم از او پرسیدیم که چرا فارسی یاد نگرفته با خنده گفت: «فدراسیون برایم معلم خوب نگرفت.» قطعاً اگر او یک معلم فارسی مثل مایلیکهن داشت، نه تنها فارسی را یاد میگرفت بلکه میتوانست دم رفتن بیانیه هم بنویسد!
وقتی به خاطر استخر شاکی شد
کارلوس دیوانهوار عاشق شناست. همین حالا در کلمبیا هم شک نکنید برایش خانهای گرفتهاند که استخر دارد. امکانپذیر نیست او یک روز به استخر نرود مگر اینکه واقعاً برایش کار واجبی پیش بیاید. مثلاً یک بار در سفر به لبنان مربی تیم ملی که زودتر رفته بود تا هتل را اوکی کند، حواسش به این نبود که هتل استخر ندارد. وقتی تیم ملی رسید و کارلوس میخواست به استخر برود، متوجه این موضوع شد. آنقدر شاکی بود که حتی قصد داشت مربی تیم ملی را اخراج کند!
خسیس بود یا نبود؟
نزدیکان کیروش با شوخی و خنده میگویند او خسیس است. کارلوس هم میتوانست خسیس باشد و هم نباشد. مثلاً برای خریدهایش در تهران حساسیت داشت. یادمان هست یک بار در همان روزهای حضورش در تهران میخواست یک آدامس بخرد و در لابی هتل لاله بیش از ۱۰ نوع آدامس را قیمت گرفت و آخر سر نخرید! ولی در عوض یکجاهایی واقعاً دست و دلباز بود. مثلاً هر وقت به کافیشاپ برج دوبرال میرفت، ردخور نداشت و به کارکنان انعام میداد. او هر سال هم به کارکنان کمپ تیم ملی عیدی میداد. برخی کمک هایش به موسسات خیریه هم که عنوان شده و همه می دانند. به همین خاطر مطمئن نیستیم که او خسیس بود یا نبود!
عاشق شیراز
کارلوس کیروش عاشق مکانهای باستانی بود و خیلی دوست داشت به شهرهای تاریخی ایران برود. او در سالهای حضور در ایران نتوانست زیاد به شهرهای دیگر برود ولی چند سفر به اصفهان و یک سفر هم به شیراز داشت. او یک بار در مصاحبهای گفت با احترام به تمام شهرهای دیگر از نظر او شیراز و مکانهای تاریخیاش یک چیز دیگر بود. کیروش یک دل نه، صد دل عاشق شیراز شده بود و همواره از این شهر به نیکی یاد میکرد. کارلوس به تخت جمشید، پرسپولیس و همینطور نقش رستم رفت و دیدن این مکانهای تاریخی خیلی او را تحت تأثیر قرار داده بود.
بدجور سر وقت بود
کارلوس کیروش یک عادت جالب دیگر هم داشت. در شهری که «آنتایم» بودن با این وضع ترافیک و شلوغی غیرممکن است، کیروش واقعاً آنتایم بود و کسی به یاد ندارد او حتی یک بار دیر رسیده باشد. کیروش خیلی وقتها زودتر هم میرسید و در ماشین مینشست تا موعد قرار فرا برسد. کارلوس خودش آنتایم بود و توقع داشت دیگران هم سر وقت برسند و اگر دیر میرسیدید هیچی!
حساسیت روی تیپ
کارلوس خوش لباس بود و خیلی وقتها تلاش میکرد از بازیکنانش خوشتیپتر باشد. او فقط برند میپوشید و روی خریدهایش حساسیت زیادی داشت. کارلوس عادت نداشت از ایران خرید کند و همیشه لباسهایش را خارج از ایران میخرید.
ارسال نظر