کلیشه تلخ فوتبال ایران این بار در استقلال!
در ماجرای منصوریان از استقلال یک گروه دیگر هم حسابی مقصر بودند که دیده نشدند.
به 500 روز هم نرسید. 50 بازی را رد کرد اما عمر مربیگری اش به 100 امتیازی شدن قد نداد. ماجراجویی پسر استقلال از سوم خرداد 95 با کلی رویای شیرین و سلام و صلوات و حضور چند هزار نفری شروع شد و تا 29 شهریور 96 ادامه پیدا کرد. روزی که به قول خودش تنهاترین مرد زمین بود و با حیاکن رهاکن عشقش را رها کرد و غریبانه رفت.
یک)صحبت های بالا به این منظور نبود که بخواهیم سرمربی سابق استقلال را تبرئه کنیم. به هیچ وجه. استقلال بدترین نتایج تاریخ خود را گرفته و در قعر جدول رده بندی قرار دارد. 7 مسابقه و تنها 5 امتیاز و فقط دو گل زده! اتفاقا انگشت اتهام ابتدا به سمت خود علی منصور نشانه می رود. بله؛ "داش علی" مقصر است چون به قولش عمل نکرد و خلاف گفته اش مبنی بر اینکه فقط دو سه بازیکن برای لیگ هفدهم به خدمت می گیرد؛ یک انقلاب بزرگ را ایجاد کرد و ریخت و پاشی فراوان و در عین حال غیر اصولی را انجام داد. منصوریان مقصر است چون کادر فنی اش هیچ وقت در حد و اندازه نام استقلال نبودند و به او هشدار ندادند 8 هافبک وسط با دو مهاجم یک گاف بزرگ است. منصوریان مقصر بود چون هرگز در کار و ترکیبش ثبات نداشت. منصوریان مقصر است چرا که نیمی از تمرکزش روی شوهای بی فایده کنار خط بود؛ جایی که در جریان بازی به سمت نیمکت می رفت و می گفت: "کلاهم را خوب روی سرم قرار داده ام؟!"
دو)از عاملین دیگر این ناکامی هم همه گفته اند ولی ما تکرار مکررات می کنیم! مدیریت فرارگونه و غیر حرفه ای و مظلوم نمایانه تا هیئت مدیره ای که از روز اول برخی از اعضایش ساز مخالف می زدند و دشمن شماره یک تیم بودند و در نهایت هم کارشان به قهقه های شیطانی در برنامه زنده منجر شد. بازیکنانی که تعدادی از آنها هیچ وقت نخواستند فقط بازیکن بمانند و در کارهای دیگر دخالت می کردند. عده دیگری از آنها هم در حد و اندازه های خود نبودند و در بزنگاه ها، به تیم و سرمربی خود یاری نرساندند. در کنار همه اینها بدشانسی هایی که گاه و بیگاه به سراغ تیم آبی پوش آمد و آنها را از جاده اصلی خارج کرد هم دیگر عامل قابل ذکر بود.
سه)اما. اما آیا دلایل ناکامی را گفتیم؟ به همه موارد اشاره شد؟ چیزی از قلم نیفتاد؟ قطعا یکی از اصلی ترین دلایل ناکامی را ذکر نکردیم اما به عمد. چون این دلیل را باید جداگانه گفت و شرحه شرحه کرد. این دفعه مقصر را نباید در تیم و باشگاه جستجو کرد. نه! مشکل اصلی شمایید! شمای هوادار. شمایی که ادعا دارید طرفدار پر و پاقرص تیمتان هستید اما زمانی که به حمایتتان نیاز بوده پشتش را خالی کرده اید.شمایی که خیلی هایتان لاف عشق را می زنید و در عمل، یک مجنون بدل هستید.
چهار)به سوم خرداد سال پیش برگردیم. سرانجام خبر منتشر شد. یوسف گمگشته استقلالی ها به کنعان بازگشت. آبی ها در پوست خود نمی گنجیدند. عامل قهرمان نشدن پرسپولیس در لیگ پانزدهم و کاپیتان اسبق و شماره ده دوست داشتنی سرانجام سکاندار تیم محبوبش شد. یک استقبال بی نظیر. نزدیک به هفت هزار نفر کمپ ناصر حجازی را تا مرز انفجار پیش بردند. برای حضور در تمرین استقلال باید از چند ساعت قبل به سمت کمپ حرکت می کردید. ازدحام جمعیت عبور و مرور بازیکنان را سخت و دشوار کرده بود. روی دور تند حرکت می کنیم. خرداد 96 از راه میرسد. دومی در لیگ بعد از پنجمی و ششمی و سومی با قلعه نویی و مظلومی. پیروزی در دربی پس از قریب به 5 سال بدون برد. رونمایی از جوانهای آینده داری چون فرشید اسماعیلی، مجید حسینی، میلاد زکی پور، امید نورافکن و ... که فرصت خودنمایی پیدا کردند و تیم دوست داشتنی درست شد. باخت 6-1 به العین حکم آتش زیر خاکستر را داشت اما بازهم به طور علنی علیه اقای سرمربی صحبتی نشد. شاید منصوریان خوش شانس بود که آن دیدار آخرین بازی تیمش در فصل بود و تعطیلی به موقعی پس از آن از راه رسید.
پنج) لیگ هفدهم آغاز شد. اوضاع مانند فصل پیش خوب پیش نرفت. نهایتا در هفته پنجم روزی بود که هوداران طغیان کردند. حیاکن رهاکن با شدت فراوان آغاز شد. منصوریان هم به لیست بلندبالای قبلی ها اضافه شد. او هم طرد شد. حتی به سمتش سنگ هم پرتاب کردند اما او آن سنگ را بوسید. هر طور بود منصوریان ماند و ای کاش نمی ماند. دوباره روی دور تند. یک ماه بعد و دوباره در ورزشگاه آزادی. این بارهمه منتظر بودند هوادران بتازند. از دقیقه 80 صداها و دو دستگی دیده و شنیده می شد. این بار یک توهین بزرگ به مردی که سال قبلش پرستیده می شد. "پیتزا فروش حیاکن؛ استقلالو رها کن!"
شاید همینجا بود که علی منصور متوجه شد وقت رفتن است و عطای نیمکت دوست داشتنی را باید به لقایش ببخشد. این پایان بی احترامی ها نبود. وقتی منصوریان در راهرو حرکت می کرد و قصد ورود به سالن کنفرانس را داشت یکی از هواداران منتسب به استقلال پفک به روی سرش ریخت یا حداقل تلاش کرد این کار را انجام دهد. واکنش منصوریان هم مانند زمانی که به سویش سنگ پرتاب کردند یک خنده تلخ بود. خنده ای که در آن شکستگی دل منصوریان قابل رویت بود.
6)هواداران استقلال تنها نیستند. فقط آنها نبودند که پشت تیمشان را خالی کردند. فقط آنها نبودند که تنها در روزهای خوشی کنار تیم خود بودند و در الباقی اوقات سوهان روح بودند. تاریخ فراموش نمی کند روزی که حمید استیلی سرمربی پرسپولیس بود و دقیقه 40 بازی اول شعار حیا کن رها کن شنید. علی دایی هم از این شعارها شنید. در سپیدرود و در همین فصل علی نظر محمدی که موفق شد سپیدرود را برای اولین بار به لیگ برتر بیاورد هم فحش شنید. حسین فرکی و زلاتکو کرانچار هم در این بین بی نصیب نماندند. علی پروین و ناصر حجازی و .... هم روزی از سوی هواداران طرد شدند. این ماجرا سر دراز دارد...
7)حالا این سوال به وجود می آید که اگر هواداران استقلال جای طرفداران تیم آرسنال بودند با ونگر چه می کردند؟ اگر تیمشان این همه سال را بدون جام سپری کرده بود به یک هشتگ "ونگر آوت" قناعت می کردند؟ یا اگر جای لیورپولی ها بودند چه اقدامی انجام می دادند. نزدیک به سی سال بدون جام در لیگ برتر برای تیمی که روزی پرافتخارترین تیم جزیره بود و هنوز هم "تو هرگز تنها قدم برنخواهی داشت" در آن به گوش می رسد و پیدا کردن یک صندلی خالی در آخرهفته های آنفیلد غیر ممکن است.
8)فوتبال ما حرفه ای نیست. زیر ساخت ندارد. زمین ندارد. مدیر ندارد. اصلا مربی و بازیکن هم ندارد. اما خودمانیم هوادار هم ندارد. حامی واقعی هم ندارد. یار دوازدهم ندارد. اینجا هواداران خیلی از اوقات یار دوازدهم حریف می شوند. به این پرسپولیس رویایی نگاه کنید. ممکن است یک ماه دیگر همین هواداران برانکو را هم به باد انتقاد بگیرند و خواهان جدایی اش شوند. این حقیقت فوتبال ایران است.
کلام آخر و یک کلیشه تلخ. ما ایرانی ها خوش استقبالیم و بدبدرقه!
مضخرف بود
کلا قیاس جامعه ایرانی با جماعت فرنگ قیاس مع الفارق است اینجا فوتبال خود زندگیست و نه صفحه ای از ان شاید به همین دلیل باشد که هوادار ایرانی اندک تلخی را بر نمی تابد و فریاد حیا کن و رها کنش به فلک می رسد