به گزارش پارس به نقل از مهر،برخی بازیکنان در لیگ ایران و حتی در تیم ملی هستند که پس از چند بار گلزنی و تبدیل شدن به ستاره‌ای محبوب، جایگاه خود را به عنوان بازیکن به یاد نمی‌آورند و آنقدر از محبوبیت روی سکوها سوء‌استفاده های شخصی می‌کنند که هم خودشان و هم باشگاه متبوعشان را به نابودی می‌کشانند.

کمتر ستاره‌هایی بودند در فوتبال ایران که اسیر این نوع خود برتربینی، تصمیم سازی و ... نشده‌اند. دلیلش شاید خاصیت قهرمان خواهی مردم ایران باشد، شاید احساساتی بودن آنها و البته شاید عدم آموزش صحیح بازیکنان از ستاره‌ها بعضا آدم‌هایی می‌سازد که تیم‌های خود را به خاک سیاه می‌نشانند و تا خودشان را هم از بین نبرند، از دید آنها کار تمام نشده است.

یکی از مربیان لیگ برتری از یک باشگاه بزرگ در پایتخت در مورد یکی از ستاره‌های تیمش می‌گفت این بازیکن یک فوق ستاره بود، اما خواسته های عجیبی داشت. او سی دی می آورد و بازیکن معرفی می کرد، اگر آن بازیکن را بر می‌داشتیم مصاحبه می‌کرد که فلانی مربی خوبی است اگر بر نمی‌داشتیم که من همین کار را کردم، او بدترین الفاظ را برای من در رسانه به کار برد و مردم هم چون او را دوست داشتند حرف‌هایش را قبول کردند و در نهایت من هرگز نتوانستم به جایگاهی که ممکن بود برسم نزد افکار عمومی برسم. دیگر مهم نبود که من چقدر موفق بوده‌ام و کارنامه‌ام چه بوده است، چون او گفت من فوتبال نمی فهمم بسیاری از مردم هم پذیرفتند.

 مسئول دیگری در یک باشگاه بزرگ دیگر می‌گفت: آقای ستاره مربی آورده بود که من به جای دستیارم بگذارم، می‌گفت شما خودت خوبی اما دستیارت خوب نیست، وقتی قبول نکردم دستیارم را با آن مربی که کنار زمین آورده بود عوض کنم خودش را به مصدومیت زد و نصف لیگ را برای من بازی نکرد تا تحت فشار قرار بگیرم.

یک مسئول دیگر در مورد یک فوق ستاره می‌گفت: آمده بود و می گفت باید بازیکن مورد نظر او را در تیم نگه داریم، شب بازی مهمی بود که در هتل بودیم، او می‌گفت من قراردادم را فقط در صورتی تمدید می‌کنم که فلانی هم باشد. گفتیم ما هنوز مربی سال بعدمان را نمی‌شناسیم چطور این کار را انجام دهیم. او شب سر میز شام قبل از بازی بزرگ، به غذا ایراد گرفت، میز غذا را برگرداند و تیم را به هم ریخت و فردا هم برای ما خوب بازی نکرد مثلا قهر بود و ما آن بازی را باختیم.

بازیکنی هم امروز وجود دارد که مربی عوض کرده و اتفاقا تیمش در میانه‌های جدول دست و پا می‌زند و علاوه بر خرج زیاد هزینه اوضاع بدی هم دارد.

برخی بازیکنان هم هستند که اگر آنها را از زمین به هر دلیلی بیرون بکشی  ول می‌کنند و می‌روند، سکوها هم نام آنها را صدا می زنند، رسانه‌ها هم فشار می‌آورند مربی اصلا بیجا می‌کند که در مورد مسائل تاکتیکی فکر می‌کند، آنها باید در میدان باشند، فرقی ندارد.

آقای ستاره جلوی اتوبوس تیم را می‌گیرد و تا پولش را نقد نمی‌دهند سوار بر اتوبوس نمی‌شود. آن‌یکی ستاره اشاره که بکند همه ورزشگاه آزادی را روی سر مربی و بازیکنان تیم خودش خراب می‌کند. مدیران هم حساب می‌برند، مربیان هم می‌دانند که اگر نتیجه نگیرند مردم این ستاره را مثل پتک توی سر او می‌زنند و به وی زمان نمی‌دهند.

آنها اگر ستاره را بگیرند، یک جور داستان دارند، اگر نگیرند جور دیگر. البته به نظر می‌رسد دوران ستاره بازی تمام شده است، این روزها تیم های بی ستاره تر یا کم ستاره بالای جدول هستند و ستاره دارها وسط جدول. شاید وقت آن رسیده که با ستاره ها خداحافظی کنیم و برای آنها دست تکان دهیم.