گفت و گوی خودمانی با علیرضا بیرانوند؛
دروازه بان تیم ملی که زندگی اش فراز و نشیب های فراوانی داشته/ از کارواش تا «کلین شیت»
اینجوری خیالت راحت میشود که پولی که میگیری حلال خواهد بود. دیگر فرقی نمیکند که فوتبالیست باشی یا هر شغلی دیگر. وقتی همه تلاشات را برای رضایت مجموعه و خدمت به مردم انجام بدهی روزیات حلال خواهد بود.
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- اصغر اصغری- «علیآقا منصوریان» سوت میزند و بازیکنان را دور خودش جمع میکند. قرار است تاکتیکهای تیم را درست وسط زمین، روی تخته وایتبرد بزرگی که پایه هم ندارد برای بچههایش شرح بدهد. بعد، نوبت پیادهکردن تاکتیکها و برنامههای هجومی میرسد.
یکی از بچهها توپ را از کرنر سانتر میکند و مهاجمهای بیدقت تیم در دو- سه قدمی دروازه خالی، توپ را به بیرون میزنند. جیغ علیآقا منصوریان و آژیر دزدگیر خودرویی که پشت دروازه پارک شده و مورد اصابت توپ قرار گرفته با هم به آسمان میرود. بچههای تیم نفت تا زمانی تمرین میکنند که هوا تاریک شود! اینجا ظاهرا خبری از پروژکتور نیست و نور وجود ندارد. میگویند کفگیر تیم نفت به ته بشکه خورده و با همین وضعیت میخواهد برود مقابل حریفهای آسیایی و داخلی میدانداری کند. موضوع ما اما تیم نفت نیست، آمدهایم سر تمرین این تیم خوشآتیه تا با بلندبالاترین بازیکن تیم گپ و گفتی داشته باشیم. علیرضا بیرانوند که همه داشتههایش را مدیون تیم نفت است میخواهد از فراز و نشیبهای عجیب زندگیاش برایمان بگوید. او که تا دیروز پول کرایه اتوبوس را هم نداشته، با سختی مبارزه کرده و حالا قرارداد کلان امضا میکند.
هر روز صبح، «گودمرنینگ»!
وضعیت درسیات چطور بود؟
درسم خیلی خوب بود و نمرههای بالا میآوردم اما با بعضی از درسها مشکل داشتم و مجبور میشدم ناپلئونی قبول شوم.
کدام درسها را سخت یاد میگرفتی؟
بعضی از درسها را کلا نمیشد یاد بگیری. مثلا هر چی زبان انگلیسی میخواندم باز تأثیری نداشت. اصلا از زبان خوشم نمیآمد. اما حالا شرایط فرق میکند. مجبورم برای پیشرفت خودم هم که شده انگلیسی یاد بگیرم. چون دوست دارم در آینده توی یکی از تیمهای اروپایی بازی کنم و برای همین باید وضعیت زبانم خوب باشد. الان هر روز صبح نوار زبان گوش میکنم و میگویم «گودمرنینگ!» ضمن اینکه دانشجوی رشته تربیتبدنی دانشگاه سما شهرخرمآباد هم هستم. از مسئولان دانشگاه ممنونم که هوای ما را دارند چون بعضی وقتها امتحانات به بازیهای تیم ملی یا بازیهای حساس تیم نفت میخورد و نامه میبریم و مشکل حل میشود.
الان یک جوی توی جامعه افتاده که خیلیها دوست دارند وارد عرصه ورزش حرفهای شوند و فکر میکنند از این راه خیلی راحتتر میتوانند به ثروت و شهرت برسند؟ فکر میکنی نظر آنها درست است؟
من هم شنیدهام که خیلیها حتی ورزش کردن را به ادامه تحصیل ترجیح میدهند تا مثلا به قراردادهای میلیاردی برسند. اما میدانید ورزشکارهای حرفهای چقدر زجر میکشند تا به این جایگاه برسند. سال قبل من مهمان برنامه ماه عسل بودم. باور کنید قبل از این برنامه شاید روزی 100نفر زنگ میزدند تا برای بچههایشان یک کاری بکنم. فکر میکردند که راه پیشرفت در فوتبال و ورزش حرفهای همین است. اما وقتی آنجا درباره وضعیت زندگیام شرح دادم دیگر تماسها قطع شد. شاید آنها هم فهمیدند که برای رسیدن به هر موفقیتی باید از راهش وارد شد.
عکس یادگاری در میدان آزادی
چندسالگی فوتبال را شروع کردی؟ چطور شد که به تهران آمدی؟
اول توی تیم شاهین دارایی در خرمآباد بازی میکردم. دوستانم پیشنهاد میدادند و میگفتند تو بازیات خوب است و قد و هیکل مناسبی هم داری. پاشو برو تهران توی یکی از تیمها تست بده، شاید اتفاقی بیفتد. حتی چون پول کرایه اتوبوس نداشتم، خودشان دست بهکار شدند و هزینه سفر را جور کردند. تا رسیدم تهران یک عکس یادگاری با برج آزادی گرفتم، تازه پشت موهایم هم بلند بود و خیلی از این تیپم خوشم میآمد.
پس وضعیت مالی خانوادهتان چندان تعریفی نداشت؟
نه، خانوادهام خیلی فقیر بودند. آنقدر فقیر و ندار بودیم که حتی بعضی فامیلها ما را در مراسم عروسی بچههایشان دعوت نمیکردند. هیچوقت این صحنهها از یادم نمیرود. شاید فکر میکردند که شأن آنها از خانواده ما بالاتر است و ما به کلاس آنها نمیخوریم. بگذریم! سال 86 یعنی وقتی 15سالم بودم برای نخستینبار آمدم تهران. توی اتوبوس یک نفر مرا دید و گفت که برای چه به تهران میروی. من هم جریان را تعریف کردم. گفت اگر 150هزار تومان بدهی کاری میکنم که توی یکی از تیمهای تهرانی تست بدهی. گفتم ببخشید، من الان حتی کرایه برگشت خودم به شهرم را ندارم. بالاخره حاضر شد مرا رایگان معرفی کند. مسئولان آن تیم وقتی بازیام را دیدند خوششان آمد. خیلی خوب کار کردم و خودشان فکر نمیکردند یک چنین بازیکنی به پستشان بخورد. من اصول دروازهبانی را بلد بودم و وقتی توی دروازه ایستادم تیم جان گرفت. آنها که 4بازی قبلیشان را باخته بودند، چند بازی پشت سرهم را بردند و به فینال رسیدند.
هزینههای زندگی در تهران را چطور تأمین میکردی؟
وقتی جایگاهم توی تیم «وحدت» تثبیت شد، پدر یکی از بچهها که کارگاه خیاطی داشت دنبال یک کارگر میگشت. به من گفتند جای خواب و غذا به تو میدهیم، بیا برای ما کار کن. کارگاه توی محله یافتآباد بود و تا زمین تمرین فاصله زیادی داشت. اما من که بابت قراردادم پولی نگرفته بودم، مجبور شدم پیشنهاد آنها را قبول کنم. هر وقت هم میخواستم برگردم شهرستان چند دست لباس و شلوار از همان خیاطی به خانه میبردم.
چطور شد رفتی پیتزافروشی کار کنی؟
آنجا به محل تمرینم کمی نزدیکتر بود که به این صورت هم مشکل غذا و هم مشکل جای خوابم حل میشد. باور کنید ماهی هزارتومان حقوق میگرفتم. اولین پیتزافروشی را که در آن کار کردم خیلی دوست دارم و دلم میخواهد دوباره برگردم و به آنجا سری بزنم. همان روزها بود که آقای کمپانی آمد و بازیکنهای تیم وحدت را زیرنظر گرفت و یکی- دوچهره را با خودش به تیم نوجوانان «نفت تهران» برد. بچههای تیم نفت وقتی فهمیدند که جای خواب ندارم گفتند بیا توی نمازخانه مستقر شو و همین جا بمان. از تیم نوجوانان نفت رفتم تیم جوانان «هما» و از آنجا به تیم «صبا». یک شب آقای سعید ریاضی که مربی هما بود خیلی اتفاقی آمد پیتزافروشیای که من کار میکردم و مرا دید. از اینکه مرا چنین جایی میدید خیلی ناراحت شد و حتی نتوانست شامش را بخورد. گفت فردا بیا سر تمرین هما و پیش ما بمان.
عشق شستن ماشینهای شاسی بلند
پس وضعیت بهتری پیدا کردی؟
نه، هنوز از پول خبری نبود. باید دوباره میگشتم و یک کار مناسب با جای خواب پیدا میکردم. رفتم و در یک کارواش مشغول بهکار شدم. آنجا هم حقوق زیادی نداشت و بیشتر میتوانستم روی انعام دادن مشتریها حساب باز کنم. چون قدم بلند بود و عاشق ماشینهای شاسیبلند بودم، فقط کار این جور مشتریها را راه میانداختم. یک روز آقای «علی دایی» با ماشین شاسیبلند آمد کارواش ما. بچهها سریع آمدند گفتند از این بهتر چه شانسی میخواهی. خود مربی با پای خودش آمده. برو جلو، ماشینش را خوب بشور و بگو که فوتبال تمرین میکنی. شاید اینجوری فرجی بشود و اتفاقی بیفتد.
واکنش تو چی بود؟
اولش ترسیدم. یعنی خیلی خجالت میکشیدم بروم جلو و مشکلم را مطرح کنم. شاید خدا نخواست این اتفاق بیفتد و این جریان جور شود. چند ماهی توی همان کارواش ماندم، در تمام این مدتی هم که به تهران آمده بودم اصلا پدر و مادرم از احوال من خبر نداشتند، چون به آنها گفته بودم که اینجا فقط فوتبال تمرین میکنم. واقعا عاشقانه فوتبال را دوست داشتم و میخواستم با تمرین زیاد و تلاش فراوان به جایی برسم. بعدا یکی پیشنهاد داد که برای یک جایی، رفتگر میخواهند با حقوق ماهی 400هزار تومان. پیش خودم گفتم میروم یکی- دوماه کار میکنم و با پولش میتوانم خرج 6ماهم را دربیاورم. محل کارم خزانه تهران بود و باز از محل تمرینم خیلی دور بهحساب میآمد. هر روز سوار اتوبوس میشدم و کرایه تاکسی نمیدادم. یعنی پولی نداشتم که بدهم. گاهی حتی پول اتوبوس را هم نداشتم. به رانندهها حقیقت را میگفتم و آنها هم میپذیرفتند. بعضی وقتها از میدان آزادی تا تهرانسر پیاده میرفتم تا پولی ندهم.
جوانی مثل تو خیلی راحت میتوانست توی شهری مثل تهران دنبال کارهای پردرآمدتر و کم دردسرتر برود یا حتی پایش به کارهای خلاف باز شود، چطور شد دنبال این جریانها نرفتی؟
من فقط به عشقم یعنی فوتبال فکر میکردم. شاید کارهای پردرآمدتر هم به من پیشنهاد میشد اما بیشتر دنبال کارهایی بودم که جای خواب و غذا برای خوردن داشته باشند. بعضی وقتها میرفتم خانه عمهام و آنجا میماندم. شوهرعمهام بنا بود و بعضی روزها بهعنوان کارگر پیشش کار میکردم. روزی 20-15 هزارتومان میگرفتم. من روزی حلال میخواستم و دنبال خلاف و اینها نبودم. من از کودکی یاد گرفته بودم که پولی که بازحمت بهدست میآید باید کسب کرد نه هر پولی و از هر راهی.
باقیمانده از نسل بیپولها!
چطور شد وارد تیم نفت شدی و آنجا پلههای پیشرفت را طی کردی؟
من اول با تیم نوجوانان نفت قرارداد داشتم. وقتی رسیدم جلوی باشگاه به نگهبانها گفتم من بازیکن تیم هستم و تازه قرارداد بستهام. آنها اما چون من را نمیشناختند نگذاشتند وارد شوم. مجبور بودم جلوی باشگاه بگیرم و بخوابم. نصفهشب خیلی سرد بود، جورابهایم را درآوردم و توی دستهایم کردم تا سرما کمتر اذیتم کند. صبح بلند شدم و دیدم 3-2هزار تومان پول جلویم ریختهاند! انگار زجر کشیدنهایم تمامی نداشت، من توی نسلی میخواستم پیشرفت کنم که بیشترشان وضعیت چندان بدی نداشتند. الان همه فوتبالیستهای مشهور خیلی سختی کشیدهاند و به جایگاه کنونیشان رسیدهاند. اما فکر نمیکنم هیچ کدامشان مثل من زجر کشیده باشند. تیم نوجوانان نفت هم برایم خیلی دوام نداشت چون میخواستم بروم تیم جوانان نفت و آنها مرا انتخاب نکردند. مجبور شدم بروم تیم هما. هنوز با این تیم قرارداد نبسته بودم که خبر دادند تیم نفت برای تیم امید بازیکن میخواهد. مثل اینکه تمام دروازهبانهای تیم امید نفت، سرباز شده بودند و مجبور شدند به من زنگ بزنند. 2تا بازی دوستانه با تیمهای استقلال و سایپا انجام دادیم و توانستم توانمندیهایم را نشان بدهم. بعد به تیم ملی نوجوانان و جوانان دعوت شدم و در نهایت توانستم به تیم بزرگسالان نفت تهران بپیوندم. از آقای یحیی گلمحمدی هم خیلی ممنونم. از وقتی وارد این تیم شدم، سهمیه آسیایی گرفتیم و 2بار تا آستانه قهرمانی در لیگ برتر و جامحذفی هم پیش رفتیم. دوست دارم یکبار با تیم محبوبم قهرمان شوم و بعد به آینده فکر کنم.
فقط دعای خیر پدر و مادر
داستان عجیب زندگی تو میتوانست سرانجام خیری نداشته باشد تا حالا به این جریان فکر کردی که یک جاهایی دست تو را گرفتهاند و بالا کشیدهاند؟
دقیقا. فکر میکنم همهاش از صدقه سری و دعای خیر پدر و مادرم است. بعضی وقتها آنها به مشکل مالی برمیخوردند و به من زنگ میزدند. شاید چون فکر میکردند که من تهران زندگی میکنم و توی فوتبال هستم وضعم بهتر است. با این حال، حتی شده میرفتم و پول قرض میکردم و میفرستادم شهرستان تا اموراتشان بگذرد و لنگ نمانند. باور داشتم اگر این کار را نکنم ضربهاش را میخورم. همین دعای خیر پدر و مادرم باعث شد تا دچار حاشیهها نشوم و فقط به فکر پیشرفت در فوتبال باشم. وقتی بازی دارم، آنها به امامزاده نزدیک خانهمان میروند و اصلا بازی را تماشا نمیکنند. آنجا میمانند و وقتی بازی تمام شد برمیگردند. خودم هم به این موضوع ایمان داشتم که وقتی توی مسیری که انتخاب کردی حسابی تلاش کنی و به آنهایی که در زندگی برایت ارزشمندند احترام بگذاری حتما نتیجهاش را میگیری.
حالا که وضعیت مالیات بهتر شده چطور حمایتشان میکنی؟
من وقتی تهران آمدم نه پول داشتم و نه پارتی. دعای خیر پدر و مادرم پشت سرم بود که موفق شدم. نخستین قراردادم با تیم نفت تهران 800هزار تومان بود. 650هزار تومان آن را فرستادم شهرستان تا پدرم با آن پول بتواند یک قطعه زمین برای خودش بخرد. آن موقع خانهمان حتی در نداشت و به جای آن یک تکه گونی زده بودیم. حتی همین الان هم خیلیها میآیند به پدرم میگویند مرتضی، تو پسرت توی تیمهای تهرانی بازی میکند و پول خوبی میگیرد. چرا نمیروی آنجا پیش او زندگی کنی؟ پدرم اما زندگی توی همان روستا را ترجیح میدهد و به همان زندگی ساده قانع است.
موفقیت میخواهید، زود ازدواج کنید
بین فوتبالیستها جزو آنهایی هستی که خیلی زود ازدواج کردهاند. شما رسم دارید توی سن پایین ازدواج کنید یا این خواست خودت بود؟
نه. جزو رسوم ما نیست. اما تیم ملی جوانان که دعوت شدم 80میلیون تومان بابت قرارداد به من دادند. پیش از اینکه چنین قراردادی ببندم، پدر و مادرم را فرستادم خواستگاری. اما خانواده دختر جواب داده بودند پسر شما کسب وکار درست و حسابی ندارد و آیندهاش معلوم نیست. اینجوری نمیتوانیم به شما دختر بدهیم. خلاصه جوابشان منفی بود. بعد من عمهام را واسطه کردم تا پا پیش بگذارد. او رفت و گفت که آینده علیرضا روشن است و همین روزها قرارداد خوبی امضا میکند. کلی برایم تبلیغ کرد تا آنها پذیرفتند.
مگر خانواده دختر، شما و خانوادهات را نمیشناختند؟
چرا، غریبه نبودند. از شما چه پنهان عاشق دخترعمویم شده بودم و او را میخواستم. اما آنها اولش به ما جواب منفی دادند. اما بالاخره راضی شدند. بعدا به شوخی گفتم، چون دیدید من قرارداد خوب بستم راضی شدید که به ما دختر بدهید. این پول چه کارها که نمیکند! اما از شوخی گذشته، خیلی همسرم را دوست دارم و از اینکه زود ازدواج کردهام راضیام.
شاید بعضیها بگویند که ازدواج مانع پیشرفت و رسیدن به هدف میشود. خودت چه نظری داری؟
بله. بعضی فوتبالیستها میگویند برویم صفای جوانی را بچشیم، ماشین و خانه خوب بخریم و بعد برویم سراغ ازدواج. اما اگر از من میشنوید و میخواهید پیشرفت کنید همان ابتدا با یک انتخاب خوب، به فکر زندگی متاهلی باشید. اینجوری زندگیتان رنگ میگیرد و هدف پیدا میکنید. ازدواج همراه خودش آرامش میآورد و میدانی وقتی به خانه میروی یک نفر منتظر تو هست. زندگی مجردی را در زمان کارگری تجربه کردهام. نه ساعت خوابات معلوم است و نه ساعت بیدار شدنات و نه هیچچیز دیگر. اگر ازدواج نمیکردم، حتما به حاشیه کشیده میشدم!
تعریف روزی حلال در فوتبال
الان دیگر بازیکنها قراردادهای میلیاردی میبندند. کسب درآمد و روزی حلال در فوتبال چطوری تعریف میشود؟
بهترین رفیق من وحید امیری است و حتی توی اردوهای تیم ملی با او هم اتاق هستم. به او میگویم همیشه باید طوری تمرین کنی که از انجام آن لذت ببری. باید بابت پولی که به تو میدهند حسابی عرق بریزی و تلاش کنی. آقای منصوریان خیلی مرا حمایت میکند چون میداند که از جانم برای تیم مایه میگذارم. توی تمرین تیم ملی هم آقای کیروش آنقدر سخت تمرین میدهد که بعد از آن، کسی نا ندارد حتی گوشی دست بگیرد. اما دیدهایم بازیکنهایی که خودشان را به مصدومیت میزنند تا مثلا بیشتر استراحت کنند یا سر تمرینات تیم، آن تلاش واقعی را نشان نمیدهند. آنها هم قرارداد میلیاردی دارند اما باید بابت هر ریالی که میگیرند حسابی تلاش کنند. اینجوری خیالت راحت میشود که پولی که میگیری حلال خواهد بود. دیگر فرقی نمیکند که فوتبالیست باشی یا هر شغلی دیگر. وقتی همه تلاشات را برای رضایت مجموعه و خدمت به مردم انجام بدهی روزیات حلال خواهد بود.
فرزندم باید روی پای خودش بایستد
خیلی زود ازدواج کردی و زود هم صاحب فرزند شدی. چون خودت سختیهای زیادی در زندگی کشیدهای میخواهی پسرت را در ناز و نعمت بزرگ شود؟ روش تربیتیات چطور است؟
قبل از اینکه پاسخ این سؤال را بدهم باید بگویم که پدر خودم مخالف سرسخت درس خواندن و فوتبال بازی کردن بود. چون خانوادهمان نیاز مالی داشت او میخواست زودتر سر کار بروم و کسب درآمد کنم. شاید دنبال این بود که دستم توی جیب خودم باشد و منت کسی را نکشم. پسرم اما وقتی به دنیا آمد که ما به رفاه نسبی رسیده بودیم. اما دلم نمیخواهد او خودش را پسر علیرضا بیرانوند معرفی کند. او باید بهخودش و تلاشی که نشان میدهد متکی باشد. شاید وقتی بزرگ شد او را بفرستم کارگری. نه آن کارگری که خودم تجربه کردهام. شاید کمی به او سرمایه دادم و گفتم برو و خودت یک کسب وکار بهوجود بیاور و جایی برس. دلم نمیخواهد از پدرش توقعی داشته باشد میخواهم همیشه دستش را توی جیب خودش بکند. البته چون به داییهایش رفته، قدش کوتاه است و فکر نمیکنم دروازهبان خوبی بشود(با خنده).
دست نیازمندان را بگیریم
حالا که این زندگی پرفرازونشیب را سپری کردی، چقدر به آنهایی که وضعیت مالی چندان خوبی ندارند فکر میکنی؟
من همیشه پایه امور خیریه هستم و به اندازه وسعم در این راه قدم برمیدارم. هیچ وقت یادم نمیرود زمانی را که تمریناتم را تازه شروع کرده بودم و هیچ پول نداشتم مربیای داشتیم به نام آقای جواد محمودی. میدانست من وضع مالیام خوب نیست، دست میکرد توی جیبم و به من پول میداد. هی خدا خدا میکردم که حداقل 10هزار تومان کمک کرده باشد. یکدفعه نگاه میکردم و گوشه تراول چک 50هزار تومانی را میدیدم. نمیدانید چقدر از این حمایت مالی او خوشحال میشدم. الان هم دوست دارم همان شادی را به دیگران بدهم و در موفقیتشان سهیم باشم. این را بدانید در زندگی دست هر کسی را گرفتید یک جای حساسی جواب آن کار خیرتان را میبینید.
ارسال نظر