تفسیر آیاتی از سوره توبه
سوره توبه تنها سوره اى از قرآن است که بدون «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» آغاز مىشود. در این گزارش تفسیر آیات ۲۵-۲۷ سوره توبه را میخوانید.
توبه به معنى بازگشتن از گناه و کار بد، و نام نهمین سوره قرآن مجید است. نام این سوره از آیه ۱۰۵ آن گرفته شده است. در این سوره داستان متخلّفین از جنگ تبوک آمده است. سوره توبه تنها سوره اى از قرآن است که بدون "بسم اللّه الرّحمن الرّحیم" آغاز مى شود. زیرا اعلان جنگ به مشرکان و برائت از آنان است. پاره اى از موضوعات این سوره عبارتند از: قطع رابطه با مشرکان، جهاد در راه خدا، ستایش مجاهدان راه خدا، لزوم تحصیل علم، و پرهیز از تراکم ثروت، داستان هجرت پیامبر (ص)، موضوع ماه هاى حرام، گرفتن جزیه از اقلّیت هاى مذهبى، سرنوشت منافقان و موضوع زکات. این سوره در مدینه نازل شده و ۱۲۹ آیه دارد.
برای این سوره ده نام ذکر کرده اند، ولی نام «توبه» به دلیل آیات فراوانی که در این باره سخن گفته است و نام برائت به خاطر آمدن در ابتدای سوره، مشهورتر است.
سوره توبه تنها سورهای است که با «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز نشده است. درباره دلیل این امر از قول امام علی علیه السلام آمده است: «بسم الله الرحمن الرحیم برای امان دادن و رحمت است و سوره برائت برای دفع امان و جنگ نازل شده است» ۲ از این رو در ابتدای این سوره "بسم الله" نیامده است.
از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده: «هر کس سوره انفال و توبه را قرائت نماید، من شفاعت کننده و گواهی دهنده به سود او در روز قیامت هستم که او از نفاق مبرّا است و به تعداد همه مردان و زنان منافق در دنیا، ده حسنه به او عطا میشود و ده گناه از او پاک شده و ده درجه بر درجات او افزوده میشود و عرش و حاملان آن در ایام حضورش در دنیا، بر او درود میفرستند.»
امام صادق علیه السلام: «کسی که سوره انفال و توبه را در هر ماه قرائت کند، هرگز نفاق وارد قلب او نمیشود و از شیعیان امیرالمومنین علی علیه السلام خواهد بود.»
در تفسیر عیاشی پس از نقل این روایت اضافه کرده است: «و روز قیامت بر سفرههای بهشتی همراه شیعیان امام علی علیه السلام روزی میخورد تا اینکه مردم از حساب فارغ شوند.»
لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ وَیَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئًا وَضَاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ ﴿۲۵﴾
قطعا خداوند شما را در مواضع بسیارى یارى کرده است و [نیز]در روز حنین آن هنگام که شمار زیادتان شما را به شگفت آورده بود ولى به هیچ وجه از شما دفع [خطر]نکرد و زمین با همه فراخى بر شما تنگ گردید سپس در حالى که پشت [به دشمن]کرده بودید برگشتید (۲۵)
ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَأَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَذَلِکَ جَزَاءُ الْکَافِرِینَ ﴿۲۶﴾
آنگاه خدا آرامش خود را بر فرستاده خود و بر مؤمنان فرود آورد و سپاهیانى فرو فرستاد که آنها را نمى دیدید و کسانى را که کفر ورزیدند عذاب کرد و سزاى کافران همین بود (۲۶)
ثُمَّ یَتُوبُ اللَّهُ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ عَلَى مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۲۷﴾
سپس خدا بعد از این [واقعه]توبه هر کس را بخواهد مى پذیرد و خدا آمرزنده مهربان است (۲۷)
تفسیر:
در آیات گذشته دیدیم که خداوند مسلمانان را دعوت به فداکارى همه جانبه در مسیر جهاد و برانداختن ریشه شرک و بت پرستى مى کند، و به آنها که عشق زن و فرزند، اقوام و خویشاوندان، و مال و ثروت آنچنان روحشان را فرا گرفته که حاضر به فداکارى و جهاد نیستند، شدیدا اخطار مى کند.
به دنبال آن، در آیات مورد بحث، به مسئله مهمى اشاره مى کند که هر رهبرى در لحظات حساس باید پیروان خود را به آن متوجه سازد، و آن اینکه:
اگر عشق مال و فرزند گروهى از افراد ضعیف الایمان را از جهاد بزرگى که با مشرکان در پیش داشتند باز دارد، نباید گروه مؤ منان راستین از این موضوع نگرانى به خود راه دهند، براى اینکه خداوند نه در آن روزهایى که نفراتشان کم بود (مانند میدان جنگ بدر) آنها را تنها گذارد، و نه در آن روز که جمعیتشان چشم پر کن بود (مانند میدان جنگ حنین)، انبوه جمعیت دردى را از آنها دوا کرد، بلکه در هر حال یارى خدا و مددهاى او بود که باعث پیروزیشان شد؛ لذا در آیه نخست مى گوید (خداوند شما را در موارد بسیارى یارى کرد) (لقد نصرکم الله فى مواطن کثیرة)
(مواطن) جمع (موطن) به معنى محلى است که انسان براى اقامت دائمى یا موقت انتخاب مى کند. ولى یکى از معانى آن میدان هاى جنگ مى باشد به تناسب اینکه جنگجویان مدتى کوتاه یا طولانى در آن اقامت مى کنند.
سپس اضافه مى کند (و در روز (حنین) شما را یارى نمود، در آن روز که فزونى جمعیتتان مایه اعجاب شما بود) (و یوم حنین اذ اعجبتکم کثرتکم).
تعداد لشکر اسلام را در این جنگ دوازده هزار نفر، و بعضى ده هزار یا هشت هزار نوشته اند، ولى روایات مشهور و صحیح دوازده هزار را تایید مى کنند، که در هیچیک از جنگهاى اسلامى تا آن روز این عدد سابقه نداشت، آنچنان که بعضى از مسلمانان مغرورانه گفتند: (لن نغلب الیوم)! (هیچگاه با این همه جمعیت امروز شکست نخواهیم خورد).
اما چنانکه در شرح غزوه (حنین) به خواست خدا خواهیم گفت:، این انبوه جمعیت که گروهى از آنها از افراد تازه مسلمان و ساخته نشده بودند، موجب فرار لشکر و شکست ابتدائى شد، ولى سرانجام لطف خدا آنها را نجات داد.
این شکست ابتدائى چنان بود که قرآن اضافه مى کند: (زمین با آنهمه وسعتش بر شما تنگ شد) (و ضاقت علیکم الارض بما رحبت).
(سپس پشت به دشمن کرده و فرار نمودید) (ثم ولیتم مدبرین).
در این موقع که سپاه اسلام در اطراف سرزمین حنین پراکنده شده بود، و جز گروه کمى با پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) باقى نمانده بودند، و پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) به خاطر فرار آنها شدیدا نگران و ناراحت بود، (خداوند آرامش و اطمینان خویش را بر پیامبرش و بر مؤ منان فرستاد) (ثم انزل الله سکینته على رسوله و على المؤ منین).
(و هم چنین لشکریانى که شما نمى دیدید، براى تقویت و یاریتان فرو فرستاد) (و انزل جنودا لم تروها).
همانگونه که در ذیل آیات مربوط به (غزوه بدر) گفتیم نزول این ارتش نامریى الهى براى تحکیم و تقویت روح مسلمانان و ایجاد نیروى ثبات و استقامت در جان و دل آنان بود، نه اینکه فرشتگان و نیروهاى غیبى در جنگ شرکت کرده باشند؛ و در پایان نتیجه نهائى جنگ حنین را چنین بیان مى کند: (خداوند افراد بى ایمان و بت پرست را کیفر داد) (گروهى کشته و گروهى اسیر و جمعى پا به فرار گذاردند آنچنان که از دسترس ارتش اسلام خارج شدند) (و عذب الذین کفروا).
(و این است کیفر افراد بى ایمان)! (و ذلک جزاء الکافرین).
ولى با این حال درهاى توبه و بازگشت را به روى اسیران و فرار کنندگان از کفار باز گذارد که اگر مایل باشند به سوى خدا باز گردند و آئین حق را بپذیرند، لذا در آخرین آیه مورد بحث مى گوید: (سپس خداوند بعد از این جریان توبه هر کس را بخواهد (و او را شایسته و آماده براى توبه واقعى بداند) مى پذیرد) (ثم یتوب الله من بعد ذلک على من یشاء).
جمله (یتوب) که با فعل مضارع ذکر شده و دلالت بر استمرار دارد مفهومش این است که درهاى توبه و بازگشت همچنان به روى آنها باز و گشوده است.
(چرا که خداوند آمرزنده و مهربان است هیچگاه درهاى توبه را به روى کسى نمى بندد، و از رحمت گسترده خود کسى را نومید نمى سازد (و الله غفور رحیم).
اکنون که تفسیر آیات به طور فشرده روشن شد، باید به نکات مهمى که در باره همین بحث وجود دارد، توجه کرد:
۱- (غزوه عبرت انگیز حنین)
(حنین) سرزمینى است در نزدیکى شهر طائف و، چون این غزوه در آنجا واقع شد به نام غزوه حنین معروف شده، و در قرآن از آن تعبیر به (یوم حنین) شده است نام دیگر آن غزوه (اوطاس) و غزوه (هوازن) است (اوطاس نام سرزمینى در همان حدود، و هوازن نام یکى از قبائلى است که در آن جنگ با مسلمانان درگیر بودند).
این (غزوه) از آنجا شروع شد که بنا بگفته (ابن اثیر) در کامل طایفه بزرگ (هوازن) هنگامى که از فتح مکه با خبر شدند رئیسشان (مالک بن عوف) آنها را جمع کرد و به آنها گفت: ممکن است (محمد) بعد از فتح مکه به جنگ با آنها برخیزد، و آنها گفتند پیش از آنکه او با ما نبرد کند صلاح در این است که ما پیش دستى کنیم.
هنگامى که این خبر به گوش پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) رسید به مسلمانان دستور داد آماده حرکت به سوى سرزمین هوازن شوند.
گرچه درباره جریان این جنگ و کلیات آن در میان مورخان تقریبا اختلافى نیست ولى در جزئیات آن روایات گوناگونى دیده مى شود که کاملا متفق نیستند و ما آنچه را ذیلا به طور فشرده مى آوریم طبق روایتى است که مرحوم طبرسى در (مجمع البیان) آورده است.
در آخر ماه رمضان یا در ماه شوال سنه هشتم هجرت بود که رؤ ساى طایفه هوازن نزد مالک بن عوف جمع شدند و اموال و فرزندان و زنان خود را بهمراه آوردند تا به هنگام درگیرى با مسلمانان هیچکس فکر فرار در سر نپروراند و به این ترتیب وارد سرزمین (اوطاس) شدند.
پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) پرچم بزرگ لشکر را بست و به دست على (علیه السلام) داد و تمام کسانى که براى فتح مکه پرچمدار بخشى از لشکر اسلام بودند بدستور پیامبر با همان پرچم به سوى میدان حنین حرکت کردند. پیامبر مطلع شد که (صفوان ابن امیة) مقدار زیادى زره در اختیار دارد به نزد او فرستاد و یک صد زره به عنوان عاریت از او خواست، (صفوان) سؤ ال کرد براستى عاریه است یا غصب؛ پیامبر
(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود: عاریه اى است که ما آنرا تضمین مى کنیم و سالم بر مى گردانیم صفوان یکصد زره به عنوان عاریت به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) داد، و خود شخصا با حضرت حرکت کرد.
دو هزار نفر از مسلمانانى که در فتح مکه اسلام را پذیرفته بودند به اضافه ده هزار نفر سربازان اسلام که همراه پیامبر براى فتح مکه آمده بودند که مجموعا دوازده هزار نفر مى شدند براى میدان جنگ حرکت کردند.
(مالک بن عوف) که مرد پر جرئت و با شهامتى بود به قبیله خود دستور داد غلافهاى شمشیر را بشکنند و در شکافه اى کوه و دره هاى اطراف، و لابلاى درختان، بر سر راه سپاه اسلام کمین کنند، و به هنگامى که در تاریکى اول صبح مسلمانان به آنجا رسیدند یکباره به آنان حمله ور شوند و لشکر را در هم بکوبند.
او اضافه کرد: محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) با مردان جنگى هنوز روبرو نشده است تا طعم شکست را بچشد!.
هنگامى که پیامبر نماز صبح را با یاران خواند فرمان داد به طرف سرزمین (حنین) سرازیر شدند، در این موقع بود که ناگهان لشکر (هوازن) از هر سو مسلمانان را زیر رگبار تیرهاى خود قرار دادند گروهى که در مقدمه لشکر قرار داشتند (و در میان آنها تازه مسلمانان مکه بودند) فرار کردند، و این امر سبب شد که باقیمانده لشکر به وحشت بیفتند و فرار کنند.
خداوند در اینجا آنها را با دشمنان به حال خود واگذارد و موقتا دست از حمایت آنها برداشت زیرا به جمعیت انبوه خود مغرور بودند، و آثار شکست در آنان آشکار گشت.
امام على (علیه السلام) که پرچمدار لشکر بود با عده کمى در برابر دشمن ایستادند و همچنان به پیکار ادامه دادند.
(در این هنگام پیامبر در قلب سپاه قرار داشت)؛ و عباس عموى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) و چند نفر دیگر از بنى هاشم که مجموعا از نه نفر تجاوز نمى کردند و دهمین آنها (ایمن) فرزند (ام ایمن) بود اطراف پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) را گرفتند.
مقدمه سپاه به هنگام فرار و عقب نشینى از کنار پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) گذشت، پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) به عباس که صداى بلند و رسائى داشت دستور داد فورا از تپه اى که در آن نزدیکى بود بالا رود و به مسلمانان فریاد زند (یا معشر المهاجرین و الانصار یا اصحاب سورة البقرة یا اهل بیعت الشجرة الى این تفرون هذا رسول الله (صلى اللّه علیه و آله و سلّم)).
(اى گروه مهاجران و انصار! و اى یاران سوره بقره! و اى اهل بیعت شجره! به کجا فرار مى کنید؟ پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) این جا است!).
هنگامى که مسلمانان صداى عباس را شنیدند باز گشتند و گفتند (لبیک، لبیک) مخصوصا انصار در این بازگشت پیش قدم بودند، و حمله سختى از هر جانب به سپاه دشمن کردند، و با یارى پروردگار به پیشروى ادامه دادند، آنچنان که طایفه (هوازن) به طرز وحشتناکى به هر سو پراکنده شدند و پیوسته مسلمانان آنها را تعقیب مى کردند.
حدود یکصد نفر از سپاه دشمن کشته شد و اموالشان به غنیمت به دست مسلمانان افتاد و گروهى نیز اسیر شدند)؛ و در پایان این نقل تاریخى مى خوانیم که پس از پایان جنگ نمایندگان قبیله هوازن خدمت پیامبر آمدند و اسلام را پذیرفتند و پیامبر محبت زیاد به آنها کرد و حتى (مالک بن عوف) رئیس و بزرگ آنها اسلام را پذیرفت، پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) اموال و اسیرانش را به او بر گرداند، و ریاست مسلمانان قبیله اش را به او واگذار کرد.
در حقیقت عامل مهم شکست مسلمانان در آغاز کار علاوه بر غرورى که به خاطر کثرت جمعیت پیدا کردند وجود دو هزار نفر از افراد تازه مسلمان بود که طبعا جمعى از منافقان، و عده اى براى کسب غنائم جنگى و گروهى بى هدف در میان آنها وجود داشتند، و فرار آنها در بقیه نیز اثر گذاشت؛ و عامل پیروزى نهایى، ایستادگى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) و على (علیه السلام) و گروه اندکى از یاران و یادآورى خاطره پیمانه اى پیشین و ایمان به خدا و توجه به حمایت خاص او بود.
۲- چه کسانى فرار کردند؟
شک نیست که در این میدان اکثریت قریب به اتفاق در آغاز کار فرار کردند، و باقیمانده را طبق روایت فوق ده نفر، و بعضى حتى چهار نفر، و بعضى حداکثر حدود یکصد نفر نوشته اند؛ و از آنجا که طبق بعضى از روایات مشهور خلفاى نخستین نیز در جمع فرار کنندگان بودند، بعضى از مفسران اهل سنت سعى دارند که این فرار را یک امر طبیعى معرفى کنند.
نویسنده (المنار) در اینجا مى گوید: (به هنگامى که رگبار تیرهاى دشمن متوجه مسلمین شد، گروهى که از مکه به سپاه اسلام ملحق شده بودند، و در میان آنها منافقان و افراد ضعیف الایمان و جستجوگران غنیمت قرار داشتند فرار کردند، و پشت به میدان نمودند، باقیمانده لشکر (طبعا) مضطرب و پریشان شد، آنها نیز طبق (عادت) و نه از روى ترس! پا به فرار گذاشتند، و این یک امر طبیعى است، که به هنگام فرار کردن یک گروه بقیه بدون توجه متزلزل مى شوند بنابر این فرار آنها به معنى ترک یارى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) و رها کردن او در دست کفار نبود، که مستحق غضب و خشم خداوند شوند)!
ما شرحى براى این سخن ذکر نمى کنیم و داورى آن را به خوانندگان واگذار مى کنیم.
ذکر این جمله نیز لازم است که در (صحیح بخارى) معتبرترین منابع اهل سنت، هنگامى که سخن از هزیمت و فرار مسلمین در این میدان به میان آورده، چنین نقل مى کند:
(فاذا عمر بن الخطاب فى الناس، و قلت ما شاءن الناس، قال امر الله، ثم تراجع الناس الى رسول الله ...):
(ناگهان عمر بن خطاب در میان مردم بود گفتم مردم چه کردند؟ گفت:: قضاى الهى بود!، سپس مردم به سوى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) بازگشتند).
(ولى اگر پیشداورىها را کنار بگذاریم و قرآن را مورد توجه قرار دهیم مى بینیم که گروه بندى در میان فرار کنندگان قائل نشده است، بلکه همه را یکسان مذمت مى کند، که پا به فرار گذاشتند).
نمى دانیم چه تفاوتى بین جمله (ثم ولیتم مدبرین) که در آیات فوق خواندیم، و جمله دیگرى که در آیه ۱۶ سوره انفال گذشت مى باشد آنجا که مى گوید: (و من یولهم یومئذ دبره الا متحرفا لقتال او متحیزا الى فئة فقد باء بغضب من الله):
(هر کس پشت به دشمن کند، به غضب پروردگار گرفتار خواهد شد، مگر کسى که به منظور حمله به دشمن و یا پیوستن به گروهى از سربازان تغییر مکان دهد).
بنابر این اگر این دو آیه را در کنار هم قرار دهیم ثابت مى شود که مسلمانان در آن روز مگر گروه کمى مرتکب خطاى بزرگى شدند، منتها بعدا
توبه کردند و بازگشتند.
۳- ایمان و آرامش
(سکینة) در اصل از ماده (سکون) به معنى یک نوع حالت آرامش و اطمینان است، که هر گونه شک و دودلى و ترس و وحشت را از انسان دور مى سازد، و او را در برابر حوادث سخت و پیچیده ثابت قدم مى گرداند، (سکینه) با ایمان رابطه نزدیکى دارد، یعنى زائیده ایمان است، افراد با ایمان هنگامى که به یاد قدرت بى پایان خداوند مى افتند و لطف و مرحمت او را در نظر مى آورند، موجى از امید در دلشان پیدا مى شود، و اینکه مى بینیم در بعضى از روایات (سکینه) به ایمان تفسیر شده و در بعضى دیگر به یک نسیم بهشتى در شکل و صورت انسان همه بازگشت به همین معنى مى کند.
در قرآن مجید سوره فتح آیه ۴ مى خوانیم: (هو الذى انزل السکینة فى قلوب المؤ منین لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم): (او کسى است که سکینه را در دلهاى مؤ منان فرو فرستاد، تا ایمانى بر ایمان آنها افزوده شود؛ و در هر حال این حالت فوق العاده روانى، موهبتى است الهى و آسمانى که در پرتو آن، انسان مشکلترین حوادث را در خود هضم مى کند، و یک دنیا آرامش و ثبات قدم در درون خویش احساس مى نماید.
جالب توجه اینکه قرآن در آیات مورد بحث نمى گوید: (ثم انزل الله سکینة على رسوله و علیکم) با اینکه تمام جمله هاى پیش از آن به صورت خطاب و با ضمیر (کم) ذکر شده است، بلکه مى گوید (على المؤ منین).
اشاره به اینکه منافقان و آنها که طالبان دنیا در میدان جهاد بودند سهمى از این (سکینه) و آرامش نداشتند، و تنها این موهبت نصیب افراد با ایمان مى شود؛ و در روایات مى خوانیم: این نسیم بهشتى با انبیاء و پیامبران خدا بوده است به همین دلیل در حوادثى که هر کس در برابر آن کنترل خویش را از دست مى دهد آنها روحى آرام و عزمى راسخ، و اراده اى آهنین، و تزلزل ناپذیر داشتند.
نزول (سکینه) بر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) در میدان (حنین) همانگونه که گفتیم براى رفع اضطرابى بود که از فرار کردن جمعیت به پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) دست داده بود، و گر نه او در این صحنه، چون کوه ثابت و پا بر جا بود، و هم چنین على (علیه السلام) و گروه کوچکى از مسلمانان!
۴ در آیات فوق اشاره به نصرت خداوند نسبت به مسلمانان در (مواطن کثیرة) (میدانهاى بسیار) شده است.
درباره تعداد جنگهائى که پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) شخصا در آن مبارزه کرد، یا با مسلمانان بود، اما شخصا جنگ نکرد، و هم چنین میدانهائى که سپاه اسلام در مقابل دشمنان قرار گرفت، ولى پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) در آن حضور نداشت، در میان مورخان گفتگو بسیار است، ولى از بعضى از روایات که از طرق اهل بیت به ما رسیده استفاده مى شود که عدد آنها به هشتاد مى رسید.
در کتاب (کافى) نقل شده که یکى از خلفاى عباسى نذر کرده بود که اگر از مسمومیت نجات یابد، مال کثیرى به فقرا بدهد، هنگامى که بهبودى یافت، فقهائى که اطراف او بودند درباره مبلغ آن اختلاف کردند و هیچکدام مدرک روشنى نداشتند، سرانجام از امام نهم (حضرت محمد بن على النقى (علیه السلام)
سؤ ال کرد، فرمود: (کثیر) (هشتاد) است، وقتى از علت آن سؤ ال کردند حضرت به آیه فوق اشاره کرد و فرمود: ما تعداد میدانهاى نبرد اسلام و کفر را که در آن مسلمانان پیروز شدند برشمردیم، عدد آن هشتاد بود.
۵- نکته اى که توجه به آن امروز براى مسلمانان نهایت لزوم را دارد، این است که از حوادثى، چون حادثه (حنین) تجربه بیندوزند، و بدانند کثرت نفرات و جمعیت انبوهشان هرگز نباید مایه غرورشان گردد، از جمعیت انبوه به تنهائى کارى ساخته نیست، مساءله مهم وجود افراد ساخته شده و مؤ من و مصمم است، هر چند گروه کوچکى باشند، همانگونه که یک گروه کوچک سرنوشت جنگ (حنین) را تغییر داد، بعد از آنکه انبوه جمعیت تا آزموده و ساخته نشده مایه هزیمت و شکست شده بودند.
مهم این است که افراد آنچنان با روح ایمان و استقامت و فداکارى پرورش یابند که دلهایشان مرکز سکینه الهى گردد، و در برابر سختترین طوفانهاى زندگى، چون کوه پا بر جا و آرام بایستند.
انتهای پیام/
ارسال نظر