تقلید دختران ایرانی از سادگی صورت مگان مارکل!
به عبارت دیگر برخی افراد با تقلید کورکورانه و بدون تفکر مواردی را الگوبرداری میکنند که علاوه بر این که شایسته شأن یک انسان نیست، باعث آسیب به دیگر افراد جامعه نیز میشود.
یکی از بازیگران زن سینما و تلویزیون که نقشهای او در فیلم های «ابد و یک روز»، «خجالت نکش»، «آباجان»، «اکسیدان» و ... از ذهن مخاطبان این هنر پاک شدنی نیست، با انتشار یک استوری نوشت: «امروز یک جایی شنیدم، مد شده که دختران ایرانی به تقلید از سادگی صورت مگان مارکل، همسر شاهزاده انگلیس که ساده پوشی و صورت بی آرایشاش گویا در همه دنیا مورد توجه قرار گرفته، میروند روی صورت شان کک و مک تتو می کنند که مثلا ما سادگی دوست داریم!
آن مادر مرده صورت خودش لک و کک و مک دارد! نمی پوشاندش! می شود این شکل! ما سادگی را هم تتو کنیم؟!؟ تقلیدمان هم خوش است... سادگی دروغی!» در این بین یک سوال مهم پیش میآید که واقعا چرا؟ تا کجا میخواهیم پیش برویم که حتی سادگی را هم تقلید می کنیم؟
تقلیدهای منفی و کورکورانه
تکرار کردن آن چه دیگران انجام دادهاند، به نوعی در ذات بشر وجود داشته و از قبل برنامهریزی شده است که در بسیاری از موارد نیز میتواند مفید باشد اما مسئله این جاست که آن چه دیگران انجام میدهند، با باورهای شخصی فرد در تعارض باشد. نتیجه آن میشود که افراد به تغییرات محیط اطرافشان بی تفاوت میمانند و بیشتر اوقات کارهای دیگران را تقلید میکنند تا این که خود تصمیم بگیرند. این پدیده را برای مثال میشود در تقلید از مد، زیبایی، ثروت، شهرت یا نوع دوستی سلبریتیها به ویژه در قشر نوجوان و جوان امروزی دید.
به عبارت دیگر برخی افراد با تقلید کورکورانه و بدون تفکر مواردی را الگوبرداری میکنند که علاوه بر این که شایسته شأن یک انسان نیست، باعث آسیب به دیگر افراد جامعه نیز میشود. وقتی بحث تقلید پیش میآید، این تقلیدها میتوانند مثبت و سازنده یا منفی و کورکورانه باشند. یعنی میتوانیم هم رفتارهای سازنده مانند بردباری، تلاشگری یا صرفه جویی را تقلید کنیم و هم الگوبرداری ما میتواند بسیار منفی باشد. اما به طور کلی در ذات تقلید و الگوبرداری، تغییر رفتار است که اهمیت بسیاری دارد و تامل و اندیشیدن در آن کمتر دیده میشود.
در واقع تقلید بیشتر با احساسات، عواطف و هیجانات آمیخته است و نوعی خودانکاری و خودپنداره منفی در ما ایجاد میکند. در این میان زنان بیشتر از مردان و نوجوانان و جوانان بیشتر از بزرگسالان و میانسالان به الگوبرداری از اطرافیان خود میپردازند. بحث آسیبهای اجتماعی مانند اعتیاد، رفتارهای مجرمانه و انحرافات جنسی میتواند نمونههایی از این تقلیدهای منفی باشد بنابراین میتوان نتیجه گرفت که همه این مسائل منشأ شناختی روانی دارند. ما به جای این که سعی در تقویت تواناییهای خود داشته باشیم، دست به تقلید میزنیم و رفتارهای ساختگی و مصنوعی از خود نشان میدهیم. اما انسانهایی که از عزت نفس، اعتماد به نفس و خودکارآمدی بالاتری برخوردارند، کمتر به سراغ تقلید میروند و در دام کپی برداریهای کورکورانه گرفتار نمیشوند.
اختلال شخصیت هیستریونیک
متاسفانه بسیاری از تقلیدها موجب ایجاد اختلالات شخصیتی در افراد جامعه و به ویژه در زنان میشود. نیاز اصلی زنان دارای شخصیتهای نمایشی، توجه و تنوع است. آنان میخواهند دایم در مرکز توجه اطرافیان خود به ویژه مردان باشند. اگر این توجه کم شود شخصیت هیستریونیک بیگمان به دنبال توجه مناسب در جای دیگری خواهد بود. مشکل این جاست که حتی در صورت دریافت توجه و ستایش افراطی نیز دچار ملال و خستگی میشوند و تنوع وارد صحنه میشود.
این تیپ از اختلالات شخصیتی مملو از کارهای نسنجیده و پشیمان کننده است که با کمال تعجب بارها و بارها آنها را تکرار میکند. این افراد به شکل نمایشی به دنبال موضوعی میگردند؛ آن علت یا انگیزه را تقریبا بدون توجه به محتوایش میپذیرند و به محض آن که یک علت تمام شد، این فعالان سرسخت و دوآتشه فوری دلیل دیگری مییابند تا همیشه یک قدم جلوتر از پوچی که در پیشان است و رهایشان نمیکند، گام بردارند. آنان به دنبال لذت خشم آلودی هستند که از ویران کردن ظاهر، رفتار و اعتقاداتشان حاصل میشود.
عاقبت داشتن زندگی بدون معنا
براساس تحقیقات روان شناسی 20 درصد روان نژندیها و اختلالاتی که انسان در تجربه بالینیاش با آنها روبهرو شده است، منشأ «ذهن زاد» داشتهاند یعنی ناشی از نبود معنا در زندگی بودهاند. به نظر میرسد آدمی نیازمند معناست. گویی زندگی بدون معنا، هدف، ارزش یا آرمان موجب رنج بسیار است.
بخش قابل توجهی از نابهنجاریهای روانی موجود در جامعه امروزی نیز ناشی از این بحران پوچی و بی معنایی است. تغییر دادن ظاهر، رفتار و گفتار برای شبیه شدن به دیگران به ویژه افراد مشهور و معروف جامعه در واقع نوعی تقلید و اقتباس گاه منفی است که در جامعه ما در حال گسترش است. بچهها باید در خانواده و مدرسه آموزش ببینند که از چه چیزهایی الگوبرداری کنند و کدام تقلیدها مناسب آنان نیست. ما باید حل مسئله و یادگیریهای معنا دار را به فرزندانمان آموزش دهیم تا فقط به یادگیریهای تقلیدی و بدون معنا دچار نشوند.
انتهای پیام/
ارسال نظر