مشرکان هنگامى که به مشکلى گرفتار مى شدند چه میکردند؟
فخر رازى در تفسیر خود در ذیل این آیه مى نویسد: مشرکان هنگامى که به مشکلى گرفتار مىشدند دست تضرع به سوى بتها بر مى داشتند، و هنگامى که مشکلى براى آنها واقع نمىشد، ساکت و خاموش بودند.
قرآن سراسر اعجاز در زندگی مادی و معنوی است. اگر ما آن را با معرفت تلاوت کنیم، حتماً اثرات آن را خواهیم دید. برای آگاهی و فهم بهتر و بیشتر آیات قرآن کریم هر شب تفسیر آیاتی از این معجزه الهی را برای شما آماده میکنیم.
اعراف، نام دیگرش «المص» هفتمین سوره قرآن است که مکی و دارای ۲۰۶ آیه است. در فضیلت این سوره مبارکه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است: هر کس سوره «اعراف» را قرائت کند خداوند بین او و ابلیس پردهای بیفکند تا از شر ابلیس در امان بماند، او در زمره کسانی است که حضرت آدم علیه السلام در بهشت او را زیارت میکند و در بهشت به تعداد همه یهودیان و مسیحیان به او درجات داده خواهد شد.
امام صادق علیه السلام هم فرموده است: هر که این سوره را در هر ماه یک بار قرائت کند، در روز قیامت از جمله کسانی است که هیچ خوف و ترسی و هیچ حزن و اندوهی ندارد و هر کس در روزهای جمعه این سوره را بخواند، در زمره کسانی است که خداوند از آنها حسابرسی نمیکند، بدانید در آن آیات محکمی است؛ پس آن را فرو نگذارید، زیرا آنها در روز قیامت به سود قاریان خود شهادت میدهند.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ إِلَیْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلًا خَفِیفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ آتَیْتَنَا صَالِحًا لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ ﴿۱۸۹﴾
اوست آن کس که شما را از نفس واحدى آفرید و جفت وى را از آن پدید آورد تا بدان آرام گیرد پس، چون [آدم]با او [حوا]درآمیخت باردار شد بارى سبک و [چندى]با آن [بار سبک]گذرانید و، چون سنگینبار شد خدا پروردگار خود را خواندند که اگر به ما [فرزندى]شایسته عطا کنى قطعا از سپاسگزاران خواهیم بود (۱۸۹)
فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحًا جَعَلَا لَهُ شُرَکَاءَ فِیمَا آتَاهُمَا فَتَعَالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ ﴿۱۹۰﴾
و، چون به آن دو [فرزندى]شایسته داد در آنچه [خدا]به ایشان داده بود براى او شریکانى قرار دادند و خدا از آنچه [با او]شریک مى گردانند برتر است (۱۹۰)
أَیُشْرِکُونَ مَا لَا یَخْلُقُ شَیْئًا وَهُمْ یُخْلَقُونَ ﴿۱۹۱﴾
آیا موجوداتى را [با او]شریک مى گردانند که چیزى را نمى آفرینند و خودشان مخلوقند (۱۹۱)
وَلَا یَسْتَطِیعُونَ لَهُمْ نَصْرًا وَلَا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ ﴿۱۹۲﴾
و نمى توانند آنان را یارى کنند و نه خویشتن را یارى دهند (۱۹۲)
وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى لَا یَتَّبِعُوکُمْ سَوَاءٌ عَلَیْکُمْ أَدَعَوْتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صَامِتُونَ ﴿۱۹۳﴾
و اگر آنها را به [راه]هدایت فراخوانید از شما پیروى نمى کنند چه آنها را بخوانید یا خاموش بمانید براى شما یکسان است (۱۹۳)
تفسیر
در این آیات به گوشه دیگرى از حالات مشرکان و طرز تفکر آنها و پاسخ به اشتباهاتشان اشاره شده است و از آنجا که آیه گذشته سود و زیان و آگاهى از علم غیب را منحصر به خدا معرفى مى کرد، و در حقیقت اشاره به توحید افعالى خدا بود، این آیات مکمل آنها محسوب مى شود، زیرا اینها نیز اشاره به توحید افعالى خدا است.
نخست مى گوید: (او کسى است که شما را از یک نفس آفرید و همسر او را نیز از جنس او قرار داد تا در کنار او بیاساید) (هو الذى خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوجها لیسکن الیها).
این دو در کنار هم زندگى آرام بخشى داشتند، (اما هنگامى که زوج با همسر خود آمیزش جنسى کرد، بارى سبک برداشت، به گونهاى که در آغاز کار این حمل براى او مشکلى ایجاد نمى کرد، و با داشتن حمل به کارهاى خود همچنان ادامه مى داد) (فلما تغشاها حملت حملا خفیفا فمرت به).
اما با گذشت شب و روز، حمل او کم کم سنگین شد (تا کاملا احساس سنگینى کرد) (فلما اثقلت).
در این هنگام دو همسر، انتظار فرزندى را مى کشیدند و آرزو داشتند خداوند فرزند صالحى به آنها مرحمت کند، لذا (متوجه درگاه خدا شدند و پروردگار خویش را چنین خواندند: بارالها اگر به ما فرزند صالحى عطا کنى از شکرگزاران خواهیم بود) (دعوا الله ربهما لان اتیتنا صالحا لنکونن من الشاکرین).
(ولى هنگامى که خداوند فرزندى سالم با تناسب اندام و شایستگى کامل به آنها داد، آنها براى خدا در این نعمت بزرگ شرکایى قائل شدند، اما خداوند برتر و بالاتر از شرک آنهاست) (فلما آتاهما صالحا جعلا له شرکاء فیما آتاهما فتعالى الله عما یشرکون).
پاسخ به یک سؤ ال مهم
در اینکه منظور از این (زوجین) که در دو آیه بالا پیرامون آنها بحث شده کیست؟
در میان مفسران گفتگوى بسیار است:
آیا (نفس واحدة) و همسرش اشاره به (آدم) و (حوا) است، در حالى که آدم از پیامبران و حوا زن با ایمان و شایسته اى بود، آیا ممکن است آنها از مسیر توحید منحرف شده، راه شرک پیموده باشند؟!
و اگر منظور غیر آدم است و همه افراد بشر را شامل گردد با کلمه (واحدة) چگونه سازگار است؟
از این گذشته منظور از این شرک چه نوع عمل یا تفکرى بوده که از آنها سرزده است؟
در پاسخ این سؤ الات باید گفت:
در تفسیر این آیات دو راه در پیش داریم که شاید تمام سخنان گوناگون مفسران که در تفسیر این آیه گفته اند ریشه اش به این دو باز گردد.
نخست اینکه: مراد از (واحد) در آیه (واحد شخصى) است، همانگونه که در بعض آیات دیگر مانند آیه اول سوره نساء نیز به همین معنى آمده است.
اصولا (نفس واحدة) در قرآن مجید در پنج مورد ذکر شده که یک مورد آن آیه مورد بحث است و چهار مورد دیگر سوره نساء آیه یک، سوره انعام آیه ۹۸ لقمان آیه ۲۸ و زمر آیه ۶ مى باشد که بعضى از آنها ارتباطى به بحث ما ندارد و بعضى مشابه آیه مورد بحث است، بنابر این آیات مورد بحث منحصرا اشاره به آدم و همسر او است.
در این صورت مسلما منظور از شرک، پرستش غیر خدا و یا اعتقاد به الوهیت غیر پروردگار نیست، بلکه ممکن است چیزى از قبیل: تمایل انسان به فرزندش بوده باشد، تمایلاتى که گاهى او را از خداوند غافل مى سازد.
تفسیر دیگر اینکه مراد از واحد، در اینجا (واحد نوعى) است، یعنى خداوند همه شما را از یک نوع آفرید، همانطور که همسران شما را نیز از جنس شما قرار داد.
در این صورت این دو آیه و آیات بعد اشاره به نوع انسانها است که به هنگام انتظار تولد فرزند دست به دعا بر مى دارند و از خدا فرزند صالح و شایسته مى خواهند و همانند همه اشخاصى که خود را در برابر مشکل یا خطرى مى بینند، با اخلاص کامل به درگاه خدا مى روند و با او عهد مى کنند که پس از بر آمدن حاجات و حل مشکلشان شکرگزار باشند، اما به هنگامى که فرزند متولد شد یا مشکل آنها بر طرف گردید تمام عهد و پیمانها را به دست فراموشى مى سپارند، گاه مى گویند اگر فرزند ما سالم، یا زیبا است، به پدر و مادرش رفته، و قانون وراثت است! گاه مى گویند نوع تغذیه ما و شرائط دیگر خوب بوده و چنین محصولى داده! و گاه به بتهائى که مورد پرستش آنهاست روى مى آورند و مى گویند فرزند ما نظر کرده بت است!، و امثال اینگونه بحثها، و به طور کلى نقش آفرینش پروردگار را نادیده مى گیرند، و علت اصلى این موهبت را تنها عوامل طبیعى و یا معبودهاى خرافى مى شمرند.
قرائنى در آیات فوق وجود دارد که نشان مى دهد با تفسیر دوم سازگارتر و مفهومتر است زیرا اولا تعبیرات آیه حال همسرانى را بازگو مى کند، که قبلا در جامعه اى مى زیسته اند و تولد فرزندان صالح و ناصالح را با چشم خود دیده بودند، لذا از خداى خود، فرزندانى از گروه اول تقاضا مى کردند، و اگر آیات مربوط به آدم و حوا باشد، هنوز فرزندى براى آنها به وجود نیامده و هنوز صالح و ناصالح وجود نداشت که آنها از خداى خود فرزند صالح بخواهند.
ثانیا ضمائرى که در آخر آیه دوم و آیات بعد وجود دارد همه ضمیر جمع است و این مى رساند که منظور از ضمیر تثنیه اشاره به دو گروه بوده است نه دو شخص.
ثالثا آیات بعد نشان مى دهد که منظور از شرک در این آیات شرک به معنى بت پرستى است نه محبت فرزند و امثال آنها و این موضوع با حضرت آدم و همسرش سازگار نیست.
با توجه به این قرائن روشن مى شود که آیات فوق پیرامون نوع انسان و گروه (زوج) و (زوجه ها) سخن مى گوید؛ و همان گونه که در جلد سوم تفسیر نمونه صفحه ۲۴۵ اشاره کردیم آفرینش همسر انسان از انسان به این معنى نیست که جزئى از بدن او جدا و تبدیل به همسر شده باشد (آنچنانکه در روایت مجعول و اسرائیلى نقل شده که حوا از دنده چپ آدم آفریده شد)، بلکه منظور این است که همسر انسان از نوع و از جنس او
است آنچنانکه در آیه ۲۱ سوره روم مى خوانیم: و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها. (از نشانه هاى قدرت خدا این است که از جنس شما همسرانى براى شما آفریده تا در کنار آنها بیاسائید).
یک روایت مجعول و معروف!
در بعضى از منابع اهل تسنن و پاره اى از منابع غیر معتبر شیعه در تفسیر آیات فوق حدیثى نقل شده است که به هیچ رو با عقائد اسلامى درباره پیامبران سازگار نیست، و آن اینکه: (سمرة بن جندب) از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) چنین نقل مى کند: «لما ولدت حواء طاف بها ابلیس و کان لا یعیش لها ولد فقال سمیه عبد الحارث فعاش و کان ذلک من وحى الشیطان و امره» (هنگامى که حوا فرزندى آورد، ابلیس اطراف او را گرفت و قبل از آن هیچ فرزندى از او زنده نمى ماند شیطان به حوا پیشنهاد کرد، نام او را (عبد الحارث) بگذارد (حارث یکى از نامهاى شیطان است بنابر این عبد الحارث یعنى بنده شیطان) (حوا) چنین کرد و آن فرزند زنده ماند و این از وحى شیطان و فرمان او بود)!.
از پارهاى از روایات که به این مضمون وارد شده استفاده مى شود که (آدم) نیز به این موضوع رضایت داد!
راوى این روایت خواه (سمرة بن جندب) که از دروغگویان و کذابین مشهور است بوده باشد و یا افرادى مانند (کعب الاحبار و (وهب بن منبه) که از سرشناسان یهود بودند و سپس اسلام آوردند، و به عقیده بعضى از دانشمندان اسلامى خرافات تورات و بنى اسرائیل را این دو نفر به محیط اسلام کشاندند هر چه باشد مضمون روایت خود بهترین دلیل بر فساد و بطلان آن است، زیرا آدم که خلیفة الله و پیامبر بزرگ خدا و داراى علم اسماء بود هر چند با ترک اولى از بهشت به زمین آمد، کسى نبود که راه شرک را انتخاب کند و فرزند خود را (بنده شیطان)!
نام بگذارد، این کار تنها در شاءن یک بت پرست جاهل و نادان و بیخبر است؛ و از آن عجیبتر اینکه حدیث مزبور متضمن معجزه یا کرامت شیطان است، که با نامگذارى این فرزند به نام او، بر خلاف همه فرزندان گذشته، زنده ماند! و بسیار جاى تاءسف است که بعضى از مفسران گذشته تحت تاءثیر اینگونه احادیث مجعول قرار گرفته و آنرا به عنوان تفسیر آیه ذکر کرده اند، به هر حال این حدیث را، چون هم بر خلاف قرآن و هم بر خلاف عقل است باید به گوشه اى انداخت.
به دنبال این جریان، قرآن بار دیگر فکر و عقیده بت پرستى را با بیان روشن و کوبنده اى محکوم مى کند، و مى گوید: آیا اینها موجوداتى را شریک خدا قرار مى دهند که قادر بر آفرینش چیزى نیستند، بلکه خودشان مخلوق اویند (اءیشرکون ما لا یخلق شیئا و هم یخلقون).
به علاوه (این معبودهاى ساختگى در هیچیک از مشکلات قادر نیستند پرستش کنندگان خود را یارى کنند، و حتى قادر نیستند خود را نیز در برابر مشکلات یارى دهند) (و لا یستطیعون لهم نصرا و لا انفسهم ینصرون).
این معبودها آنچنان هستند که اگر شما بخواهید آنها را هدایت کنید، از شما پیروى نخواهند کرد و حتى عقل و شعور آنرا ندارند (و ان تدعوهم الى الهدى لا یتبعوکم).
آنها که چنین هستند و نداى هادیان را نمى شنوند، چگونه مى توانند دیگران را هدایت کنند؟
بعضى از مفسران احتمال دیگرى در تفسیر این آیه داده اند و آن اینکه ضمیر (هم) به بت پرستان و مشرکان بر مى گردد، یعنى گروهى از آنها بقدرى لجوج و متعصبند که هر چه آنها را دعوت به توحید کنید، تسلیم نمى شوند.
این احتمال نیز هست که منظور این باشد اگر شما از آنها تقاضاى هدایت کنید، تقاضاى شما انجام نخواهد شد به هر حال (براى شما مساوى است، خواه آنها را، دعوت به سوى حق کنید و یا در برابرشان خاموش باشید) در هر دو صورت، این گروه بت پرستان لجوج، دستبردار نیستند (سواء علیکم ا. دعوتموهم ام انتم صامتون)؛ و طبق احتمال دوم معنى جمله این است: براى شما یکسان است، خواه از بتها تقاضاى چیزى کنید، یا خاموش باشید، در هر دو صورت، نتیجه منفى است، زیرا بتها اثرى در سرنوشت کسى ندارند و قادر به انجام خواسته کسى نیستند.
فخر رازى در تفسیر خود در ذیل این آیه مى نویسد: مشرکان هنگامى که به مشکلى گرفتار مى شدند دست تضرع به سوى بتها بر مى داشتند، و هنگامى که مشکلى براى آنها واقع نمى شد، ساکت و خاموش بودند، قرآن به آنها مى گوید: خواه در برابر آنها تضرع و زارى کنید و خواه خاموش بمانید هیچ تفاوتى نمى کند.
انتهای پیام/
ارسال نظر