نوستالژی تا به تا؛ گفتوگو با مادر خانومی و آقای پدر زیزیگولو (۲)
نوستالژی در فرهنگ معین یعنی دل تنگی حاصل از یادآوری گذشته های درخشان یا تلخ و شیرین. گرچه نوستالژی در ابتدا یک اصطلاح پزشکی بود، ولی توجه فیلسوف های بزرگ را به خود جلب کرد و بعد هم وارد دنیای ادبیات، موسیقی، سینما و ... شد. به مرور نوستالژی با احساسات رمانتیک گره خورد و در کارهای مختلف هنری و در خاطرات مردم عادی جاری شد. حالا دیگ راین جاری شدن به قدری گسترش پیدا کرده که با توجه به سرعت تغییرات در دنیای امروز و مسائل روزمزد زندگی امروزه باید با خود این واژه عکس یادگاری گرفت که هر لحظه، لحظه قبل ما طوری گذشته است که باور کردنش سخت است.
مصاحبه با امیرحسین صدیق، آقای پدر زی زی گولو
آقای صدیق، به عنوان یک بازیگر، با توجه به نقش محبوب آقای پدر، و کارگردان «در به درها» برنامه های کودک و نوجوان برای شما چقدر دغدغه است؟
- مطمئنا از دغدغه های اصلی است. اولین کاری که با آن شناخته شده، کار کودک و نوجوان بوده. من تئاتر را از کانون پرورش فکری کودک و نوجوانان با تئاتر کودک و نوجوان شروع کردم. بعد در سن بزرگسالی تئاتر حرفه ای کار کردم و فیلم کودک «در به درها» را کارگردانی کردم که با استقبال خوبی هم روبرو شد، متاسفانه همه می دانیم که سینمای کودک ما هم دوران بدی را مثل سینمای بزرگسال مان می گذراند. برنامه های تلویزیونی که برای کودک و نوجوان ساخته می شود. گاهی تلاش هایی در آن دیده می شود ولی غالبا از طرف تصمیم گیرندگان و برنامه ریزان، خیلی سرسری و سطحی و کودکانه به آنها نگاه می شود. اینها نشان می دهد آن طور که باید و شاید، به کار کودک و نوجوان رسیدگی نمی شود.
از پیچیدگی ها با ریزه کاری های نقش آقای پدر در «قصه های تا به تا» چیزی یادتان مانده؟
- آن موقع این قدر هیجان زده بودم، این قدر خوشحال بودم از فرصتی که برایم به وجود آمده که هر آنچه بلد بودم و در توان داشتم، برای آن نقش گذاشتم. الان که گاهی پخش مجددش را نگاه می کنم، می بینم دریغ از یک ذره ریزه کاری. (می خندد) آنچه هست، ماحصل زحمت خانم برومند است، چون من آن موقع خیلی جوان بودم، 21 ساله. از تئاتر هم آمده بودم، باید کنترل می شدم که بازی ام شبیه بازی تلویزیونی باشند، همه توانم را گذاشته بودم، منتها خب معلوم است که آدم ذوق زده نمی تواند به ریزه کاری فکر کند.
شما معمولا با چهره ای خندان و مهربان، بازی راحتی را از خودتان ارائه می دهید. در «قصه های تا به تا» هم، همین طور بود. چقدر از این بازی ساده و راحت مال خودتان بود، چقدر خانم برومند، نقش داشتند.
- من بازیگری بودم که یک تجربه کوتاه سینمایی و یک اپیزود کوتاه کار آقای هدایت را داشتم. به هر حال برای نقش اصلی سریالی پرمخاطب که حس های مختلف و فضای فانتزی دارد، مطمئنا من خیلی پختگی بازیگری در آن نقش را نداشتم. آموخته هایم را از دوران نوجوانی که تئاتر کار می کردم، آورده بودم. آن کسی که توانستند مرا کنترل کنند، خانم برومند بودند. البته خیلی هم از انتخاب من راضی نبودند، چون نگاه شان به آقای پدر جور دیگری بود؛ یک آدم سن و سال دارتر، یک ذره پدرتر با یک شکمی و یک سبیلی و کمی کچل و اینها خوشبختانه بازیگرانی که انتخاب کرده بودند، به هر علتی، نتوانستند بیایند، از سر ناچاری مرا انتخاب کردند، آخرین گزینه شان بودم.
خیلی ها را تست گرفتند، حتی پای صحبت و قرارداد هم رفتند. من مرهون زحمات خانم برومند و گروه هستم. گروه حرفه ای بود، عروسک گردان ها و ارتباط بازیگر با عروسک که خیلی کار مهم و سختی است، مخصوصا برای یک جوان خام. همه و در رأس این هرم خانم برومند به من کمک کردند با دقت و نکته بینی و سختگیری فراوان سعی می کردند آن چیزی را که می خواستند، بهش برسند. یادم است سکانسی را مربوط به قسمت خنده، ظهر تا شب گرفتیم و آخر شب آن نتیجه ای که می خواستند، درآمد. کوتاه نمین آمدند. روی من هم فشار بود، چون خیلی علاقه مند بودم به کارم، همه سختی ها را تحمل کردم و راضی ام.
شما از بین برنامه های عرسکی و عروسک ها کدام را بیشتر دوست دارید ؟
- (می خندد) خب ترجیحا کارهایی که خودم کردم، مثل زی زی گولو، که اصلا نمی شود با شخصیت دیگری از لحاظ محبوبیت و اینها مقایسه کرد. شخصیت های کار خودم را بیشتر دوست دارم که طراحی عروسک و طراحی لباس را خودم انجام دادم و تا مراحل آخر بغل دست دوستان سازنده بودم. در «شهر موش های 2» کورالموش را از همه بیشتر دوست دارم که طراحی عروسک و صداپیشه اش خودم بودم.
حرف آخر، نکته جالب یا درددلی اگر دارید، بفرمایید.
- برایم جالب است که هنوز وقتی کاری از من پخش می شود، بعد از 20 و چند سال به عنوان بابای زی زی گولو مرا می شناسند. با این که کارهای دیگری داشتم که با اقبال عمومی هم مواجه بوده، گاهی اوقات فکر می کنم چطور یک کار خوب در روحیه چندین نسل تاثیر می گذارد! در این 15-10 ساله اخیر برای نسل های بعدی که بزرگسالانمان هستند چه کردیم؟ چه می کنیم؟ آیا هنرمندان ما نمی سازند؟ آیا فکر خلاق نداریم؟
و همیشه می گویم نه، هم هنرمندش را داریم، هم ایده های خوب و خلاق. پس چرا برای شان کار نمی سازیم و بعد گله می کنیم. هجوم فرهنگ فرهنگ بیگانه و ماهواره و فیلم های خارجی. اگر خودمان کار نکنیم، مطمئن باشید وقتی خوراک درستی در اختیار بچه ها و نوجوان ها و حتی بزرگسالان قرار نگیرد، پناه می برند به آنچه در بازار خارج از ایران موجود است. این واضح است، منتها که باید گوش کنند که بشود؟ امیدوارم آن کسی که باید بشنوند. دیگ راین که نوستالژی بودن، مسئولیت سنگینی است.
به عنوان یک آدم عادی که زندگی شخصی دارم، نمی توانم خیلی از کارهای زندگی روزمره ام را انجام دهم. غالبا به من معترض می شوند که شما نوستالژی ما هستید . چرا در فلان فیلم بازی می کنید؟ درست است که لطف دارند به چشم نوستالژی به ما نگاه می کنند ولی به هر حال ما هم بازیگریم و باید در عرصه ها و کارهای مختلف بازی کنیم. خوب است. علاوه بر این که به چشم نوستالژیک به ما نگاه می کنند، یک ذره هم به ما حق بدهند که در نهایت آدمی هستیم که کار مشخصی داریم و معایبی که همه آدم ها دارند.
ارسال نظر