عظمت و اضطراب وظیفه، در اقدامات زینب کبری (س) بعد از واقعۀ عاشورا
امام موسی صدر به درستی به نسل ما آموخت که کار زینب(س) و زنان لشگر حسین(ع)از جزع و آه و ناله گذشته بود و رسالت مهمتر افشاگری علیه توطئۀ بنیامیه و قتل امام حسین (ع) و آرمانهایش درسکوت بود.
آنچه در ساعات بعد از ماجرای عاشورا آن رخداد بزرگ و درسآموز تاریخی اتفاق افتاد، نه فقط چونان نمادی از بزرگی و شکوه انسانهایی رنجدیده و به مغاک رفته، بلکه صحنهای از اقدامات بزرگوارانه و تاریخساز بانوانی بود که همۀ کسان خود را در جنگ از دست داده بودند و اکنون زینب دختر امیرالمؤمنین علی علیه السلام و خواهر حسین (ع) سالار شهیدان عاشورا، سالار آنان بود.
لشگر عاشورا در روز دهم محرّم همۀ مردان خود را از دست داد و آنها برای هدفی بزرگ و والا؛ که حفظ عظمت حق و اعلام تباهی ظلم و ستم و طاغوت بود جان خود را دادند و شهید شدند. وانگهی زنان و کودکان آنها تنهای تنها ماندند.
از خاندان بنی هاشم همه شهید شده بودند به جز علی بن الحسین علیه السلام که بیمار بود و دیگری حسن مثنّی فرزند امام حسن علیهالسلام که او نیز جراحت دیده بود و بنابراین قافلۀ خاندان پیامبر دیگر مردی نداشت و مردان دیگر از یاران اباعبدالله نیز همگی شهید شده بودند.
اما چه شد که پیام صلح و آزادگی و ظلمستیزی و حقخواهی این لشگر بهظاهر شکستخورده، پس از قرنها هنوز در گوش بشریّت نجوا میکند و حسین (ع) سالار همۀ آزادیخواهان و ظلمستیزان جهان است؟! حال آنکه لشگر یزید با آن همه نیروی باقیمانده و آن همه امکان و ابزار نتوانست این فریاد حقخواهی را در همان خاک داغ کربلا خاموش نماید؟!اینجا همان نقطۀ تاریخی است که زنانی داغدیده اقداماتی کردند که اگر نمیبود، صدای حقخواهی به کدام وسیله میتوانست در امتداد قرنها تداوم یابد؟!
وانگهی نباید پنداشت که زن بودن در اینجا چونان ضعفی است که اکنون میخواهیم از قدرتش دفاع کنیم؟! یعنی زنان ضعیف هستند و این شجاعت تاریخی ثابت خواهد کرد که آنها نیز اگر مجال باشد قادرند چونان مردان در صحنههای بزرگ کارهای بزرگ انجام دهند.نه نه! باید این نگاه مقولی ( categorical ) را کنار گذاشت.میخواهم بگویم زن بودن چونان مرد بودن و هر دو به مثابه انسان بودن عبارت از دشواری وظیفه و مسئولیت است.
امام حسین علیه السلام بارها در سخنان خود پیش از واقعۀ دهم محرم، قلبها و اذهان یاران و همقطاران خود را به این مسئله آگاه میکرد و به آنها گوشزد میکرد که اگر حادثهای پیش آید، امتحانی است برای همۀ آنها و اینکه لذّت مرگ بهتر از زندگی زیر بار ذلّت و در دنیایی پر از آلودگی و ناپایداری است. پس بادا که همگی باید پیامرسان حق باشند.
بنابراین آنچه مهم بود همان رسالت حقخواهی و ظلمستیزی و در نهایت دعوت به صلح و آزادگی و انسانپروری بود که مردان لشگر حسین (ع) با شهادت خود آن را متجلّی ساختند و زنان آنها نیز بعد از عاشورا و در جوار بانویی که هرچند داغدیده بود چنانکه در کاخ یزید فرمود:«این جزع و بی تابی که می بینی نه از ترس قدرت و هیبت توست، لکن چشمها گریان و سینهها سوزان است»
اما وظیفه را بیش از آن دید که جزع کند؛ که برای اشک و اندوه دیر شده بود و رسالت حسین (ع) روی دستهای خسته و زخمخوردهاش باقی مانده بود و باید با فریادهای بلند خود در کاخ بیداد شام در حضور یزید و اقرانش چونانکه فریادهای مادرش بانو زهرا(س) در مسجد کوفه در حضور ابوبکر و اقرانش طومار بیدادگری و بیعدالتی و طاغوت را در هم میپیچید.
بنابراین خاطر نشان میکنم که امام موسی صدر به درستی به نسل ما آموخت که کار زینب و زنان لشگر حسین (ع) از جزع و آه و ناله گذشته بود و رسالت مهمتر افشاگری گسترده علیه توطئۀ بنیامیه و قتل حسین (ع) و آرمانهایش در سکوت بود، که از این رهگذر، زینب سلامالله در کاخ یزید آن خطبۀ آتشین و ظلمبرانداز و خانمانسوز علیه خاندان بنیامیه و ایادی طاغوت و بیداد را قرائت کرد و باعث رسوایی آنها در تاریخ شد.
پژوهشگر فلسفه و پژوهشگر بنیاد دایرۀ المعارف اسلامی
ارسال نظر