چرا «دکتر حشمت» زودتر از میرزا کوچکخان اعدام شد + تصاویر
۹۸ سال پیش در چنین روزی، میرزا ابراهیم حشمت طالقانی مشهور به «دکتر حشمت»، مرد شماره ۲ نهضت جنگل در حالی که فقط ۳۴ سال داشت، به دار آویخته شد.
در یادداشتهای محمدحسین صبوری دیلمی، همسنگر میرزا کوچک خان از شرق گیلان و یادداشتهای صادق کوچکپور جنگلی درباره جنگ و گریز از لاهیجان تا قلعه گردان خرمآباد تنکابن آمده است:
بعد از تخلیه اداره نظام ملی گوراب زرمخ در جمعه 21 جمادی الثانی 1337 هجری از گوراب زرمخ حرکت کردیم و ناهار را در فومن خوردیم و بعد به شفت رسیده از بازار شاقاچی گذشته از بیراهه آب سفیدرود حرکت کرده از رشتآباد گذشته که با هواپیماهای انگلیسی روبرو و بمب باران شده و از جانب زمین نیز مورد شلیک تیر. دو ساعت زد و خورد ادامه داشته که سه مجروح و یک شهید برجا میماند. غروب وارد لاهیجان شده فردا تمام روز با میرزا کوچکخان در منزل دکتر حشمت جلسهای تشکیل دادند.
میرزا گفت: من رضایتی به جنگ ندارم و اگر بخواهیم خونمسلمانان ریخته میشود و برای ما ننگ است. چهارم رجب از لاهیجان حرکت کرده و پنجم رجب وارد املش و ششم رجب به درخواست مجاهدین و اجازه میرزا از پیشرفت قزاقها جلوگیری میشود.
۶ ساعت جنگ در گرفت که منجر به سه فرسنگ عقبنشینی قزاقها شد. میرزا به واسطه کشته شدن قزاقها متأثر شد. فردایش وارد جواهردشت شده سه روز در جواهردشت سکونت داشته که ناگهان با قزاقها درگیر شده مجددا 8 یا 9 قزاق کشته و یک مجاهد شهید میگردد.
از میرزا میخواهند با قزاقها بجنگند که میرزا کوچکخان گفت: عزیزان من! شما و قزاقها با هم فرقی ندارید، هر دو دسته ایرانی هستید، خون ایرانی هر قدر ریخته شود اجنبی خشنود میشود...
فردا صبحش وارد محدوده تنکابن (جواهرده) شدیم، فردا صبح حرکت کرده و در نیمفرسخی خرمآباد راه را کج نموده به جاده دوهزار رسیدیم و پای یک کوه بزرگی که معروف به قلعهگردان است و رودخانه بزرگی نیز در دره آن جاری بود، به استراحت پرداختیم.
تمام عده در فکر ناهار بودند که خبر رسید از طرف سعدالدوله پسر سپهسالار تنکابنی عدهای به طرف ما میآیند...ن اگهان صدای شلیک تفنگ از طرف عده سعدالدوله بلند شد... در تمام کوهها جنگ شدیدی درگرفت. در حالی که عده سعدالدوله تمام راهها را بسته بودند و ازهر طرف ما را محاصره داشتند. جنگ چهار ساعت به شدت ادامه یافت و جنگلیهای شجاع حملات نیرومندی به طرف عده سعدالدوله نمودند. و قله گروک را تصرف نمودند و عده سعدالدوله به طرف خرمآباد فراری شدند. چون آنها به آبادیهای نزدیک پناه برده بودند، آن آبادیها را گلولهباران کردیم و چون نزدیک شدیم آه و زاری زنان و اطفال شنیده شد که تمامشان صدای «یا حسین» میکشیدند. این زاریها که شنیده شد میرزا کوچک خان دستور داد کسی به سوی آبادیها تیراندازی نکند.
نامه ای از سعد الدوله رسید که: فعلا چهار هزار قزاق وارد خاک تنکابن شده و اعلانی از طرف وثوقالدوله آمده است که: اسلحه خود را تحویل مأمورین دولت داده و از جان و مال آزاد باشید.
وقتی به کارکرود رسیدیم خبر دادند که در نیم فرسخی قزاقها سنگربندی کردهاند، عدهای معتقد بودند قزاقها با خالو قربان در جنگ میباشند اگر ما هم برویم قزاقها محاصره خواهند شد، فکر میکنم میرزا کوچک خان صلاح ندانسته و دستور دادند تمام نفرات به محلی که در آنجا ناهار صرف شده بود مراجعت کنند.
میرزا در اینجا نیز بیاناتی ایراد کرد: در خاک ایران تسلیم شدن ما مناسب نیست و عاقبت حداقل یک نفر مرا نابود خواهد کرد ولی چارهای نیست امروز جز تسلیم شدن رؤسا و کارکنان و فدائیان. تذکر میدهم بروید تسلیم شوید من یک نفر تنها به راه ادامه خواهم داد. شاید خود را به احساناللهخان برسانم...
میرزا کشتن قزاقان را درست نمیدانست و دکتر حشمت هدر دادن خون همراهان را خیانت. که دقیقتر شاید بتوان گفت میرزا همچنان که خود میگوید کشتن قزاقها را برادرکشی و باعث ننگ تاریخی میدانسته و احتمالا به نظر دکتر، هدر دادن خونه مراهان نوعی خیانت و کاری بینتیجه تلقی میشده است.
میرزا کوچکخان چند نفر از کسان خود را نظیر میرزا اسماعیل خان و شعبان خان و میرزا محمدعلی و حسنخان معین الرعایا و قنبرخان کرد انتخاب نمود و از تمام نفرات رضایت طلبید و راه بیراهه و بیابان را پیش گرفت.
بعد از عزیمت میرزا کوچک دکتر حشمت رئیس نفرات شد و ما به دور او جمع شدیم... گفتیم تکلیف ما چیست؟ جواب داد: «وصیت میرزا را باید عمل نماییم و برویم تسلیم شویم.»
بدین ترتیب دکتر حشمت اماننامه را پذیرفت و در قلعه گردن چند کیلومتری خرم آباد از توابع تنکابن تسلیم نیروهای قزاق شد.
این مطلب کاملا واضح است که دکتر داناتر و عاقلتر ازآن بود که فریب وثوقالدوله را بخورد و به خاطر وعدهها تسلیم شود و همانطور که خود بعدها گفت یقین داشته که اعدام میشود. هدفش از این عمل اولا انجامدادن وصیت میرزا کوچک خان و در ثانی جلوگیری از هدر دادن خون همراهان بوده است.
دولتیها به بهانه اینکه رئیس کل قزاق دولت ایران (ژنرال استاروسلسکی) در رشت است، به آنها گفتند ما باید شما را روانه رشت کنیم تا به شما پروانه آزادی بدهند و به منازل خود باز گردید! روز ششم ماه شعبان پس از سه روز اقامت در خرمآباد تنکابن، تعداد جنگلیها به ۱۸۰ نفر رسید که همگی به همراه دکتر و هشت نفر قزاق به رشت حرکت داده شدند.
در نزدیکی «دیوشل» دکتر را از یارانش جدا کرده و با درشکه راهی کردند. از این لحظه به بعد دکتر اطمینان یافت که دیگر امیدی برای نجاتش نیست و تمام وعدهها فریبنده بوده است.
پس از دو روز، در ساعت ۱۰ صبح روز ۲۱ اردیبهشتماه سال ۱۲۹۸ شمسی، دادگاهی در قرق کارگزار (محل فعلی اداره ثبت اسناد رشت) تشکیل دادند. دادگاه او را یاغی خواند و ادعانامهای، مبنی بر محکومیت او برای جمعیتی در حدود دو هزار نفر که در مراسم او گرد آمده بودند، خوانده شد.
دادگاه در ساعت ۱۲ ظهر تعطیل شد. رأی دادگاه تنظیم و تسلیم کلنل استاروسلسکی شد. او رای دادگاه را پذیرفت و دستور داد قبل از ساعت ۵ بعد از ظهر حکم اجرا شود. کمی قبل از ساعت پنج، دکتر حشمت را روی چهار پایه دار قرار دادند و حکم در میان گریه و شیون مردم به ویژه زنان اجرا شد.
سید محمدتقی میرابوالقاسمی درباره آرامگاه دکتر حشمت مینویسد: «جسد بی جان دکتر حشمت را در حیاط مسجد چلهخانه دفن نمودند و مدتها نهال درختی نشانه گورش بود، تا اینکه بعد از سال ۱۳۳۰ بنای آرامگاهی بر آن ساختند.»
مسجد چلهخانه در رشت، میدان شهرداری، خیابان امام خمینی، خیابان دکتر حشمت واقع شده و بقعه میر نظامالدین (از سادات موسوی) هم آنجا است.
ارسال نظر