«وقتی مهتاب گم شد» کتابی از علی خوش‌لفظ که با خاطرات شیرین شیطنت‌های دوران کودکی و خاطره گم شدن او در کنار شط خرمشهر آغاز می‌شود و با خاطره بلدچی شدن او در 11 اردیبهشت سال 61 در آزادسازی خرمشهر پیوند می‌خورد.

این کتاب را حمید حسام تدوین و تالیف کرده و انتشارات سوره مهر آن روانه بازار کتاب کرده است. با وجود اینکه مدت زیادی از انتشار کتاب نمی‌گذشت اما در یکی از روزهای زمستان 95 شاهد رونمایی از تقریظ و عنایت رهبر فرزانه انقلاب اسلامی بر این کتاب بودیم.

«بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

بچه‌های همدان؛ بچه‌های صفا و عشق و اخلاص؛ مردان بزرگ و بی‌ادعا؛ یاران حسین (ع)؛ یاوران دین خدا .. و آنگاه مادران؛ مردآفرینان شجاع و صبور و... و آنگاه فضای معنویت و معرفت؛ دلهای روشن، همت‌ها و عزم‌های راسخ؛ بصیرت‌ها و دیدهای ماورائی .. این‌ها و بسی جویبارهای شیرین و خوشگوار دیگر از سرچشمه‌ این روایت صادقانه و نگارش استادانه، کام دل مشتاق را غرق لذت می‌کند و آتش شوق را در آن سرکش‌تر می‌سازد.

راوی، خود یک شهید زنده است. تن بشدت آزرده‌ او نتوانسته از سرزندگی و بیداری دل او بکاهد، و الحمدلله رب العالمین. نویسنده نیز خود از خیل همین دلدادگان و تجربه‌دیدگان است. بر او و بر همه‌ آنان گوارا باد فیض رضای الهی؛ ان‌شاء‌الله.

درباره‌ نگارش این کتاب، آنچه نوشتم کم است؛ لطف این نگارش بیش از این‌ها است. مقدمه‌ کتاب یک غزل به تمام معنی است. 95/10/18»

آنچه خواندید عنایت حکیمانه رهبر فرزانه انقلاب بر کتاب «وقتی مهتاب گم شد» بود. این کتاب که سراسر شور و معرفت است و روایت راوی آن خواننده را سرمست از صداقت می‌کند سبب شده که مورد توجه رهبر معظم انقلاب قرار گیرد و هر آنکه این کتاب را مطالعه کرده بر این مسئله تاکید کرده و از مطالعه آن لذت وافری برده است.

این کتاب یکی از پرفروش‌های نشر سوره مهر در روزهای نمایشگاه کتاب است و بنا بر اطلاعی که از مسئولین این نشر کسب کرده‌ایم این کتاب در میان پرمراجعه‌ترین آثار این نشر در شهر آفتاب بوده است.

بخش‌های آغازین کتاب پر است از خاطرات جورواجور شیطنت‌های او که لبخند را بر لبان هر خواننده‌ای به ارمغان می‌آورد.

علی کودکی خود را با نام جمشید سپری کرده و فرزند یک پدر راننده کامیون بوده که تربیت دینی و اعتقادی او از همان ابتدای کودکی با تلاش‌های مادر برای ایجاد محیطی مؤمنانه، خداشناسانه آغاز شده است. پسری از یک خانواده پنج فرزنده که دو برادر بزرگ‌تر و کوچک‌تر خود را در بین سال‌های 64 تا 66 در جبهه های جنگ از دست داده است.

این پسر بچه بازیگوش که شهر را بر سر مردم آن خراب کرده، در سال‌های انقلاب بنا به تربیت دینی و مذهبی خود شیطنت و انرژی خود را در مسیر انقلاب کانالیزه کرده و بنا به گفته خود او با پیروزی انقلاب در 22 بهمن 1357 نوجوانانی هم چون او زیر چتر معنویت اسلام و مسجد محل، مسیر تازه‌ای را در زندگی خود آغاز کردند.

با شروع جنگ تحمیلی، به عشق حضور در جبهه‌ها وارد پادگان آموزشی قدس همدان می‌شود و به عنوان کوچک‌ترین نیروی آموزشی تمام تلاش خود را برای جلب رضایت فرمانده انجام می‌دهد. در خلال نگهبانی‌های نیمه شب با نماز شب و لزوم وجود سرمایه‌ای فراتر از توان جسمی و فنون نظامی آشنا می‌شود، با اتمام دوره آموزشی و کسب رضایت مادر موفق به حضور در جبهه‌ها می‌شود.

پس از سه ماه از جبهه بازمی‌گردد و تجدیدی سه درس در سوم راهنمایی مانع حضور مجدد او در جبهه‌ها می‌شود، اما سخنرانی فخرالدین حجازی در 11 شهریور سال 60 در مسجد جامع همدان، یک بار دیگر او را از زمین مسجد جامع جدا کرده و به سوی جبهه‌ها روانه می‌کند و بدون خداحافظی از خانواده در شامگاه 12 شهریور به سرپل ذهاب می‌رود.

در سرتاسر این کتاب با مسیر تحولی «علی» از بلدچی‌گری تا فرماندهی اطلاعات و عملیات همراه می‌شویم؛ از مسیرهایی که هم چون حضور در لشگر محمد رسول‌الله(ص)، انصارالحسین(ع)، عملیات مسلم بن عقیل و... همراه با او می‌گذریم و مراحل تفوق او بر حسادت‌هایش را می‌بینیم.

آنچه ویژگی اصلی و بارز این کتاب است ترسیم دقیق این تغییرات تدریجی و نشان دادن طبیعی و در دسترس بودن آن‌ها و قابلیت الگوبرداری برای تمام فرزندان این مرز و بوم است.