باقر، مهدی، هستی و .../عکس
تئاتر مستقل تهران با «رومئو و ژولیت» وارد قالبی از اجرا شده است که میتواند انفعال نمایشی کنونی تئاتر ایران را بشکند. تکرار شیوه اجرا در دو اجرای پیاپی دال بر ضعف نیست، گواه بر یک حرکت است.
«رومئو و ژولیت قصه عشق دو عاشق شیدا را با طعم خشونت و ترس روایت میکند.» این تک جملهای است برای دعوت شما به نمایشی تازه در تماشاخانه تئاتر مستقل، تماشاخانهای که پیش از عید در یک پروسه طولانی میزبان نمایشی دیگر از ویلیام شکسپیر بود: «رویای شب نیمه تابستان». محصول مشترک باقر سروش و مصطفی کوشکی با فروش خوبی روبهرو شد و این موفقیت با چند جایزه جشنواره فجر در رشته طراحی لباس و گریم دنبال شد تا بازخوانی از متن شکسپیر به یک اتفاق مبارک برای گروه جوان نمایش مبدل شود.
حال مخاطبان تئاتر مستقل با نمایشی روبهرو هستند که متنش با باقر سروش است و اجرایش با هستی حسینی. به نظر با نمایشی متفاوت مواجهید. به هر روی متن پیشین یک کمدی اولیه از شکسپیر بوده و این یکی از ملودرامهای دوران پختگی شهیرترین درامنویس عالم. در این نوشتار قصد است نگاهی به نمایش «رومئو و ژولیت» هستی حسینی داشته باشیم، با نیمنگاهی به «رویای شب نیمه تابستان» مصطفی کوشکی به سبب قرابتهایی که میان دو اثر وجود دارد.
باقر سروش
اولین نکته مهم در «رومئو و ژولیت» باقر سروش است. او نویسنده اقتباس «رویای شب نیمه تابستان» است و اینک به شکل متوالی، اقتباسی از شکسپیر را به رشته تحریر درآورده است. سروش در نمایش نخست تغییر عمدهای در نمایشنامه ایجاد نکرده است. بیشتر تلاشش تقلیلگرایی در اثر شکسپیر بوده است. او شخصیتها را کاهش داده و به برخی از آنان ضریب بیشتری داده است. داستان عشق تسوس به هیپولیت، ملکه آمازونها به عنوان جرقه نمایش حفظ میشود و داستان با جنون شبانه چهار جوان تداوم پیدا میکند. تنها تفاوت نقش کمرنگ گروه نمایشی است که تسوس برای غافلگیری هیپولیت مهیا کرده است. دیگر خبری از باتومی که الاغ میشود نیست. گروه نمایش جای خود را به یک گروه موسیقی داده است که حکم همسرایان را دارند.
سروش نمایشنامه جنونآور شکسپیر را صرفاً کوتاه کرده است، بدون آنکه به طرح و پیرنگ داستانی آن خللی وارد کند. حتی جنس روایت هم همان است. شخصیتها به همان نحوی که تصور میشود به تصویر کشیده شدهاند. پس زحمت نویسنده بیشتر روی چیدمان دیالوگها بوده است تا از قالب شعری خود خارج شده و در ساختاری به زبان گفتاری امروزی درآورد. در نتیجه از آن زبان ترجمهای پرطمطراق موجود از متن، به یک شوخ و شنگی محصول زبان امروز میرسیم.
اما رویه در «رومئو و ژولیت» متفاوت است. زبان میانه را گرفته است؛ ولی آنچه تغییر میکند پیرنگ نمایش است. داستان دیگر آنی نیست که فکر میکنیم. شخصیتها هم همانها نیستند. تنها از آنان چند نام باقی مانده است: رومئو، ژولیت، پاریس و... . بخش عمدهای از شخصیتها حذف شدهاند، در چند شخصیت معدود، محدود شدهاند. روش تقلیلگرای باقر سروش به مراتب بیش از گذشته افراطی شده است. او اکنون داستان خود را نقل میکند و این روایت جدید چیزی است شبیه به اثر اخیر محمد چرمشیر. «دیابولیک: رومئو و ژولیت» آتیلا پسیانی و چرمشیر نگاهی مملو از خشونت و مرگ نسبت به ملودرام اشکآور شکسپیر بود. جهانی سیاه در اثر ترسیم میشود که به دور از پاکدلی دو شخصیت مرکزی نمایش است. در آنجا با جهان تبهکاری روبهروییم که در آن عشاق آشغالهای دوستداشتنی هستند.
سروش از همین رویه بهره میبرد. تا حد زیادی در کلام به چرمشیر نزدیک میشود؛ اما محافظهکارانه برخورد میکند. او از خیر دیالوگها نمیگذرد و زبان را وارد اثر میکند. برخلاف چرمشیر که زبان میکشد، سروش قوام زبان را حفظ میکند تا در نهایت در بیان بازیگران کشته شود. در نهایت ما با نمایشی روبهرو میشویم که امروزی است، داستان شکسپیر را روایت نمیکند و البته فاقد انسجام آن است. متن پستمدرن نیست، پارودی هم نیست؛ بلکه شکل دفرمه شدهای از اثر اولیه است. حتی نمیتوان آن را یک خوانش در نظر گرفت؛ چون پیشفرضهای شخصیتها تغییر کرده است. برای مثال اگر رومئو یک تبهکار باشد یا ژولیت یک وجه آنیموس قوی داشته باشد. اینها هیچ یک برآمده از دل متن اصلی نیست؛ بلکه الصاقات باقر سروش است.
مصطفی کوشکی
نمایش مصطفی کوشکی برای مدتی طولانی روی صحنه بود تا او از این حیث رکوردار باشد. آنچه کوشکی انجام داده بود پویایی در کنشها بود. شاید برای برخی تصور نمایش «رویای شب نیمه تابستان» مجموعهای از دیالوگها و گفتارها در کنار چند کنش بینابازیگری باشد؛ چیزی شبیه تصویری که در نسخههای سینمایی این اثر میتوان دید. در عوض کوشکی آن را به یک محفل پر تحرک مبدل کرد، تجربهای که او در اثر پیشین خود تجربه کرده بود. او به صحنه نمایش صلب خود، موتور محرکی اضافه میکند. او صحنه را به مثابه یک ماشین میبیند. قرقرهها، لولاها، قیدها و بندها، همگی در خدمت صحنه قرار میگیرند تا همه چیز در حرکت قرار گیرند.
شیوه اجرایی کوشکی به وضعیتی مبدل میشود که در آن خاموشی تنها برای تغییر صحنه از بین میرود و این مشخصه بسیاری از کارگردانانی است که دوست دارند به اصلاح روی صحنه بترکانند. برای چنین امری او نیازمند بازیگران ورزیده در حرکت است، افرادی که بتوانند از دیوار بالا روند و از سقوط نهراسند. پس نتیجه کار میشود گروه مشترک دو نمایش.
نمایش «رومئو و ژولیت» در اجرا بسیار شبیه شیوه کار کوشکی است و عجیب نیست نام او در مقام مشاور کارگردان در کاتالوگ نمایش ذکر میشود. البته میزانسنها در نمایش اخیر تغییراتی دارد که بعداً بدان میپردازیم؛ اما نکته اصلی آن است که کوشکی موفق شده است رویهاش را در فضای حرفهای تئاتر جابیاندازد. شیوهای که پیشتر برادرش در «ولپن» به کار برده بود، این بار به کمک ماشینها - منظور قرقره، سطح شیبدار و ... - قدمی رو به جلو برداشته است.
هستی حسینی
نام هستی حسینی پیشتر در کنار مصطفی کوشکی در نمایش «باد شیشه را میلرزاند» دیده شد. البته نام وی در نسخه فجر 33 وجود نداشت. با این حال این کارگردان جوان این روزها در تئاتر مستقل - متعلق به کوشکی - نمایشی روی صحنه برده است که هر نحو باید آن را دنبالهای بر «رویای شب نیمه تابستان» دانست. بیش از آنکه در نمایش ردپایی از هستی حسینی در نقش کارگردان دیده شود، این کوشکی است که در برابر مخاطب آگاه به نمایش پیشین ظاهر میشود. شاید میزانسنها از حرکت عمقی به یک حرکت طولی یا ارتفاعی تبدیل شده است؛ اما مهم حرکت است. مهم پویایی بدن و فیزیکی است که از اثر کوشکی به واسطه همان بازیگران منتقل شده است. کافی است به بازی شهروز دلافکار یا علیرضا کیمنش دقت کنید. همان جنس بازی را میتوان در Act آنان دید.
کمی به سمت زنان بغلتیم. آیا این نازآفرین کاظمی با آن لوندی در بازی با نازآفرین کاظمی در «رویای شب نیمه تابستان» تفاوتی دارد؟ پاسخ خیر است. با پدیدهای نو مواجه نیستیم. در واقع با توسعه نوعی تئاتر پر جنبوجوش روبهرو هستیم که تداومش میتواند به برند تئاتر مستقل مبدل شود. تئاتر مستقل میتواند جایی شود که در آن گروه اجراییش - همین گروهی که از آن سخن میرانیم - اقتباسهایی پویا از آثار کلاسیک کند گذشته روی صحنه میبرند.
بخش عمدهای از این رویه به متنهای باقر سروش بازمیگردد که ارزش دیالوگ را تقلیل داده است تا جای کنش به مثابه امر فیزیکی روی صحنه برجسته شود. در «رومئو و ژولیت» او خشونتی از جنس خشونت جوانانه به اثر افزوده است و آن پاکی و معصومیت زوج ناکام را حذف میکند. به آن چند شخصیت منفی از منظر سیاسی و مذهبی اضافه میکند تا با ایجاد نوعی سمپاتی و امروزی کردن با شرایط انسان معاصر، هیجانی از نوعی همذاتپنداری با قهرمانان فراهم کند و چه قهرمانی بهتر از قهرمانان کنشگر که میتوانند مبارزه کنند، بجنگند و همچون قهرمان محبوب بازی Assassin's Creed از هر دیوار صافی بالا رود. پس شرایط برای نسل جدیدی از مخاطب هم فراهم میشود که میتواند ابرقهرمانان مجازیش را اکنون روی صحنه ببیند.
با این حال پرسش آن است که هستی حسینی چه چیزی به این شیوه افزوده است. پاسخ هیچ است. او بیشتر چیزی به آن الصاق کرده است. برای مثال او به جای نشان دادن شخصیتهای فرعی در قالب انسانهای واقعی، از عروسک بهره برده است و البته عجیب نیست در سالهای اخیر استفاده توأم از بازیگر و عروسک در آثار متعلق به کارگردانان زن رایج شده است. نگارنده نیز در آخرین تجربه خود با کارگردان زن با چنین فرمول زیباشناسی روبهرو بوده است. به نظر نمیرسد متن چنین رویکردی به اجرا داشته باشد و عروسک ایده ناب شخص حسینی است که حذفش هم خللی در اجرا ایجاد نمیکند و صرفاً یک تصویر و یک زیبایی است. البته باید خاطرنشان کرد عروسک نمادی بر مجلس بالماسکه است؛ اما آیا همیشه در نمایش بالماسکه در جریان است؟
اجرای هستی حسینی به واسطه داستان «رومئو و ژولیت» پویایی اثر کوشکی را ندارد. این فقدان پویایی برآمده از توان او نیست؛ بلکه به سبب توان متن است. مهم آن است که مثلث شکل گرفته در کنار عوامل دیگر نمایش اعم از بازیگران و عوامل فنی، توانستهاند نوعی از اجرا را پرورش دهند. «رومئو و ژولیت» خبر از رشد میدهد و اینکه این شیوه میتواند در هر ژانری کارآ باشد. کمدی و تراژدی به واسطه توانایی یک نویسنده در تغییر موقعیتها میتواند به قالب مدنظر جای گیرد.
=======================
عکس از ناصر جعفری
ارسال نظر