او استاد بازی در نقش‌هایی بود که به او سپرده می‌شد. گرچه او در سینما بازیگر پرکاری نبود، اما نگاهی به کارنامه‌اش نشان می‌دهد که گزیده کار بوده است. دایره مینا، سام و نرگس، سگ‌کشی، پارتی، آبی، بانوی کوچک، گاهی به آسمان نگاه کن و عروس فرنگی فیلم‌هایی است که شنگله در آنها نقش‌آفرینی کرده است.

از سریال‌هایی که او در آنها به ایفای نقش پرداخت هم می‌توان به آثار ماندگاری مانند مدرس، رعنا، عطر گل یاس، آوای فاخته، بهشت گمشده، تصویر یک رویا، روزهای زندگی، محاکمه، شیخ‌بهایی و سال‌های ابری اشاره کرد.

جالب است این بازیگر پیشکسوت مدت‌هاست که دیگر در تهران زندگی نمی‌کند و در یک روستا در سکوت مطلق سکونت دارد. با او گفت‌وگویی انجام دادیم که در ادامه می‌خوانید.

آقای شنگله مدت‌هاست از شما خبری نداریم.

به دلیل این‌که چند سال پیش براثر بیماری عمل جراحی کردم، طبق نظر پزشکان باید از تهران دور می‌شدم. اصلا تهران زندگی نمی‌کنم. خارج از تهران هستم. آنجا هم ارتباطم با خانواده خوب است. بچه‌ها هر چند وقت یک‌بار می‌آیند سر می‌زنند.

در حومه تهران زندگی می‌کنید؟

نه، شمال هستم.

این اتفاق چقدر در حال و هوای شما تغییر ایجاد کرده است؟ یعنی می‌خواهم بدانم از این مهاجرت ناراحتید یا خوشحال؟

از نظر سلامتی خیلی بهتر است. آسوده‌ترم. از این جار و جنجالی که در تهران هست، دورم. از دور از فعالیت همکاران لذت می‌برم.

پس خودتان رضایت دارید؟

بله.

به همین دلیل کم کار شدید؟

اصلا کار نمی‌کنم دیگر. آخرین کارم سریال «سال‌های ابری» بود.

گفتید فرزندانتان می‌آیند سر می‌زنند؟

بچه‌ها دانشگاه دارند. گاهی می‌آیند سر می‌زنند. من هم برای ویزیت و آزمایش که به تهران می‌روم، آنجا بچه‌ها را می‌بینم. الان اتفاقا یکی از دورانی است که باید تحت نظر پزشک باشم.

فرزندانتان هم در کار سینما و بازیگری هستند؟

یکی از آنها در کار گریم است. یکی هم مشغول دفاع از پایان‌نامه‌اش.

به غیر از ایامی که برای درمان به تهران می‌آیید، کلا شمال هستید؟

بله.

آنجا حوصله‌تان سر نمی‌رود؟ اوقات فراغتتان را چطور پر می‌کنید؟

با مطالعه، با دیدن زیبایی‌ها و هوای باطراوت و سالم. آدم نمی‌تواند همیشه همه چیز را با هم داشته باشد. باید یک چیزهایی را از دست بدهد تا یک چیزهایی را به دست بیاورد.

خیلی‌ها دوست دارند این تصمیم را بگیرند و از تهران با همه مشکلاتش خلاص شوند. اما هیاهو و داد و قال و جذابیت‌های تهران نمی‌گذارد.

قبول دارم. من خودم جد و آبادم تهرانی بودند. هیچ وقت فکر نمی‌کردم روزی برسد که دیگر تهران زندگی نکنم. اما این مشکلات باعث شده الان در یک روستا زندگی کنم. در سکوت مطلق. آدم‌های بسیار خوبی اینجا هستند. یعنی به لحاظ محلی همسایگان خوبی دارم. به خاطر همین اینجا تنها نیستم. محلی‌ها هوایم را دارند.

ورزش هم می‌کنید؟

سنگین نه، در حد پیاده‌روی ورزش می‌کنم.

اگر پیشنهادی برای بازی باشد قبول می‌کنید؟

اصلا نمی‌توانم تحمل کنم. هوای اینجا را نمی‌توانم رها کنم. وقتی می‌خواهم تهران بیایم، قزوین را که رد می‌کنم نزدیک هشتگرد و کرج صدایم می‌گیرد و گلویم خشک می‌شود. به هر حال آب و هوا تاثیر می‌گذارد.