با پول مردم درس میخوانند؛ حال آیا این هم منت گذاشتن دارد؟!
طلاب محترم دقیقا چکار میکنند که ما آنها را با کارگران مقایسه میکنیم و تازه منت هم بر مردم میگذاریم؟!
امید حسینی در کانال آهستان در مورد زندگی طلاب نوشت(این مطالب با تلخیص در کانال خشت خام نیز منعکس شد):
این که میگویند سطح زندگی طلاب و روحانیون، مثل مردم عادی و یا پایینتر از آنهاست، یک مغالطه آشکار است. من منکر این نیستم که بسیاری از طلاب انسانهایی شریف هستند که واقعا زندگی سادهای دارند اما مقایسه آنها با مردم عادی و کارگران اصلا درست و منصفانه نیست.
سالهاست این ادعا را تکرار میکنیم که درآمد طلاب از آدمهای عادی جامعه پایینتر است ولی اینرا نمیگوییم که آن کارگر بیچاره و زحمتکش از صبح تا شب، در گرما و سرما کار میکند و زحمت میکشد با اینحال اوضاع زندگیش همچنان خراب است. اما طلاب محترم دقیقا چکار میکنند که ما آنها را با کارگران مقایسه میکنیم و تازه منت هم بر مردم میگذاریم؟!
اکثریت طلاب و روحانیون (اگر شاغل نباشند) نه کاری انجام میدهند و نه مثل مردم عادی و کارگران زحمتی میکشند؛ آنها نهایتا دروس دینی خود را میخوانند و جالب اینکه از وجوهات همین مردم عادی، حقوق و شهریه نیز دریافت میکنند. به عبارت بهتر، بدون آنکه کار خاصی انجام بدهند با پول مردم درس میخوانند؛ حال آیا این هم منت گذاشتن دارد؟!
***
مطلب قبلی من درباره زندگی طلاب، به هیچوجه توهین به طلاب و روحانیون نبود بلکه جواب یک حرف چندین ساله است. حرف و ادعایی که تقریبا هر روز دارد تکرار میشود. مثلا همین چند روز پیش آقای سید حسن ربانی رییس مرکز خدمات حوزه علمیه گفته بود: " 90 درصد طلاب و روحانیان با حداقلها زندگی میگذرانند"
بخشهایی از اظهارات ایشان:
" امروز روحانیت به نحوی مظلومتر از روحانیت قبل از پیروزی انقلاب اسلامی است؛ ۱۰ درصد از روحانیون دارای مسئولیت هستند، ولی بیش از ۹۰ درصد از آنان در حال تحصیل، تدریس و تبلیغ میباشند، دارای زندگی بسیار سادهای بوده که با همان شهریهای که از سوی مراجع داده میشود زندگی میکنند. متاسفانه مردم این 10 درصد را قیاس به 90 درصد میکنند و نتیجه میگیرند که طلاب و روحانیون با چه وضعی زندگی میکنند؛ طلاب با حداقلها، روزگار میگذرانند، ولی کسی باور ندارد"
خب مطلب من پاسخی بود به چنین اظهاراتی. من نه زحمات روحانیون را انکار کردم و نه ارزش کار آنها (تحصیل و تبلیغ) را نادیده گرفتم. حرف من این است که اولا طلاب وقتی میتوانند زندگی خود را با زندگی عموم مردم مقایسه کنند که همچون آنها زحمت بکشند. وگرنه تحصیل علوم دینی و دریافت شهریه هنگام تحصیل، اصلا قابل مقایسه با زحمات طاقتفرسای کارگران نیست که بعد بیاییم بگوییم سطح زندگی طلاب پایینتر از آنهاست.
ثانیا ممکن است در پاسخ بگویند که هرکس وظیفهای دارد و کار فکری و مذهبی هم وظیفه طلاب است. باشد قبول. اما همین حرف هم قابل خدشه است. چون اولا قرار نیست دین ابزار معاش طبقهای خاص بشود. ثانیا درس و تحصیل و کار فکری هم منافاتی با داشتن شغل و زحمت کشیدن ندارد. ضمن آنکه کثرت طلاب و عمومیت پرداخت شهریه از وجوهات مردمی به همه آنها و به بهانه تحصیل، اصلا قابل مقایسه با دانشگاه و یا حتی شبیه استخدام و پرورش معلمان هم نیست. چون به هرحال میزان استخدام معلمان و دبیران معلوم و مشخص است. چند سالی در دانشگاه تحصیل میکنند بعد خودشان مشغول آموزش محصلان میشوند. آیا معلمان هم تا ابد به بهانه تحصیل علم، در دانشگاه میمانند و حقوق و شهریه دریافت میکنند که طلاب را با آنها مقایسه میکنیم؟! جالب اینکه بسیاری از طلاب و روحانیون تا آخر عمر خود در قم میمانند و شهریه دریافت میکنند.
مجددا تکرار میکنم که بحث من اصلا توهین و یا حمله به طلاب عزیز و محترم و نادیده گرفتن نقش آنها نبود و نیست. چرا که بسیاری از دوستان و رفقای نزدیک خود من طلبه هستند و من هم به خوبی از وضعیت زندگی آنها آگاهم. حرف من فقط یک نقد دوستانه به شیوه مدیریت فعلی بود.
این حرف البته احتمالا برایم سنگین تمام میشود ولی حرفی است که در جامعه از زبان این و آن شنیده میشود حتی در همین شهر قم! به عبارتی این انتقاد آنقدر فراگیر است که خود طلاب از جمله همین آقای ربانی دارند به آن پاسخ میدهند. هرچند پاسخ ایشان، توجیه است نه جواب منطقی.
***
بعد از دو مطلب قبلی، یکی از دوستان طلبه این نوشته قابلتامل را برایم ارسال کرده که نقدی است از درون بر موضوع زندگی طلاب و شهریه و ... :
موضوع #شهریه، گردش مالی حوزه، وجوهات شرعیه و سطح زندگی طلاب بسیار پیچیدهتر از آن است که یادداشتهای اینترنتی-تلگرامی بتواند بررسی عمیق و همه جانبهای را درباره آنها داشته باشد. طلابی که برخوردها و ارتباطات بیشتری با مردم دارند، همیشه با سؤالاتی راجعبه موضوع «شهریه» مواجهند. از طرفی برای بسیاری از طلاب، بعد از سالها حضور در حوزه علمیه، سوالات دیگری نیز راجع به هویت شغلی و صنفیشان پدید میآید:
شغل من چیست؟ سالها تحصیل فقه و اصول دقیقا قرار است مرا مسلح به چه دانشهایی کند و چنین تخصصی دقیقا کدام نیاز جامعه و مردم را پوشش میدهد؟ چرا آنچنان که باید و شاید و آنچنان که در خود حوزه و از زبان بزرگان گفته میشود و حساسیتهای زیادی که درباره اصلاح ساختار درسی آن ابراز میشود، اهمیت و جایگاه این علوم و تخصصها برای جامعه روشن نیست؟
چرا تصمیمگیرندگان حوزه متوجه حرفهای طلاب جوان راجع به مشکلات روزمره و صنفیشان و حتی ادبیاتشان نمیشوند و همچنان عنان حوزه را به طرف آنچه خود درست میپندارند و نه آنچه آن جوانترها در برخوردهای مستقیمشان با جامعه لمس میکنند، میرانند؟
چرا یک طلبه برای رسیدن به اجتهاد به عنوان ارزشمندترین و اصلیترین هدفی که برای ورود به حوزه تعریف شده، باید همه زندگی و عمر خود را وقف کند و به زندگی حداقلی با شهریه تن دهد و اعضای خانوادهاش را از حداقل امکانات رفاهی یک زندگی عادی محروم و در عین حال نیش و کنایهها را تحمل کند و نهایتا بعد از بیست سال درس خواندن، به اجتهاد که رسید انبان خود را از دانش و تخصصهایی که جامعه و نظام سیاسی از او میخواهند (پروژه اسلامی کردن همه علوم و تحقق شعار حداکثری پاسخگویی دین به همه پرسشها و نیازهای معاصر) خالی بیابد؟
گروهی از طلاب که با چنین دغدغهها و پرسشهایی مواجه میشوند حتی در گرفتن شهریه نیز دچار عذاب وجدانی دائمیاند. آنها از یک طرف شهریه میگیرند چون پس از رسیدن به سنین میانسالی و فقدان تخصص برای مشغولیت به کاری دیگر، راهی برای گذراندن معیشتشان ندارند و از طرف دیگر همیشه با این تردید ذهنی مواجهاند که به صرف اینکه روزانه یک ساعت به درس خارج بروند، شرعا و اخلاقا مجوزی برای ارتزاق از «سهم امام» دارند؟ امامی که اگر امروز حاضر و ظاهر بود بیگمان - و بر اساس چارچوب فکری اندیشه شیعه- وظایفی بسیار فراتر از تدریس علوم دینی و اداره حوزه علمیه داشت اما امروز وکلا و نواب عام او از میان همه شؤون او فقط به تحصیل و تدریس - و نه حتی تبلیغ - اکتفا کردهاند.
طلاب جوانتر که آینده شبهتباهشان را در زندگی همصنفیهای یک نسل قبلترشان میبینند، مسیر دیگری را میپیمایند. گروهی از آنها صبحها تا ظهر عبا و قبا و عمامه به تن میکنند و از پردیسان به قم میآیند و در درسهای سطح و خارج شرکت میکنند تا برای آمار و بررسی، مقاطع علمی، دفتر امور شهریه، دفتر صدور معافیت تحصیلی و تمدید بیمه مرکز خدمات، مدرک و مستندات عینی و قانعکنندهای داشته باشند. با این حال چنین طلابی از ظهر تا غروب لباس روحانیت از تن میکَنند و به مؤسسات و نهادهای فرهنگی و آموزشی دولتی و خصوصیای که توانستهاند شغلی در آن بیابند میروند تا هم نیمچه هویت شغلیای برای خود و انتظارات جامعه تعریف کنند و هم کمبودهای معیشتیشان را از حقوق آن موسسات پوشش دهند. موسسات و نهادهایی که طلاب مهارتها و دانشهای مربوط به آن را نه از بدنه اصلی علمی و متون درسی حوزه (فقه و اصول) که از دانشگاههای اقماری و موسسات پیرامونی حوزه کسب کردهاند.
پاسخ چنین طلابی به پرسشهای اخلاقی و شرعی درونیشان راجع به موجه بودن ارتزاقشان از شهریه برای راقم این سطور روشن نیست.
این وضعیت پیچیده و نامستقر و آن مطالبات و پرسشهایی که از مردم و جامعه راجعبه حوزه علمیه و شؤون مختلف اجتماعی و مالی آن پدید میآید و روز به روز مضاعف می گردد، اینها وقتی کنار هم جمع میشوند هضم و درکشان ممکن است برای عدهای از طلاب غیرقابل تحمل گردد و عطای همراهی با این عنوان صنفی را به لقایش ببخشند.
نویسنده این کلمات، یکی از همین طلبههای دیروز است. کسی که سیزده سال در حوزه علمیه تحصیل کرد و سه چهار سالی هم پای دروس خارج مراجع و بزرگان نشست اما نهایتا پاسخ قانع کنندهای برای آن پرسشها و تناقضات پیدا نکرد. برای همین هم از پنج سال پیش، به هیچ کلاس درسی نرفت. سربازیش را گذراند. در رشتهای تحصیلی در دانشگاه درس خواند و فارغالتحصیل شد و در گوشهای از قم و در عنوانی که کوچکترین ارتباطی به تحصیلات حوزویاش ندارد مشغول به کار شده و هر روز از اینکه نظام اداره حوزه به بازتولید امثال او ادامه میدهد متاسف است...
ارسال نظر