فراموششدگان پشت پرده سینما
یک کارگردان سینما می گوید: عدالت در سینمای امروز ایران وجود ندارد و هر کس زرنگتر است و زورش میرسد، میتواند سالن سینماهای بیشتری برای نمایش فیلمش در اختیار داشته باشد. دولت هم کنار ایستاده و انگار میترسد کاری انجام دهد.
نگاهی به اسامی کارگردانهایی که در این نوبت اکران، فیلم روی پرده سینماها دارند، بیندازید: هاتف علیمردانی (هفت ماهگی)، محمدرضا ممتاز (چهار اصفهانی در بغداد)، حسن ناظر (ما همه گناهکاریم)، مسعود مددی (گیتا)، بهنام بهزادی (وارونگی)، سیدرضا خطیبی (جنجال در عروسی)، قربان محمدپور (سلام بمبئی)، سیدجمال سیدحاتمی (لاک قرمز) و نرگس آبیار (نفس). بیش از نیمی از آنها فیلم اولی هستند و نامهای دیگر هم فقط چند سال است که در سینمای حرفهای فعالیت میکنند.
البته جوانگرایی و کشف استعدادهای هنری شاخصی از پویایی عرصه سینما و فیلم سازی در کشور است که از قضا مثبت است اما نکته مهم در این اکران و دیگر نوبتهای نمایش چند سال اخیر، غیبت محسوس و چشمگیر کارگردانهای قدیمی سینمای تجاری و بدنه در دهههای 60 و 70 است؛ فیلمسازانی که فیلمهای آنها در اکران عمومی تماشاگران زیادی را به سینماها میکشاند و باعث رونق اقتصادی گیشهها میشد. کارگردانهایی که زمانی برای خود بروبیایی داشتند و با استفاده از مضامین و قصههایی پرکشش در گونههای ملودرام، جنگی، اکشن و ...، به سلیقه انواع مخاطب احترام میگذاشتند و با بهرهگیری ستارههای آن زمان، در جذب طیف وسیعی از تماشاگران موفق عمل میکردند.
اما سالهاست بسیاری از این فیلمسازان قدیمی، به دلایل مختلف خانهنشین شدهاند و از تجربیات موفق آنها در سینما استفاده نمیشود. ورود نسل جوان فیلمسازی در هر دوره، ناگزیر و حتی لازم است، اما در سینمایی که حرفهای و از سازوکار درستی برخوردار باشد، فیلمسازان ریشهدار و تازه نفس، در فضایی مسالمتآمیز کنار هم کار میکنند و با نگاههای مختلف و متنوع، به سلیقههای گوناگون مردم در سینما پاسخی شایسته میدهند. اما سینمای ایران همان طور که به بازیگران و دیگر عوامل باتجربه و قدیمی، اعتنایی نمیکند از کارگردانهای موفق و امتحان پس داده نسلهای گذشته هم براحتی عبور میکند و اکنون سوال این است که چرا چنین اتفاقی در سینمای ما رخ میدهد؟
کسی به فکر فیلمسازان قدیمی نیست
مجید قاریزاده، نویسنده و کارگردان سینما و سازنده آثاری خاطرهانگیزی چون پدربزرگ و دخترم سحر، درباره علت غیبت فیلمسازان قدیمی گفت: وقتی من و همنسلهایم همچون محمدعلی سجادی، مهدی صباغزاده، کیانوش عیاری، ناصر غلامرضایی، همایون پایور و دیگران وارد سینمای حرفهای شدیم، همیشه احساس میکردیم باید با بخش خصوصی کار کنیم. اما در این دو دهه اخیر، بخش خصوصی سینما خشک شده و آن را سوزاندند. وقتی بخش خصوصی معنای خودش را از دست داده و دیگر وجود ندارد، دولت هم صرفا می خواهد سلیقه خودش را اعمال کند و در این میان فقط تهیهکنندههایی هستند که میخواهند فیلمهایی بسازند که ضمن تولید، به سودی هم برسند. من بجز این فیلم آخرم «رفقای خوب» که بخشی از آن با حمایت فارابی ساخته شد، در دیگر فیلمهایم حتی وام خالی آنها را هم نگرفتهام و همه آنها را در بخش خصوصی ساختم، چون بخش خصوصی یک نظمی داشت و من و همنسلهایم با آن همگونتر بودیم.
کارگردان سرزمین آرزوها و شقایق افزود: تولید در بخش خصوصی گران شده که باز به نظرم، بخش دولتی در ایجاد این وضعیت نقش داشت. آنها دستمزدهای بالایی به بازیگران و عوامل پرداختند و توقعات را بالا بردند. من و دیگر همکارانم در آن نسل، نه قرار بود فیلم سیاسی بسازیم و نه فیلمهای آنچنانی، قصد ما تولید فیلمهایی برای مردم بود.
قاریزاده یکی دیگر از دلایل این غیبت را آمدن سیستم فیلمسازی دیجیتال دانست و گفت: در این سالها دوربین دیجیتال، خیلی از کارهای فیلمسازی را راحت کرده است. در حالی که آن موقع ما باید برای ساخت فیلم در نوبت دوربین به سر میبردیم و سالانه در نهایت 60 فیلم ساخته میشد. اما وقتی در این سالها تا صد فیلم و بیشتر ساخته میشود ولی گنجایش اکران وجود ندارد، باعث سوختن بسیاری از فیلمها خواهد شد. البته این وضعیت، تبعات منفی دیگری هم دارد. در چنین شرایطی کسی به فکر فیلمسازان قدیمی نیست؛ مدیران دنبال ارائه آمار هستند و مسئولیت پخش هم عمدتا دست گروهی میافتد که هرکاری دلش بخواهد میکند. ضمن این که برخی تهیهکنندهها هم ترجیح میدهند به جای کارکردن با ما، با کارگردانهای نسل جدید کار کنند که هم حرفشنوی داشته باشند و هم دستمزد کمتری بگیرند.
قاریزاده ادامه داد: عدالت در سینمای امروز ایران وجود ندارد و هر کس زرنگتر است و زورش میرسد، میتواند سالن سینماهای بیشتری برای نمایش فیلمش در اختیار داشته باشد. دولت هم کنار ایستاده و انگار میترسد کاری انجام دهد.
کارگردان فیلمهای بیقرار و زن امروز در پاسخ به این پرسش که چرا برخی فیلمسازان قدیمی نتوانستهاند خود را با تغییرات جدید و اقتضائات زمانه تطبیق دهند، گفت: خیلی این مساله را قبول ندارم و نباید روی آن مانور بدهیم. چون اگر این بحث مطرح شود، من هم این سوال را مطرح میکنم که مگر الان خانوادهها به سینما میروند؟! در این سالها طبق آمار، بیشتر تماشاگران را جوانهایی تشکیل میدهند که با دوستانشان برای تفریح به پردیسها میروند.
برای این تماشاگران خیلی مهم هم نیست چه فیلمی ببینند، آنها فقط میخواهند دو ساعت وقت بگذرانند.
جای خالی قدیمیها
تعداد کارگردانهای قدیمی و نسلهای گذشته سینمای ایران که در سالهای اخیر با بیمهری و بیاعتنایی مواجه شدهاند و تن به غیبتی ناخواسته یا خودخواسته دادهاند، کم نیست و نام بردن از همه آنها هم در این مجال نمیگنجد. اینجا صرفا به عنوان نمونه، نام برخی از این فیلمسازان و فیلمهای شناخته شده آنها را می آوریم: محمدرضا هنرمند (دزد عروسکها، دیدار و مرد عوضی)، اصغر هاشمی (در آرزوی ازدواج و مهریه بیبی)، محمدعلی نجفی (گزارش یک قتل، پرستار شب و عشق طاهر)، شهریار بحرانی (هراس، حمله به اچ 3 و ملک سلیمان)، یدالله صمدی (اتوبوس، آپارتمان شماره 13 و دو نفر و نصفی)، ابراهیم وحیدزاده (تحفهها، مجمسه و عشق فیلم)، کامران قدکچیان (آواز تهران و بهشت پنهان)، حسن هدایت (گراند سینما، چشم شیطان و آخرین بندر)، حبیب کاوش (دادشاه، آتش پنهان و امید)، عبدالله باکیده (پوتین و صلیب طلایی)، محمد بزرگنیا (کشتی آنجلیکا و جنگ نفتکشها) و...
یک صندلی مهمان برای پیشکسوتها
اکبر صادقی، کارگردان فیلمهای محبوبی چون دبیرستان و پایگاه جهنمی درباره غیبت و کمکاری کارگردانهای نسلهای گذشته در سینمای امروز ایران گفت: فیلمسازی، مثل فیلم دیدن و کتاب خواندن، حال خوب و انگیزه میخواهد. آدمها نمیتوانند در درگیریها و گرفتاریها و حال بد، فیلم ببینند، کتاب بخوانند یا فیلم بسازند.
صادقی ادامه داد: تفاوت سینمای گذشته با حال، مثل تفاوت بین پدر و پسر و مادر و دختر قدیم با الان است. این فقط هم شامل سینما نیست و این تفاوتها در همه ابعاد جامعه وجود دارد. ضمن اینکه نسل ما آن موقع عاشق بود و آدم عاشق هم بدون حساب و کتاب و ترس، کارهایی را انجام میدهد. درحالیکه وقتی آدم پا به سن میگذارد، طور دیگری رفتار میکند. مسئولان سینمایی هم در این سالها عوض شدهاند و امثال ما را نمیشناسند.
کارگردان فیلمهای بالاش و سرحد، پیشنهاد جالبی را هم درباره تکریم پیشکسوتها و سینماگران قدیمی مطرح کرد و گفت: وزارت ارشاد در پروانه فیلمسازیهای جدیدی که صادر میکند، بنویسد: «با حضور یک مهمان از گذشته». یعنی جوانان امروزی شروع به کار کنند و آن سینماگر قدیمی و پیشکسوت، تجربیات سالهای سال فعالیت سینمایی خود را بهطور عملی به آنها منتقل کند. کارگردانها و سینماگران قدیمی که این سالها منزوی شدهاند و کار نمیکنند، گدا نیستند که به پول نیاز داشته باشند؛ چون کسی که جانش را برای این سینما داده، چه کسی میتواند بالاتر از جانش را به او بدهد؟ این نسل نیاز به احترام و روحیه دارد.
سازمان سینمایی از فیلمسازان قدیمی حمایت کند
داریوش باباییان، از تهیهکنندههای قدیمی سینما که فیلمهایی چون کاکلی، افسانه مه پلنگ و اتل متل توتوله را در کارنامه دارد، درباره غیبت محسوس کارگردانان نسلهای گذشته در سینما گفت: متاسفانه در این سالها بر اثر مشکلات درون صنفی و اختلافات بیرویهای که در کانون تهیهکنندگان و کانون کارگردانان رخ داد و به دلیل اینکه کسی سر جای خودش نبود، به جای اینکه سالانه حدود 50 کارگردان باتجربه و قدیمی، فیلم داشته باشند و سه چهار کارگردان جدید هم به این چرخه اضافه شود، وضعیت طوری پیش رفت که بیشتر فیلمسازان قدیمی به تهیهکنندگی ـ کارگردانی رو آوردند و حتی تهیهکنندگانی هم کارگردانی کردند. در کنار اینها برخی دستیاران کارگردان، فیلمنامهنویسها و آدمهای نوپا هم این جسارت را پیدا کردند که فیلم بسازند. این فیلمسازی بیرویه برای سینمایی که ظرفیت آن، حدود 50 فیلم در سال است، باعث شد تعداد کارگردانها به عدد 600 برسد. اگر بخواهیم این عدد را به ظرفیت سالانه سینمای ایران تقسیم کنیم، هر کارگردان باید هر 12 سال، یک فیلم بسازد.
تهیهکننده فیلمهای دیوانهوار و گارد ویژه در همین خصوص افزود: چنین شرایطی باعث میشود فیلمسازانی چون کامران قدکچیان،ناصر تقوایی، مجید قاریزاده، رحمان رضایی، محمد بزرگنیا، محمدعلی سجادی، اکبر صادقی، اصغر هاشمی و ... بتدریج فراموش میشوند و برخی تا سالها نتوانند فیلم بسازند. حتی فیلمسازانی چون رسول صدرعاملی، کیومرث پوراحمد و... هم به آن صورت فیلم ندارند و شاید هر چهار پنج سال یک بار کاری بسازند. سازمان سینمایی وظیفه دارد نگذارد کارگردانهای بزرگ و قدیمی فراموش شوند. درصورتیکه اگر این فیلمسازان حمایت شوند، میتوانند کنار جوانها کار کنند تا روزی مثل زندهیاد شاپور قریب نشوند. (کارگردان فیلمهایی چون هفت تیرهای چوبی، بگذار زندگی کنم و سایههای غم که چند سال پیش به دلیل بیماری آلزایمر و در تنگدستی درگذشت.)
تهیهکننده فیلم در حالِ اکرانِ چهار اصفهانی در بغداد افزود: کارگردانهای قدیمی، به اجبار هزینههای بیشتری را برای تهیهکنندهها دارند، بنابراین تهیهکننده بخش خصوصی نمیتواند به تنهایی این بار را به دوش بکشد. برای همین دولت هم حمایت کند و با وام و یارانه تهیهکننده را در این زمینه یاری دهد. اما متاسفانه الان در فارابی هم فقط کارگردانهای فیلم اولی میتوانند وام بگیرند. در مجموع نبود اتاق فکر و شرایط متغیر سینمای ایران، باعث شده خیلی از کارگردانهای قدیمی امکان کار نداشته باشند. به نظرم سازمان سینمایی هم باید برای این فیلمسازان بزرگداشت بگیرد و هم شرایط فعالیت را برای آنها فراهم کند.
باباییان در پایان درباره این که چرا برخی فیلمسازان نسلهای گذشته نتوانستهاند خود را با شرایط جدید زمانه تطبیق دهند هم گفت: شاید 10 درصد این موضوع به این علت باشد، اما دلیل اصلی این وضعیت چیز دیگری است. اگر یک تهیهکننده متخصص کنار یک کارگردان قدیمی باشد و او ناچار نشود، خودش تهیهکنندگی فیلم خود را به عهده بگیرد، کار خیلی راحت و بدون دغدغه جلو میرود. اما اینجا خیلی از کارگردانهای قدیمی، طور دیگری به ماجرا نگاه میکنند و سعی میکنند خودشان تهیهکننده باشند و سرمایهگذار بیاورند؛ همین باعث میشود کیفیت اثرشان افت کند و به جای حفظ موقعیت و پیشرفت در مسیر فیلمسازی ببازند. درحالی که فیلمسازان جوان خودشان تهیهکننده آثار نیستند و اتفاقا تهیهکنندههای حرفهای و باسابقهای کنار آنها هستند.
ارسال نظر