زنده‌یاد رسول ملاقلی‌پور جزو فیلم‌سازان فقید عرصه دفاع مقدس و جنگ بود که آثار به یادماندنی را از خود به جای گذاشت. او مانند برخی از فیلمسازان عرصه جنگ کارش را با عکاسی آغاز کرد و کم کم به سمت ساخت آثار سینمایی گرایش پیدا کرد. در هفته دفاع مقدس بنا داریم با برخی از همکاران و نزدیکان وی گفت‌وگو هایی داشته باشیم. پیش از این با حعفر دهقان بازیگر سینما که با وی همکاری داشته مصاحبه‌ای داشتیم و در ادامه به سراغ علی سلیمانی رفتیم که به قول خودش از بچه‌محله‌های مرحوم ملاقلی‌پور بوده است که متن این مصاحبه به شرح ذیل آمده است.

*ملاقلی‌پور حرفم را باور نکرد

_از نحوه آشنایی‌تان با زنده‌یاد ملاقلی‌پور بگویید از آنجایی که هر دوی شما آذری زبان بودید حتما صمیمیت بیشتری هم بین شما به وجود آمده بود.

راستش را بخواهید بنده و زنده‌یاد رسول ملاقلی‌پور بچه محل بودیم و در یک جا زندگی می‌کردیم، او برای یکی از فیلم‌هایش شبانه در محل مشغول به فیلمبرداری یکی از پلان‌های مورد نظرش بود من هم از آن شرایط استفاده کردم و پیش او رفتم و گفتم که من دانشجوی تئاتر هستم و بازی می‌کنم، اما ملاقلی‌پور آن شب حرفم را باور نکرد. فکر می‌کنم فردای آن روز که به مجموعه تئاتر شهر آمده بود که تا چند نمایش را ببیند و من دوباره پیش او رفتم و گفتم من همان فردی هستم که دیروز خودم را به شما به عنوان بازیگر معرفی کردم، گویا تازه آن زمان بود که من را باور کرد. به همین مناسبت ما کم کم به هم نزدیک شدیم تا جایی که من به همراه چند هم‌دانشگاهی خود به دفتر وی رفتیم تا برای بازی تست بدهیم و طبق روال معمول فرم پر کنیم. این خاطره‌ای که تعریف کردم مربوط به زمستان سال 1372 است. از آنجایی که هر دوی ما آذری زبان بودیم ارتباط نزدیک‌تری پیدا کردیم تا جایی که او در هنگام فیلمبرداری و کار کردن میزانسن‌های مورد نظرش را به من آذری می‌گفت و به دیگران فارسی. 

*دعواهای زرگری زیاد داشتیم

من و رسول ملاقلی‌پور یک دعوای زرگری همیشگی داشتیم و آن هم این بود که اگر در هنگام کار کردن و فیلمبرداری کسی اشتباه کند، او رو به من داد و بیداد می‌کرد. در واقع حتی کارهایی را که فرد دیگری انجام می‌داد و کاملاً مشخص بود باز هم تذکراتش را با حالت جدی به من می‌داد. این شرایط زمانی که طرف مقابل زنده‌یاد رسول ملاقلی‌پور یک خانمی بود، شدت بیشتری می‌گرفت و حتما به صورت غیرمستقیم و رو به من منظورش را به او می‌رساند تقریبا بین تمام گروه دیگر مرسوم شده بود و می‌دانستند که اگر سر من داد می‌زند حتماً منظورش در بسیاری از مواقع با فرد دیگری است که خود آن شخص متوجه می‌شد. 

*تا کی کیمیایی و جمشید آریا؟

_البته در شما نه تنها به عنوان بازیگر بلکه دستیاری ملاقلی‌پور را هم انجام دادید.

در ادامه همکاریم با رسول ملاقلی‌پور هنگام ساخته شدن فیلم سینمایی «هیوا» مدتی دستیاریش را انجام دادم. خوبی این دوستی آنجا بود که وقتی وی می‌خواست محل فیلمبرداری فیلم مورد نظرش را بازبینی کند و ببیند من نیز به او می‌گفتم که می‌خواهم همراهت باشم، به همین منظور در زمان‌های طولانی بیشتری با وی بودم. زنده‌یاد رسول ملاقلی‌پور در ارتباط با افراد تازه‌کار نگاه ویژه‌ای داشت و همیشه می‌گفت بالاخره یک روزی من و امثال من تمام می‌شویم شماها باید بیایید و یاد بگیرید و با لحن طنزآمیز و پر از مزاح می‌گفت تا کی کیمیایی و جمشید آریا؟ بالاخره تمام می‌شود و باید جوان‌ترها به میدان بیایند. او منظورش به شخص آقای کیمیایی نبود به تفکری بود که همواره در مقابل ورود جوان‌ترها مانع تراشی می‌کردند. او در انتخاب نقش‌هایش به سراغ جوان‌ترها نیز می‌رفت و خودش سعی می‌کرد به چیزی که اعتقاد دارد، عمل کند.

*ملاقلی‌پور سینما را وحشی و احساسی می‌دید

_ نمی شود از شما در مورد عصبانیت‌ها وحرص خوردن‌های ملاقلی‌پور نپرسید. واقعاً چرا آنقدر حرص و جوش می‌خورد؟

همه ما شنیده‌ایم که رسول ملاقلی‌پور روی تک تک پلان‌هایش حساسیت‌های زیادی داشت و واقعاً اگر در موقعیت آن قرار می‌گرفتید و استرس، هیجانات و دغدغه‌های او را داشتید، حتماً اگر جایی از کوره در می‌رفت به وی حق می‌دادید. ملاقلی‌پور سینما را بسیار وحشی و احساسی می‌دید و این به نظرم نقطه قوت وی بود. او برای هر فریم و پلان خود ارزش قائل بود و چون تمام کارهایش را با برنامه‌ریزی انجام می‌داد اگر کسی از آن تخطی می‌کرد ناراحت می‌شد مگر اینکه کار ویژه‌تر و بهتری انجام داده باشد؛ در واقع عذاب کشیدن او را می‌دیدیم. 

زنده‌یاد  رسول ملاقلی‌پور نگاه بسیار واقع‌گرایانه به جنگ داشت و نمی‌خواست چیزی غیر از آنچه را که دیده و لمس کرده به مخاطب نشان دهد. مثلاً من آماری را از خود شنیدم که می‌گفت 32 درصد از رزمندگان ما در 8 سال دفاع مقدس سیگاری بودند، او تمام این آمارها و اطلاعات را از دوستی که در مرکز پژوهش جنگ بود، می‌گرفت. او بنا بر همین آمارها و اطلاعات و چیزهایی که دیده بود، می‌گفت چطور می‌شود دفاع مقدس را نشان دهم، اما چیزهایی که به صورت آمار و اطلاعات وجود دارد و خودم دیده‌ام را به تصویر نکشم. او برای تمام اعتقاداتی که داشت مقاومت می‌کرد. البته باید بگویم در مواقعی هم نظرات شخصی خود رابرای حس زیبایی‌شناسی و بهتر شدن یک پلان در کار می‌گنجاند، مثلاً در واقعیت در جنگ، در کانال آرپی‌جی نمی‌زند اما رسول ملاقلی‌پور برای زیباشناسی و دلایل دیگری که مربوط به فیلم می‌شد این کار را در اثرش انجام می‌داد. 

*طولانی‌ترین دوربین روی دست

یادم هست که او در فیلم سینمایی «سفر به چزابه»، جزو اولین افرادی بود که دوربین روی دست را انجام داد و طولانی‌ترین دوربین روی دست را در بین فیلم‌های جنگی او در اثرش انجام داد. برای گرفتن این پلان یک روز تمام تمرین می‌کردیم. در میان 18 انفجار، 1200 گلوله، 100 متر تصویر به روی دست گرفته شود این اتفاق بسیار ویژه‌ای بود.

*محسن رضایی به من پول ندهد به چه کسی پول بدهد؟!

درست است او همواره می‌گفت حق دادنی نیست بلکه  گرفتنی است و اگر جایی نیاز به نگاتیو داشت، هر طور که شده بود، آن را تأمین می‌کرد. به قول خودش که می‌گفت اگر من فیلم نسازم چه کسی بسازد، بچه فلان فلان شده‌های فوکولی بسازند پس باید برای من و امثال من شرایطی فراهم کنند تا یک اتفاق مهم تاریخی کشورمان را ثبت کنیم. با همان ادبیات می‌گفت محسن رضایی اگر به من پول ندهد به چه کسی پول بدهد.