خوان در دفتر رهبری، شعری به یادگار نوشت و در توضیح شعر نکاتی را یادآور شد. دوست روحانی‌اش اما کنار درس حوزه و مبارزه دل به شعر و ادبیات هم سپرده بود و خراسان هم که همیشه محفلی برای شاعران بود و شعر. دوستی که پس از گذشت 26 سال از فوت اخوان از طرف دوست با وفایش ادامه دارد؛ هنوز هم دوست خراسانی از هم ولایتی‌اش یاد می‌کند.

از آخرین باری که مقام معظم رهبری از دوست قدیمی‌شان یاد می‌کنند زیاد نگذشته است: «من پارسال این شعر اخوان را اینجا خواندم که البته او برای مقصود دیگری گفته: «ای تکیه‌گاه و پناه زیباترین لحظه‌های پرعصمت و پرشکوه تنهایی و خلوت من، ای شط شیرین پرشوکت من» خب ببینید چقدر این شعر قشنگ است. من گفتم وقتی این شعر را می‌خوانم مخاطب من در این شعر دعاست. دعا همین است: «ای تکیه‌گاه و پناه زیباترین لحظه‌های پرعصمت و پرشکوه تنهایی و خلوت من، ای شط شیرین پرشوکت من». البته او این شعر را در یک مسیر دیگری برده؛ خب حالا اگر شما بتوانید شعر مربوط به دعا را با این‌جور ادبیاتی که هم الفاظ قشنگ است، هم مضامین قشنگ است، مضمون‌ها چقدر زیباست، موسیقی شعر چقدر عالی است -موسیقی شعر خودش یک بابی است، آن روانی و زیبایی و صافی و موسیقی شعر از حالت لکنت زدن و مانند اینها شعر را خارج می‌کند- با این مایه‌ها و با این شیوه‌ها بگویید به نظر من خیلی خوب است.»31/03/95

اخوان ثالث خامنه‌ای3

سابقه آشنایی اخوان با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به سال 1341 بر می‌گردد. این آشنایی به حدی است که اخوان قطعه «صبوحی» را به رسم یادگار در دفتر معظم‌له با خط خود می‌نویسد. شعر و یادداشتی در توضیح همین قطعه که نشان از توجه و احترام ویژه‌ای است که این شاعر صاحب‌نام برای آیت‌الله خامنه‌ای قائل بوده است.

رهبر انقلاب که از سال‌های جوانی با ادبیات منظوم و منثور فارسی مأنوس و به مطالعه و تحقیق و بررسی اشعار شاعران علاقه‌مند بوده‌اند، نظرات خود را درباره آثار اخوان ثالث در ضمن دیدار با اهالی فرهنگ و ادب بیان کرده‌اند:

« در شعر نو، دو، سه نفر بودند که شعرهایشان را خیلی می‌پسندیدم. یکی از آنها «اخوان» بود. ما با «اخوان» آشنا بودیم و شعرش، شعر بسیار برجسته‌ای بود. [...] شما از انفصال شعر کنونی و نثر کنونی با شعر دوره قبل از خود صحبت می‌کنید. ما در همان دوره‌ای که آن شاعر فرضاً برجسته این شعر را گفته، ممکن است 10نفر شاعر دیگر داشته باشیم که همان برجستگی را، یا بهتر از آن را داشته باشند. حالا آن شاعری که مورد نظر من بوده -که نمی‌خواستم اسمش را بیاورم و نمی‌آورم- شعرش در دانشگاه نیاید، اما شعر «اخوان» بیاید. که فکر نمی‌کنم از لحاظ نشان دادن رتبه شعر دوره قبل، بالاتر از همه باشد. «اخوان» با من دوست بود. هم، زمان ریاست جمهوری با من یک نوع ارتباط رقیق داشت و هم بعد از ریاست جمهوری -این آخری که از یک سفر ظاهراً یک‌ساله به اروپا، برگشته بود- نامه‌ای به من نوشت و شعری گفت و بعد هم از دنیا رفت. بنابراین «اخوان» اشکالی ندارد. واقعاً چه لزومی دارد که ما سراغ اینکه کاملاً می‌تواند مورد استفاده قرار گیرد، نرویم؟»07/02/1377

و ایشان همچنان سراغ اخوان می‌روند و برخی اشعار دوست خراسانی‌شان را زمزمه می‌کنند. رهبری، 10 سال بعد اخوان را بهترین در قالب نیمایی می‌دانند و همچنان حق دوستی را به درستی ادا می‌کنند.

اخوان ثالث خامنه‌ای2

«یا حالا در عرصه شعر نو، مرحوم اخوان که قطعاً بهترین شاعر نیمایی زمان خودش بود و به نظر من از همه اقرانش قوی‌تر، مسلط‌تر و لفظ و معنای شسته رفته و بهتری داشت، در یک گوشه‌ای زندگی می‌کرد؛ کسی از او خبری نداشت، کسی او را نمی‌شناخت، جز یک عده خواص؛ در حال عزلت و انزوا. یعنی وضع عرضه ‌شعر این بود. طبیعی بود که وقتی بزرگان شعر این جور منزوی و در عزلت زندگی کنند، جوان‌ها خیلی رشد پیدا نمی‌کنند؛ این چیز قهری است.»25/06/1387

خاطره‌ای از شفیعی کدکنی

خاطره استاد شفیعی کدکنی بیانگر رابطه صمیمانه اخوان ثالث و رهبری قبل از انقلاب است: «سال‌های حوالی 1350 آیت‌الله خامنه‌ای در یکی از سفرهایشان به تهران، بر من وارد شدند و ساعاتی را با هم به شعرخوانی و صحبت گذراندیم و در ضمن صحبت‌ها، ایشان از حال سایر دوستان شاعر خراسانی که مقیم تهران بودند جویا شدند، از جمله شادروان مهدی اخوان ثالث و بعد گفتند همین الآن برویم منزلش و احوالی از او بپرسیم. به در خانه اخوان که رسیدیم، آیت‌الله خامنه‌ای کمی آن‌طرف‌تر ایستادند و من رفتم زنگ را زدم. اخوان خودش آمد و در را باز کرد. اخوان داخل و من بیرون، زیر چارچوب در با هم دست دادیم و سلام‌علیکی کردیم و بعد اخوان مرا به داخل دعوت کرد که آرام به او گفتم: با سیدعلی آقای خامنه‌ای آمده‌ام. اخوان به سرعت بیرون رفت تا به ایشان خوش‌آمد بگوید و همین‌طور که به سمت ایشان می‌رفت، برای اینکه مطایبه‌ای هم کرده باشد، با لهجه مشهدی به من گفت: «بَرِه چی خبر نکردی با آسیدعلی می یی که مُو اقلاً وقتِ میام دم در، آستینامِه بزنم بالا که مثلاً دِرُم مُ ورُم وضو بگیرم!»

بعد از انقلاب نیز همچنان این رابطه ادامه می‌یابد و دوست و همشهری قدیم خود را ملجایی برای حل مشکلات می‌داند. اخوان ثالث این موضوع را اینگونه بیان می‌کند: «پس از سقوط رژیم پهلوی بود که حسین منزوی غزل‌سرای نام آشنای دیارمان از همسرش به خاطر بیکاری جدا شد و دخترش «غزل» را نیز به خاطر بیکاری به مادرش سپرد.

مدتی در زنجان و بعد در تهران به دنبال کار می‌گشت و چون می‌دانست که من با آقای سید علی خامنه‌ای امام جمعه تهران (هنوز ایشان رییس جمهور نشده بودند قبل از سال 60) آشنایی دارم به نزدم آمد تا توصیه‌ای برای کار برایشان بنویسم تا مشکل بیکاری‌اش حل شود‌. من قطعه‌ای را برای همشهری خود آقای خامنه‌ای نوشتم و منزوی هم با خط زیبا آن را نوشت و به خدمتشان برد.»

اخوان ثالث خامنه‌ای1

سیدعلی خامنه‌ای، حسین منزوی و اخوان ثالث

مرحوم اخوان ثالث در مقدمه یکی از اشعارش در کتاب «ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم» با یاد کردن از سابقه دوستی خود با آیت‌الله خامنه‌ای به ماجرای اخوانیه‌ای می‌پردازد که خطاب به همشهری و دوست دیرینش و در پی حل مشکلی از دوستی دیگر سروده شده است: «حسین منزوی، غزلسرای خوش‌قریحه زنجانی مدتی بیکار ماند و به هر دری زد کار گیرش نیامد، ناچار شد زنی که داشت طلاق دهد. از آن زن دختری چهار، پنج ساله هم دارد به‌نام «غزل» که او را هم مثل زنش بسیار دوست می‌داشت. دختر را هم به او سپرد و چندی در زنجان و بعد در تهران جست‌وجوی کار می‌کرد. روزی نزد من آمد و پرده از ماجرا برداشت و گفت شنیده‌ام تو با آقای سیدعلی خامنه‌ای (که آن وقت هنوز نه رییس‌جمهور، بلکه امام جمعه تهران بودند) قبلاً آشنایی داشته‌ای، گفتم کمی بیشترک از آشنایی. گفت می‌خواهم توصیه‌ای برای کار من به ایشان بفرستی. این قطعه را خطاب به همشهری قدیمی خود حجت‌الاسلام آقای سیدعلی خامنه‌ای سرودم و املا کردم که حسین با خط خوشش نوشت که ببرد. بعدها شنیدم که به حسین منزوی در وزارت ارشاد موقتاً کاری داده شده است...» بخش‌هایی از شعر چنین است:

 امام جمعه تهران، جناب خامنه‌ای

کسی که این ورق آرد حسین منزوی است

حسین منزوی از شاعران زنجانی است

جوان و فاضل و صاحب قریحه‌ای قوی است

چکد ز لطف و تری آب از غزل‌هایش

به شور نیز گهی چو جناب مولوی است

چو من ندارد اگر هیکلی و بالایی

چه غم! نه خوشگل صوری، که خوب معنوی است

سه چهار بیت از او موقع ورود امام

سروده گشته و طومار آن نه منطوی است

امام گشت چو بیمار، او سرود دعا

که چاپ گشت و مجله سروش محتوی است

الا که لطف خود از این جوان دریغ مدار

ثواب اخروی این‌جا، اگر نه دنیوی است

مگر میانه اسلام، با وطنخواهی

چنان چو فضل و ادب، اختلاف ماهوی است؟

چرا گرسنه بمانند این‌چنین فضلا؟

چرا زمانه چنین بی‌درایت و غوی است؟

کنون که مسند قدرت تراست دستش گیر

که دستگیر ضعیفان فضیلت قوی است

جناب حجه‌الاسلامِ دنیوی گفتار

بهوش باش، درین کار اجر اخروی است

مرا اگر چه ز سادات امید خیری نیست

ولیک خامنه‌ای باز غیر انجوی است

چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند

جز این هر آن‌که بگوید، ضلال و کجروی است

من این مسود توسیم می‌برم به بیاض

که نام قطعه به دیوان، حسین منزوی است

به یادگار آشنایی با آقای خامنه‌ای

رابطه مرحوم اخوان و آیت‌الله خامنه‌ای از دیرباز رابطه‌ای صمیمی بوده است. اخوان در سال ۱۳۴۱ در دفتر یادداشت آیت‌الله خامنه‌ای متن زیر را به یادگار نوشته بود:

«در این شبگیر

کدامین جام و پیغام صبوحی مستتان کرده‌ست ای مرغان،

که چونین بر برهنه شاخه‌های این درختِ برده خوابش دور،

غریب افتاده از اقرانِ بستانش درین بیغوله مهجور،

قرار از دست داده، شاد می‌شنگید و می‌خوانید؟

خوشا، دیگر خوشا حال شما، اما

سپهر پیر بد عهد است و بی‌مهر است، می‌دانید؟»

ـ «کدامین جام و پیغام؟ اوه

بهار؛ آنجا نگه کن، با همین آفاق تنگ خانه تو باز هم آن کوه‌ها پیداست.

شنل بر فینه‌شان دستارِ گردن گشته، جنبد جنبشِ بدرود.

زمستان گو بپوشد شهر را در سایه‌های تیره و سردش،

بهار آنجاست، ها آنک طلایه روشنش، چون شعله‌ای در دود.

بهار اینجاست، در دل‌های ما، آوازهایِ ما

و پرواز پرستوها در آن دامانِ ابر آلود

هزاران کاروان از خوب‌تر پیغام و شیرین‌تر خبر پویان و گوش آشنا جویان،

تو چشنفتی بجز بانگ خروس و خر

 در این دهکور دور افتاده از معبر؟»

                                 

 «چنین غمگین و هایاهای

کدامین سوک می‌گریاندت ای ابر شبگیران اسفندی؟

اگر دوریم اگر نزدیک

بیا با هم بگرییم، ای چو من تاریک.»

سروده شده در اسفند ماه ۱۳۳۹ در تهران

قطعه «صبوحی» به اسلوب جدید نیمایی سروده شده است و در قالب آزاد عروضی که مقید به قید «تساوی طولی مصرع‌ها» نیست. هر مصرعی مستقل از دیگری، چندتایی از افاعیل و ارکان بحر اصلی شعر (هزج سالم) را شامل شده. مطابق این اسلوب نیمایی در هر بحر از بحور متداول عروض که شعر سروده شود، مصرع‌ها بنا به‌خواست و بنا به حاجت سراینده شعر کوتاه و بلند اختیار شود، یعنی قبلاً قالبی معین و مشخص وجود ندارد که شاعر در آن قالب کلمه بریزد بلکه اختیار قوالب در هر قسمت به میل و بنا به اقتضای طبع و سیاق جمله‌بندی شاعر است. فی‌المثل مصرعی شامل پنج رکن است و مصرعی دیگر شامل یک یا دو رکن یا مزاحف یک رکن، و کمتر و بیشتر، و قس‌علی‌هذا و هلمّ جرّاً. اما در عین حال که شاعر در کار خواتیم و اختیار مقدار ارکان هر مصرع آزاد است، مقید به این است که وزن و بحر را رعایت کند و شروع مصرع‌ها خارج آهنگ و اشتباهاً به بحر ناهماهنگ دیگری نرود و در همان بحر اصلی مختار باشد و در خواتیم مصرع‌ها با استفاده از قافیه و نیز زحاف اشباعی استقلال هر مصرع حفظ شود که شعر به شکل بحر طویل در نیاید.

در دفتر شما حبیب شفیق آقای خامنه‌ای که همین تازگی بافتخار [آشنایی] با آن عزیز نائل آمده‌ام از هر دو نوع نگاشتم و مختصر شرحی نیز درباره قالب این قطعه صبوحی برافزودم تا یادگار کامل‌تر باشد و بعضی ناآشنایان این شیوه که احیاناً این دفتر به‌دستشان می افتد به توضیحی نیاز نداشته باشند و دانسته باشند که شعر نو هم پر بی قاعده نیست و دشنام لایق بعضی «آثار خزعبل موسوم به نو» را بر آشنایان اهل نثار نکنند! این مختصر اشاره راجع به قالب و شکل ظاهری شعر بوده، در تعریف شعر حکما و ادبای قدیم گفته‌اند: «کلامی است مخیل و موزون و مقفی و متساوی» و وزن را «کیفیت ایجاد فقرات و نظمی در زمان و تقسیم زمان به فقراتی منظم» تعریف کرده‌اند و قافیه را «تشابه اواخر ادوار» گفته‌اند یا: «تکرار جزئی از قسمت اخیر مصرع‌ها به شرط اینکه بعین تکرار نشود که اگر بعینِ تکرار شد، آن ردیف است و قافیه پیش از آن است» در این اسلوب جدید نیمایی چون قید «تساوی» مصرع‌ها زده شده است بنابراین «دور» هم از آن شکل قدیم بیرون آمده است و به آن شیوه قدیم «تشابه اواخر ادوار» وجود ندارد و ازاین رو قافیه هم شکل و شمایل تازه‌ای می‌یابد و بیشتر برای زینت کلام و تداعی جملات پیش و استقلال خواتیم مصرع‌هاست، چنانکه گذشت و اما از لحاظ معنی و محتوی این قطعه عبارت است از گفت‌وگویی خیالی بین سراینده آن با مرغانی که بامداد پگاه، شبگیر، بر درخت گرم و شاد و شیرین آواز خوانی می‌کنند که: کدام جام صبوحی مستتان کرده است؟ در بند دوم مرغان جواب می‌دهند که ما را آمدن بهار مست کرده، افق خانه تو محدود است که هیچ جا را نمی‌بینی و هیچ خبری را نمی‌شنوی، بهار آنجاست و اینجا در دل‌های ما و در بند سوم خطاب سراینده به ابر است که غمگین و سوگوار می‌گرید و می‌بارد و سراینده که از قیاس شادی مرغان با غم‌های دائمی و بسیار خود دل‌شکسته مانده است، به او می‌گوید که بیا با هم گریه کنیم.

و اینک یک رباعی:

گر زرّی و گر سیم زرانددودی، باش

گر بحری و گر نهری و گر رودی، باش

در این قفس شوم چه طاووس چه بوم

چون ره ابدی است، هر کجا بودی، باش

اخوان ثالث خامنه‌ای

به‌یادگار آشنایی در دفتر آقای خامنه‌ای

نوشته آمد در اسفند ماه ۱۳۴۱

در تهران ـ مهدی اخوان ثالث ـ

م. امید خراسانی