اصغر فرهادی برای مردانگی کدام جامعه نسخه میپیچد؟
اگر حرمت قلم اجازه میداد کمی از این خوراک به کارگردان میخوراندیم تا ببینیم اگر او در این وضعیت قرار بگیرد واکنشش چه خواهد بود؟ کاری که گمان میکنم تمام منتقدان از انجامش شرم داشته باشند و متاسفانه کارگردان توانای ما آن را برای مردم کشور خودش تجویز میکند.
نسخه فارسی فیلم اصغر فرهادی با عنوان «فروشنده» اکران میشود/ در حالی که نسخه فرانسوی آن با نام «مشتری» در جشنواره کن به روی پرده رفت.
بعضی فیلمها هستند که ادعای جریان سازی و هدایتگری و ...ندارند. اصلا هیچ ادعایی ندارند. فقط ساخته میشوند که بخندانند یا بخشی از زمان را به مخاطب نشان دهند یا کارکردهایی از این دست.
با اینهمه فیلمفارسیها حسابشان روشن است. دو ساعت نمایش صحنه های جنسی و غیراخلاقی و رقص و آواز و داستانهای بند تنبانی که در انتها یک بیانیه اخلاقی یا آموزه اجتماعی میچسبد به پایانش و همه چیز ختم به خیر میشود .
اما ازسوی دیگری با اینهمه شاید از میان انبوه فیلمهایی که هر سال ساخته میشود تنها فیلمهایی ممکن است خطرات جدی داشته باشند که یک کارگردان متبحر با تسلط بر سینما آموزه هایی اشتباه را در فیلمش القا کند.
مثلا وقتی فروشنده را میبینید با یک فیلم خوش ساخت و حرفه ای طرف میشوید که به واسطه فضاسازی و شخصیت پردازیهای درست و بازیهای عالی شما را تا پایان فیلم نگاه میدارد. این یک ظرف شیک و تمیز و زیباست. اما اینکه در این ظرف بزرگ چه چیزی ریخته میشود مهم است. طبیعتا افرادی سراغ این ظرف میآیند که اهل شیک بودن و استفاده از خوراکیهای تمیز و سالمند. آنها که اصلا این چیزها برایشان مهم نیست ترجیح میدهند با هرچیزی که دم دستشان بود خودشان را سیر کنند و معمولا آنها مخاطب این ظرف نیستند. پس گروهی که جایگاه اجتماعی (و نه اقتصادی) متوسط به بالا دارند به واسطه شیک و مرتب بودن این ظرف به سراغش میآیند. از اینجا به بعد اگر نوشیدنی یا غذای مسمومی داخل ظرف باشد، اتفاقی خواهد افتاد که به این سادگیها نمیشود جمعش کرد. خصوصا اگر پخش کننده فیلم که احتمالا یک نهاد انقلابی است (و متعجبم که چرا به این روز افتاده است) علامت استانداردش را روی ظرف حک کرده باشد.
مخاطب از همه جا بیخبر به واسطه به به و چه چه بین المللی و علامت استاندارد فلان نهاد انقلابی و شیک بودن ظرف ، با اظمینان و لاجرعه آن را سر میکشد. محتویات ظرفی که سالم نیست. عدم سلامتی که یا به واسطه اشتباه غیرعمد کارگردان شکل گرفته است یا خدای ناکرده تعمدی از جانب شخصی غیر از دست اندرکاران فیلم.
فروشنده یک نسخه برای مخاطبش میپیچد. برای مخاطبی که از طبقه اجتماعی متوسط به بالاست. مخاطبی که اهل هنر هم هست. آدم با آبرویی هم هست ( آنقدر که حتی خجالت میکشد ماجرای تعرض را به پلیس بگوید). از قضا مرد هم معلم است و حتی در فیلم، تجربیات و آموزههایش را منتقل میکند. آموزه هایی که یکیش فیلم " گاو" است و حکایت استحاله عجیب "مشد حسن".
نسخهای که برای مرد پیچیده میشود این است که حتی اگر به ناموست تعرض شد کاری نداشته باش. اگر به فکر پیدا کردن متعرض باشی اخمو میشوی. بی خواب میشوی. همه مسخرهات میکنند. پیدایش هم که کنی چیزی عایدت نمیشود. به هر دلیلی پلیس نرو. یا اعتماد نکن. یا به هر دلیلی از خیرش بگذر. دست آخر هم اگر بخواهی کوچکترین نوع انتقام را بگیری و مثلا یک پس گردنی به او بزنی ممکن است اتفاقی جبران ناپذیر برایش بیفتد و تازه آن وقت همه و همه پشت سر شخصیت متعرض قرار خواهند گرفت. از مردم و مخاطبان فیلم تا همکاران مرد و حتی زنی که به او تعرض شده است.
ارسال نظر