شاهزاده ای مستبد که در نوجوانی حکمرانی بر ولایت اصفهان و چندی بعد بسیاری دیگر از ایالتهای ایران را به نامش زدند. برخی به واسطه رفتار غیرعادی اش او را دچار اختلالات روانی دانسته اند. او برای از دست ندادن صندلی قدرت به هر وسیله ای از پرداخت رشوه گرفته تا کشتن زیردستانش متوسل می شد. همه این موارد ظل السلطان را در میان شاهزادگان قاجار متمایز ساخته و هنوز هم در مورد شخصیت و اقداماتش ناگفته های بسیاری وجود دارد.

شاهزاده ای در جستجوی قدرت

در سال 1266 هجری قمری، عفت السلطنه یکی از زنان ناصرالدین شاه صاحب فرزندی شد که او را مسعود میرزا نام نهادند. او بعد از فوت چندین فرزند ناصرالدین شاه به دنیا آمده بود و به همین دلیل، نه تنها پسر ارشد شاه محسوب می شد، بلکه انتظار می رفت تا مقام جانشینی و ولیعهدی را نیز از پدر به ارث برد. اما بخت با او یار نبود، زیرا مادرش دختر یکی از ملازمان دربار بود و از تبار و طایفه قاجارها محسوب نمی شد. به همین سبب برادر کوچکترش مظفرالدین شاه جانشین پدر شد و مسعود میرزا برای همیشه از رسیدن به تاج و تخت محروم ماند. تاج و تختی که او آن را حق خود می دانست و تا آخرین سالهای حیاتش تلاش داشت آن را بازپس گیرد. این سهم خواهی در تمام دوران حکمرانی‌اش در مازندران و فارس و به خصوص سی و چهار سال زمامداریش در اصفهان مشهود بوده و تلویحاً می توان گفت تمام دوران حکمرانی او وسیله ای شد در رسیدن به هدفی که خود را در آن، برتر و محق تر از دیگران می دانست.

 

به این ترتیب به نظر می رسد عملکرد سیاسی ظل السلطان را در طول سالهای حضورش در عرصه سیاسی ایران می باید متاثر از این ذهنیت ارزیابی کرد. «ظل السلطان از همان ابتدا خود را از سایر شاهزادگان قاجاری بالاتر می‌دانست ... در مسافرتهای تهران هم هواداران مظفرالدین میرزا ولیعهد و کامران میرزا نایب السلطنه را مورد استهزاء قرار می‌داد و تا آنجا که ممکن بود از تحقیر و اهانت کردن به آنها کوتاهی نمی کرد.»1 او از همان دوران نوجوانی که به حکمرانی ولایت اصفهان رسید تا زمان مرگش نیم نگاهی به تاج و تخت داشت اما نتوانست با وجود برخورداری از حمایت انگلستان خود را به تخت سلطنت برساند.

 

حکمرانی در سایه حمایت انگلیس

دوره حکومت صد و سی ساله قاجار، با تحولات و رویدادهایی همراه بوده که به طور کلی ساختار سیاسی حکومت و سرشت دولت در ایران عهد قاجار را ترسیم می کند. نفوذ سیاسی و اقتصادی بیگانگان، از دست دادن بخشهایی از قلمرو کشور، اخذ وامهای خارجی، شکل گیری بوروکراسی گسترده اما ناکارآمد، وجود مشکلات مالی، خودکامگی و ... از برخی نقاط تاریک این دوره محسوب می شود. «شاهان قاجار به عنوان ظل الله، فاتح الهی و حافظ الرعایا، در زندگی، مقام و ثروت مردم دخالت و اعمال قدرت زیادی می کردند.»2 به این ترتیب درک و فهم دو قرن 18 و 19 از تاریخ ایران در پیوندی عمیق با شناخت مناسبات بین المللی و نفوذ قدرتهای بزرگ در سیاست خارجی ایران دارد. در آن زمان ایران به عنوان بستر بازی قدرتهای بزرگ، اگر نگوییم در حکم مستعمره، اما کاملاً در شرایط نیمه استعماری بوده و حتی از سال 1907 رسماً بین دو قدرت روس و انگلیس تقسیم شد. در این میان رقابتی بی پایان میان روس و انگلیس برقرار بود که نحوه اداره ایالات و ولایات ایران را هم تحت تاثیر خود قرار می داد. ظل السلطان، حاکم جنوب و غرب ایران، در منطقه نفوذ انگلیس حکمرانی می کرد و همین مساله برای نزدیک شدن او به انگلیسیها و جلب حمایت آنها کافی بود، در نتیجه برای بقای حکمرانی خود به آنها متوسل گشت.

«اوژن اوبن وزیر مختار فرانسه در تهران در باب گرایش ظل السلطان به انگلستان می گوید: شاهزاده با آتش جاه-طلبیهایی که در سینه اش نهان دارد، در کنف حمایت دولت انگلیس، که حفاظت از ثروت بیکران وی را ضمانت کرده است، در این ایالت زندگی آرامی دارد. در عوض او هم در برابر فعالیت روسها، از اصفهان بازار پر رونقی برای کالاهای امپراتوری هند فراهم کرده است. 3 این وفاداری البته در نهایت کاری از پیش نبرد و ظل السلطان قربانی کشمکشهای دو قدرت روس و انگلیس شد. «زیرا کفه نفوذ انگلیس به جهاتی بر کفه روسها می چربید. سرانجام روسها هر طور بود انگلیسها را راضی کردند که به عزل ظل السلطان تن در دهند. انگلیسها هم موافقت کردند.» 4 پس از ترور ناصرالدین شاه نیز انگلیسیها برای حفظ منافع خود که در گرو حفظ آرامش در کشور و نبود هرج و مرج بود، حمایت خود را از ظل-السلطان برای جانشینی دریغ کردند. البته نباید در ریشه یابی دلایل برکناری او تنها به این مورد بسنده کرد و از ظلم و ستمی که بر مردم روا می داشت و ذهنیت منفی جامعه نسبت به ظل السلطان غافل ماند.

تامین امنیت در سایه قساوت

در عصر قاجاری که ساخت قدرت به سبک و سیاق دوره های گذشته تاریخ ایران پدرسالارانه بود صاحبان قدرت بر جان و مال و ناموس مردم حکومت می کردند. ظل السلطان نیز از این قاعده مستثنی نبود. شاهزاده ای که قساوتش حتی در دربار قاجار هم زبانزد بود. «قساوت و بی رحمی ظل السلطان به حدی بود که مظفرالدین شاه هر وقت می خواست کسی را به ظلم و تبهکاری مثال بزند می گفت: این آقا را نمی شناسید، این آقا عیناً مثل ظل السلطان است و بعد حکایت می کرد در ایام طفولیت با هم درس می خواندیم و طرف عصر که به اندرون می رفتیم ظل السلطان که قبلاً غلام بچه ها، خواجه ها و کنیزها را وادار به گرفتن گنجشک کرده بود و آنان نیز اطاعت امر او را کرده برایش گنجشک می-آوردند او با میخ و چاقو چشم گنجشکها را درآورده و آنها را در هوا رها می کرد» 5 در این بین حتی درختان قدیمی و بناهای زیبای تاریخی اصفهان، پایتخت باشکوه عصر صفوی هم از قساوت و روحیه ویرانگری او در امان نماندند.

ظل السلطان می دانست برای تامین امنیت بیش از هرچیز به نیروی نظامی توانمندی نیاز دارد تا امنیت عمومی را برقرار و مخالفان او را سرکوب سازد. «سازمان اداری و نظامی و مدرسه نظامی که ظل السلطان در اصفهان تاسیس کرد در زمان خود از منظم ترین سازمانهای ارتش ایران به حساب می آمد. لرد کرزن انگلیسی سپاهیان ظل السلطان را که از روی نظام اتریش و با لباس و اسلحه اتریشی تربیت یافته بودند، یازده هزار پیاده و هفت هزار نفر سواره یادداشت کرده است.» 6 ویلفرد اسپاروی که در سال 1314 هجری قمری به درخواست ظل السلطان برای برعهده گرفتن مسولیت تعلیم و تربیت فرزندانش به اصفهان آمد در خاطرات خود می نویسد: «ظل السلطان در اوج قدرت خود، قشون بزرگی تشکیل داده بود که کاملاً آموزش دیده و به نحو تحسین برانگیزی مجهز بود.»7 با کمک این نیروی نظامی ظل-السطان توانست امنیت نسبی را در قلمرو حکمرانی خود برقرار سازد. بدون تردید منفعت انگلیسیها از این امنیت بیش از نفعی بود که مردم ایران با پرداخت مالیاتهای سنگین و تحمل ظلم و ستم ظل السلطان به دست می آوردند زیرا تسهیل تجارت انگلیسیها در جنوب ایران بیش از هرچیز به وجود امنیت وابسته بود.

اخذ مالیات و اداره ی ایالات

از جمله دلایل دوام حکومت ظل السلطان ارسال به موقع و مبالغ هنگفت مالیاتی بود که بخش بسیاری از آن را به ضرب زور و بدون توجه به درآمدهای مردم دریافت می کرد. «معلوم است که برای تقرب نزد شاه همان وصول مالیات و امن کردن راه اهمیت بسیار داشت و توجه به حال رعایا و اینکه خوش یا ناخوشند در تهران تاثیری نمی گذاشت.»8 ظل-السلطان از کودکی علاقه فراوانی به مال اندوزی داشت و در سالهای بعد به طرق مختلف تلاش کرد تا علاوه بر اخذ مالیاتهای سنگین بر میزان ثروت خود نیز بیفزاید. یکی از شیوه های کسب درآمد شخصی و اخذ مالیات، کشتن و مصادره اموال افراد ثروتمند بود. «از جمله پیشکار خود میرزا حسین سراج الملک، حبیب الله خان انصاری وزیرش، رحیم-خان نایب الحکومه اصفهان و حسین قلی خان ایل خانی بختیاری را تنها با هدف مصادره اموالشان کشت.»9

 

نتیجه گیری

ظل السلطان در نهایت با روی کار آمدن محمدعلی شاه و به دلیل تلاش برای رسیدن به تاج و تخت از سوی او معزول شد. به همین دلیل و با توجه به انگیزه قوی اش در کسب قدرت بود که به سمت مشروطه طلبان گرایش پیدا کرد و با زیرکی و تملق، تمام تظالم و زیاده خواهی خود را در حجاب حمایت از مشروطه خواهان پنهان ساخت. از سوی دیگر انگلیسیها که خود را طرفدار مشروطه می دانستند در جهت دهی به این تفکر بی تاثیر نبودند و حمایت آنها سبب شد تا ظل السلطان دیگر بار برای رسیدن به جانشینی راه مشروطه خواهی را برگزیند. او سرانجام در سال 1336 هجری قمری با وجود سالها تلاش بی وقفه برای رسیدن به قدرت و به رغم به کارگیری ابزار خشونت در انزوای سیاسی درگذشت.

__________________________

1.شهلا سلطانی، آقاجان­شازده، تهران، انتشارات فرزان، 1385، ص 186.

2.یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و ابراهیم فتاحی، چاپ بیستم، تهران، نشر نی، 1392، ص 62.

3.لقمان دهقان نیری، انجمن مقدس ملی اصفهان و حکومت ظل­السلطان در مشروطه اول، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، دوره دوم، شماره 27-26، ص44.

4.مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران در قرن 12 و 13 و 14 هجری، چاپخانه بانک بازرگانی ایران، جلد چهارم، 1347، ص 86.

5.مهدی بامداد، همان، ص 99.

6.ابراهیم صفائی، اسناد برگزیده دوران قاجاریه، تهران: انتشارات بابک، 1292، ص 40.

7.ویلفرد اسپاروی، فرزندان درباری ایران، ترجمه محمدحسین آریا لرستانی، تهران: انتشارات قلم، 1387، چاپ دوم، ص 232.

8.مهدی بامداد، همان، ص 80.

9.برای اطلاعات بیشتر بنگرید به بامداد، همان: ص 98.

*