کدام نماز، مصداق لهو و بازی است؟
اگر قلب در وقت عبادت غافل و ساهی باشد، عبادت او حقیقت پیدا نکند و شبه لهو و بازی است. و البته چنین عبادتی را در نفس به هیچ وجه تأثیری نیست و عبادت از صورت و ظاهر به باطن و ملکوت بالا نرود.
"اگر قلب در وقت عبادت غافل و ساهی باشد، عبادت او حقیقت پیدا نکند و شبه لهو و بازی است. و البته چنین عبادتی را در نفس به هیچ وجه تأثیری نیست و عبادت از صورت و ظاهر به باطن و ملکوت بالا نرود - چنانچه به این معنی در اخبار اشاره شده - وقوای نفس با چنین عبادتی تسلیم نفس نشوند و سلطنت نفس بر آنها بروز نکند. و همین طور قوای ظهره و باطنه تسلیم اراده الله نگردد و مملکت در تحت کبریای حق منقهر نشود، چنانچه پر واضح است. و از این جهت است که می بینید در ما پس از چهل - پنجاه سال عبادت اثری حاصل نشده، بلکه روز به روز بر ظلمت قلب و تعصی قوا افزوده می شود و آن به آن اشتیاق ما به طبیعت و اطاعت ما از هواهای نفسانیه و وسواس شیطانیه افزون گردد. اینها نیست جز آن که عبادات مایی مغز و شرایط باطنه و آداب قلبیه آن به عمل نمی آید."
حسرت بزرگی است که ما بعد از سه چهار دهه که از نماز خواندن مان می گذرد هنوز آثار معرفتی نماز را در وجودمان نبینیم. مولف کتاب "اسرارالصلوه" بر این باور است که تا زبان قلب آدمی گشوده نشود انسان نمی تواند از بهره های معنوی نماز برخوردار شود. آنچه در ادامه می آید فرازهایی در این باره است.
نشانه گشوده شدن زبان قلب چیست؟
بالجمله، در اول امر باید انسان این ادب، یعنی تفهیم را ملحوظ دارد تا زبان قلب که مطلوب حقیقی است گشوده گردد. و علامت آن که زبان قلب گشوده شده آن است که تعب ذکر و زحمت آن مرتفع شود و نشاط و فرح رخ ده و خستگی و رنج زایل گردد؛ چنانچه اگر کسی طفلی را که زبان باز ننموده بخواهد تعلیم دهد، تا طفل زبان باز ننموده معلم خسته و ملول شود؛ همین که طفل زبان گشود و آن کلمه را که تعلیم او می کرد ادا کرد، خستگی معلم رفع شود و معلم به تبع طفل کلمه را ادا کند بی رنج و تعب. قلب نیز در ابتداء امر طفلی است زبان نگشوده که آن را باید تعلیم داد و اذکار و اوراد را باید به زبان آن گذاشت، و پس از باز شدن زبان آن انسان تابع آن گردد و رنج و تعب تعلیم و خستگی ذکر مرتفع گردد. واین ادب برای کسانی که مبتدی هستند خیلی لازم است. و باید دانست که یکی از نکات تکرار اذکار و ادعیه و دوام ذکر و عبادت همین است که زبان قلب گشوده و قلب ذاکر و داعی و عابد گردد؛ و تا این ادب ملحوظ نشود زبان قلب گشوده نشود.
نتیجه تسلیم اراده به حق، نفوذ در عوالم غیب است
یکی از اسرار عبادات و فوائد مهمه، که همه مقدمه آن است، آن است که جمیع مملکت باطن و ظاهر، مسخر در تحت اراده الله و متحرم بتحریک الله شود، و قوای ملکوتیه و ملکیه نفس از جنود الله شوند و همگی نسبت به حق تعالی سمت ملائکه الله را پیدا کنند. و این خود یکی از مراتب نازله فنای قوا و ارادات است در اراده حق.
و کم کم نتایج بزرگ بر این مترتب شود و انسان طبیعی الهی گردد و نفس، ارتیاض به عبادت الله پیدا کند و جنود ابلیس یکسره شکست خورده منقرض شوند و قلب و قوای آن تسلیم حق شوند و اسلام به بعض مراتب باطنه در آن بروز کند.
و نتیجه این تسلیم اراده به حق، در دار آخرت آن شود که حق تعالی اراده او را در عوالم غیب نافذ فرماید و او را مثل اعلای خود قرار دهد، و چنانچه خود ذات مقدس هر چه را بخواهد ایجاد کند، به مجرد اراده موجود شود، اراده این بنده را هم آن طور قرار دهد؛ چنانچه بعضی از اهل معرفت روایت نمودند از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلمراجع به اهل بهشت که ملکی می آید پیش آنها؛ پس از آن که اذن ورود می طلبد وارد می شود و نامه ای از جناب ربوبیت به آنها می دهد، بعد از آن که از خدای تعالی به آنها سلام ابلاغ نماید. و در آن نامه است برای هر انسانی که مخاطب به آن است: "من الحی القیوم الذی لا یموت الی الحی القیوم الذی لا یموت. اما بعد، فانی اقول للشی ء کن فیکون، وقد جعلتک تقول للشی ء کن فیکون، فقال صلی الله علیه و آله و سلم: فلا یقول احد من اهل الجنه للشی ء کن الا ویکون."
کدام نماز، مصداق لهو و بازی است؟
و این سلطنت الهیه ای است که به بنده دهند از برای ترک اراده خود و ترک سلطنت هواهای نفسانیه و اطاعت ابلیس و جنود او. و هیچ یک از این نتایج که ذکر شد حاصل نمی شود مگر با حضور قلب کامل. و اگر قلب در وقت عبادت غافل و ساهی باشد، عبادت او حقیقت پیدا نکند و شبه لهو و بازی است. و البته چنین عبادتی را در نفس به هیچ وجه تأثیری نیست و عبادت از صورت و ظاهر به باطن و ملکوت بالا نرود - چنانچه به این معنی در اخبار اشاره شده - وقوای نفس با چنین عبادتی تسلیم نفس نشوند و سلطنت نفس بر آنها بروز نکند. و همین طور قوای ظهره و باطنه تسلیم اراده الله نگردد و مملکت در تحت کبریای حق منقهر نشود، چنانچه پر واضح است. و از این جهت است که می بینید در ما پس از چهل - پنجاه سال عبادت اثری حاصل نشده، بلکه روز به روز بر ظلمت قلب و تعصی قوا افزوده می شود و آن به آن اشتیاق ما به طبیعت و اطاعت ما از هواهای نفسانیه و وسواس شیطانیه افزون گردد. اینها نیست جز آن که عبادات مایی مغز و شرایط باطنه و آداب قلبیه آن به عمل نمی آید.
ذکر چند حدیث راجع به حضور قلب
از حضرت رسول ختمی صلی الله علیه و آله و سلم روایت است که عبادت کن خدای تعالی را چنانچه گویا او را می بینی؛ و اگر تو او را نمی بینی او تو را می بیند. از این حدیث شریف استفاده دو مرتبه از مراتب حضور قلب می شود: یکی آنکه سالک مشاهد جمال جمیل و مستغرق تجلیات حضرت محبوب باشد، به طوری که جمیع مسامع قلب از دیگر موجودات بسته چیزی مشاهده نکند. بالجمله، مشغول حاضر باشد و از حضور و محضر نیز غافل باشد. و مرتبه دیگر که نازلتر از این مقام است، آن است که خود را حاضر محضر ببیند و ادب حضور و محضر را ملحوظ دارد.
جناب رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرماید: اگر می توانی از اهل مقام اول باشی عبادت خدا را آن طور بجا آور، و الا از این معنا غافل مباش که تو در محضر ربوبیتی. و البته محضر حق را ادبی است که غفلت از آن از مقام عبودیت دور است.
ارسال نظر