ابراهیم نظّام متکلّم و ادیب و شاعر می‌نویسد: در مَثَل چهار امتیاز موجود است که در سایر انواع کلام با هم یافت نمی‌شود و آن چهار عبارتند از: اختصار لفظ، وضوح معنی، حسن تشبیه، لطافت کنایه و این آخرین درجه بلاغت سخن است که مافوق آن متصور نیست. تا کنون تعاریف فراوان از مثل به عمل آمده است. از جمع‌بندی این تعاریف، تعریف جامع زیر را می‌توان ارائه داد:    
  
«مثل جمله‌ای است کوتاه، گاه استعاری و آهنگین، مشتمل بر تشبیه با مضمون حکیمانه و برگرفته از تجربیات مردم که به واسطه روانی الفاظ و روشنی معنا و لطافت ترکیب، بین عامه مشهور شده و آن را بدون تغییر یا با تغییر جزئی در گفتار خود به کار برند» (ذوالفقاری،1391). 
  
با این وصف در باشگاه ضرب‌المثل امروز به نقل حکایت کوتاهی از ضرب‌المثل «آش شله قلمکار » می‌پردازیم. 
 
********************************

این ضرب المثل معمولا در مورد اموری به کار می رود که به دلیل بی نظمی در انجام آن، نه آغازشان مشخص است و نه انجام آن ها. اینجاست که تعبیر می کنند «مثل آش شله قلمکار» شده.

آش شله قلمکار در واقع اینجا نشانی است از شلختگی و ریخت و پاش.

اما باید دید چه ماجرایی در پس این «آش شله قلمکار» وجود دارد:

می‌گویند که ناصر الدین شاه پادشاه قاجار، طبق رسم و عادت همیشگی هر سال بهار به دامان طبیعت می رفته و با اهل دربار و ... از طبیعت و هوای خوش آن بهره می برده است.

در این روز بخصوص به دستور ناصر الدین شاه، آشی هم پخته می شده. آشی که انواع سبزی‌ها و حبوبات و چاشنی‌های مختلف به علاوه گوشت فراوان، از مواد اولیه آن بوده.

بماند که برای تهیه این آش و برگزاری مراسم باشکوه آن چه هزینه‌ها که نمی‌شد اما آنچه باعث شد «آش شله قلمکار» تبدیل شود به ضرب‌المثل، بی نظمی، شلوغی و ریخت و پاشی بود که برای تهیه آن به وجود می ‌آمد. نزدیکان شاه در این مراسم، تلاش می‌کردند تا خودی نشان دهند و نهایت خدمت و ارادت خالصانه خودشان را نسبت به شاه قاجار بروز دهند. همین امر باعث شلوغی و شلختگی خاصی در برگزاری این مراسم می‌شد