سیگار بدهید، بستنی بگیرید!
در دانشکدهی هنرهای زیبا گفتند که میخواهیم مراسمی به نام «روز بدون سیگار» برگزار کنیم؛ مراسمی که در آن از دانشجوها یک سیگار میگرفتند و یک بستنی به آنها میدادند و در این راستا یک نمایش آموزنده هم میخواستند به صحنه ببرند پس بچههای دانشجو دست به کار شدند، یکی دو ساعت تمرین کردند و «بهمن کوچیک» متولد شد.
آن دانشجوها حالا دیگر جزو هنرمندان حرفهای تئاتر هستند و حالا بعد از چندین سال بار دیگر دور هم جمع شدهاند و بهانه این جمع شدن اجرای دیگری از نمایش «بهمن کوچیک» است که این روزها در تالار استاد انتظامی خانه هنرمندان ایران روی صحنه است.
خبرنگار بخش تئاتر ایسنا همزمان با اجرای این نمایش با مهران نائل (کارگردان) و مهدی شاهپیری و امیر سلطاناحمدی (دو تن از بازیگران) این نمایش گفتگویی دارد که در ادامه میخوانیم.
از گروه و بگویید چرا اسم گروهتان «بیدل» است؟
امیر سلطاناحمدی: این گروه حاصل رفاقتهای دوران مجردی است که فکر کنم مهدی(شاهپیری) این اسم را برایش انتخاب کرد. بیشتر پسرها بودیم که دور هم کار میکردیم و اسم «بیدل» را برای گروه انتخاب کردیم که بگوییم مثلاً ما اهل عشق و عاشقی نیستیم و اهل کاریم!
این نمایش هم حاصل دوستیهای آن زمان بود؟
مهران نائل: این نمایش پایاننامهی فوق لیسانس من بود. این شکل از کارکردن را بارها باهم تجربه کرده بودیم ولی هیچوقت برای عموم مردم و حساب شده و دقیق اجرا نرفته بودیم. اولین بار است که توانستیم بعد از سالها دور هم جمع شویم. پایاننامهی من برای سال 89 بود. واقعاً دلم میخواست بتوانیم مثل دوران لیسانس دور هم جمع شویم و کار کنیم. یک نسخه از این نمایش را برای یک سفارش در دانشگاه تهران اجرا کرده بودیم ولی دوست داشتم امیر هم دوباره کنار ما باشد که این جمع شکل بگیرد، او هم آمد و بالاخره اتفاقات دست به دست هم داد و سرانجام به اجرای عمومی رسیدیم.
چرا اینقدر طول کشید تا دوباره این نمایش را اجرا کنید؟
نائل: برای اجرا درخواست داده بودم ولی نمیدانم به چه دلیلی کارمان پذیرفته نشد. من هم خوب یا بد، چندان عادت به خواهش و دوندگی ندارم. این بار هم که این اتفاق افتاد، درخواست از طرف خود سالن بود. من هم با دوستان مطرح کردم و تصمیم گرفتیم اجرا کنیم.
با وجود گرفتاریهای روزمره جمع شدنتان سخت نبود؟
سلطان احمدی: حدود 10 سال در بازار کار حرفهای بودیم و شخصاً خیلی دلم برای تئاتر تنگ شده بود. جسته گریخته کارهایی کرده بودم ولی با این گروه نبود و آنقدر فواصل آن طولانی بود که از خاطرهی کار قبلی چیزی یادمان نمیماند. امسال را با این نیت شروع کردم که پیشنهادهای دیگر را کنار بگذارم و فقط تئاتر کار کنم، امسال را سال تئاتر نامگذاری کردهام!
شاهپیری: دوست داشتیم دور هم جمع شویم، فقط بهانهمان این بود که به ما سالن نمیدادند -یا به قول مهران خودمان از آن آدمهای سیریش نبودیم- ولی اینجا از ما خواستند و ما هم پیاش را گرفتیم. شاید خیلی حرفهای نباشد اما ما خیلی دوستانه تمرینها را برگزار میکنیم و کسی بابت دیر آمدن یا زود رفتن از کسی شاکی نمیشود. باهم میسازیم و آن «دیسیپلین» گروههای حرفهای تئاتر را نداریم. تمرینها هم شادیبخش و دوستداشتنی است و بداهه هم هست و همهچیز خوب، گل و بلبل است!
این نکته در اجرای شما هم هست؛ حسی از سرخوشی. در حالی که از موضوع تلخی صحبت میشود اما چیز آزار دهندهای در کار نیست.
شاهپیری: وقتی تئاتر به دل تماشاگر مینشیند که به دل عوامل آن هم نشسته باشد و از نوعی سرخوشی و راحتی بیاید. با مکاتب و کتابهای تئاتری کاری ندارم ولی خب این هم شاید خودش یک متد باشد.
نمایش «بهمن کوچیک» از ابتدا چطور شکل گرفت؟
نائل: پیشینهی شکل گرفتن این نمایش در کارهای دیگری است که ما در دورهی دانشجویی انجام میدادیم، گاهی کارهایی سفارشی با موضوع مشخص به ما پیشنهاد میشد و ما دوران دانشگاه این کار را خیلی سریع انجام میدادیم. مثلاً دوساعته یک نمایش را برای جایی آماده میکردیم! بنابراین میدانستیم از دور هم جمع شدنمان میتواند محصولی جدید خلق شود.
یک بار در دانشکدهی هنرهای زیبا به ما گفتند که میخواهیم مراسمی به نام روز بدون سیگار برگزار کنیم -از دانشجوها یک سیگار میگرفتند و یک بستنی بهشان میدادند!- گفتند یک نمایش هم با موضوع سیگار میخواهیم. ما هم یکی دو ساعت تمرین کردیم و اجرا رفتیم. بعد از چند سال که من در دانشگاه تربیت مدرس بودم و باید پایاننامه میدادم ، برای بخش عملی آن به بچهها گفتم دور هم جمع شویم و همان کار را کمی جدیتر و حرفهایتر اجرا کنیم.
روند کارتان در تمرینها چطور است؟
نائل: ایده را مطرح میکنیم و میگوییم چه اتفاقی قرار است بیفتد و برای اینکه این اتفاق بیفتد، چه چیزهایی لازم داریم. باهم گفتوگو میکنیم و به یک اپیزود میرسیم. مثلاً سربازی یک جوان؛ بعد میبینیم که در سربازی چه نکتههایی هست که بشود روی وجه نمایشیاش کار کرد. بداهه کار میکنیم و بعد سر و شکل پیدا میکند.
سلطاناحمدی: این را فهمیدهایم که مثلاً اگر فرماندهای وجود داشته باشد، دیگر نیازی نیست که من هم نقش را تست کنم؛ میدانیم که محمد(بحرانی) و مهدی مناسبترند؛ یا اگر سرباز صفری هست که بلاهتش بیشتر است میآییم سمت من! مسائل بین خودمان حل شده است. به همین دلیل میگوییم دوساعته به نتیجه میرسیم چون تکلیفمان با هم معلوم است و میدانیم چه کسی، چه نقشی را بهتر بازی میکند.
اجرایی که الان روی صحنه است، نسبت به اجرایی که قبلاً بوده چقدر تغییر دارد؟
نائل: نسبت به اجرای پایاننامه، شاکله و موضوع کار همان است فقط دو اپیزود به آن اضافه کردیم. ضمن اینکه شوخیهای کار راجع به اتفاقات امروز است و آنها را بهروز کردهایم. در کنار اینها تغییراتی هم به ما تحمیل شد. مجبور شدیم بعد از بازبینی بعضی چیزها را حذف کنیم تا بتوانیم اجرا کنیم.
حذفیاتتان چقدر بود؟
نائل: به نظر حدود ده دوازده درصد.
این اتفاق به نمایشتان ضربهمیزند؟
شاهپیری: از ضربهگیر استفاده کردیم!
نائل: یک اپیزود خاص مشکلاتی داشت که تغییراتی کرد اما ساختارش عوض نشده و درواقع با «پولتیک» ما، تا حد ممکن اصالتش حفظ شد. به هر حال طبیعی است و ما هم قوانین را قبول داریم و آنچه را که با آن مشکل داشتند، تغییر دادیم.
دکور کار شما خیلی ساده و خلوت است؛ دلیلش چیست؟
سلطاناحمدی: ذات این نوع کار به این خاطر بود که بتوانیم زندگی دانشجوییمان را بگذرانیم. یعنی بابت پولی، به ما سفارش کار میداند و فرصتی نبود که دکوری ساخته شود و به همین دلیل به چنین ساختاری رسیدیم.
اگر این سالن به شما پیشنهاد کار نمیداد شما کدام سالن را ترجیح میدادید؟
شاهپیری: وحدت! (خندهی جمع)
نائل: این سالن، خوبیها و بدیهایی دارد. بسته بودن فضا به خودمانی شدن کار کمک میکند، به نظرم بهترین حالت برای این نمایش بلک باکس است ولی ظرفیت سالن کم است، صندلیهایش چندان راحت نیست، تهویهاش مناسب نیست و امکانات نوری مناسبی هم ندارد. سالن خیلی بهتر از چند سال قبل شده است اما باز با یک سالن استاندارد فاصله دارد. فعلاً راضی هستیم اما کاش سالن بزرگتری داشتیم یا در آینده داشته باشیم.
برنامهای برای اجرای دوبارهی این نمایش دارید؟
نائل: دوست داریم اگر امکانش باشد در یک سالن دیگر هم اجرا داشته باشیم. در بهترین حالت دو هزار نفر میتوانند این نمایش را ببینند اما دوست داریم تعداد بیشتری ببینند و خودمان هم لذت بیشتری ببریم.
شاهپیری: هم تماشاگر بیشتری میتواند کار را ببیند، هم میتواند جنبهی مالی بهتری داشته باشد.
چنین نمایشی میتواند جنبهی مالی هم داشته باشد؟ قیمت بلیتتان که پایین است!
نائل: در بهترین حالت این نمایش میتواند حدود 25 میلیون تومان درآمد داشته باشد که اگر آن را بین بچهها تقسیم کنیم چیزی نیست؛ سقف قیمت بلیت در این سالن همین بود و ما نمیتوانستیم قیمت را بالاتر ببریم؛ اگر میشد این کار را میکردیم. البته نه زیاد، فقط تا حدی که بهرهی مالی داشته باشد. تا به حال کار تئاتر برای ما جز ضرر نداشته؛ حالا این کار برایمان ضرری ندارد.
شاهپیری: منظور من این بود که حالا وقت میوه چیدن ماست. ما سختیهای کار را طی کردهایم و حالا حیف است که اجرا نداشته باشیم. خیلیها از تئاتر امرار معاش میکنند. چه ایرادی دارد که آدم از تئاتر زندگی بگذراند نه مثل سینما و تلویزیون ولی شدنی است. نگاه سابق باید عوض شود؛ سابق میگفتیم تئاتر باشد و نان و شعر! ولی حالا در تهران خیلی از تئاترها میفروشد و میتوان به آن چشم داشت.
نائل: تمام بلیتهای تمام اجراهای آیندهی ما در عرض دو روز فروخته شد که صندلیهای چهار روز آن در عرض یک ساعت و 20 دقیقه پر شد.
شاهپیری: به نظر من اتفاق مالی هم در ادامهی این روند ممکن است بیفتد و در آن صورت شاید علاقهای به انواع دیگر کارهای هنری نداشته باشیم و تئاتر را جدیتر بگیریم و کارهای دیگری تولید کنیم.
حالا باز هم مثل قدیم میگویید در گروهتان نباید دختر باشد؟!
اینها که شوخی بود! راستش ما تعدادی جوان شهرستانی بودیم که اوایل نمیتوانستیم با دخترها ارتباط درستی برقرار کنیم و اینکه به مفاهمه برسیم و همدیگر را تحمل کنیم، کمی سخت بود.
نائل: روی این کلمه تأکید میکنم: ارتباط بلد نبودیم! الان دیگر اینطور نیست.
سلطاناحمدی: من محلات زندگی میکردم. آنجا برای حضور بازیگر دختر در کار باید میرفتم و نظر برخی مسوولان را جلب میکردم که دست آخر هم اجازه نمیدادند. پس طبیعتاً سال اول دانشگاه از این نظر سخت بود.
شاهپیری: البته بخش دیگر این قضیه مربوط به این بود که آن زمان ما در خوابگاه بودیم و سال بالاییها به سالپایینیها محل تمرین نمیدادند و ما بیشتر در نمازخانه و سالن پینگ پنگ خوابگاه تمرین میکردیم و طبعاً کارها را طوری میچیدیم که فقط خودمان باشیم.
همه دانشجوی دانشکدهی هنرهای زیبا بودید؟
نائل: بله. همکلاس بودیم؛ ورودی سال 79، یک گروه و یک گرایش.
حالا که بعد از مدتها دور هم جمع شدهاید، برنامههای دیگری هم دارید؟
نائل: فکرهایی داریم. در واقع بخش اول مربوط به چیزهایی است که امتحانش را پس داده، مثل این کار. صحبتی هم با امیر کردیم که پایاننامهی دورهی لیسانسش را اجرا کنیم.
شما سابقاً در تئاتر عروسکی هم خیلی فعال بودید اما از آن فضا دور شدید چه شد که در کارتان فاصله افتاد؟
سلطاناحمدی: همان موقع هم مصداق بارز این حرف بود که «بار خورد و رفتیم!». همهی ما از اول میخواستیم گرایش بازیگری را دنبال کنیم و کسی هم نظرش عوض نشد. انگیزهی شخص من از رفتن به تئاتر عروسکی، آن جشنوارههای معروف بود که میگفتند آقای بیضایی میآید و داور است که درست هم برگزار نشد اما جشنوارهی تئاتر عروسکی منظم برگزار میشد. ناخودآگاه به سمت این جشنواره رفتیم. کارهایمان هم دیده شد و تشویق شد و ما هم احساس کردیم شدنی است. بعد هم به سمت صداپیشگی و کار کودک رفتم. بنا نبود این کار را کنیم اما آنقدر این محیط دوستداشتنی است که فکر نمیکردم سه سال میگذرد و اصلاً بازی نمیکنم و عروسک میگردانم. بعد هم بهخاطر پول در آوردن به سمت تلویزیون رفتیم و از تئاتر عروسکی دور ماندیم.
شاهپیری: همچنان اگر جشنوارهی تئاتر عروسکی باشد کار میکنم. امسال هم طرحی دادهام که در پیش تولید آن هستیم که متن آن براساس قصهی «آبجی خانم» صادق هدایت نوشته شده و اسمش «آبجی آبانبار» است که ویژه مخاطب بزرگسال است و اگر اتفاقی نیفتد، این کار را نهایی میکنم.
به گزارش ایسنا، نمایش «بهمن کوچیک» هر شب رأس ساعت 21 در تالا استاد انتظامی خانهی هنرمندان روی صحنه میرود. محمد بحرانی صداپیشهی عروسک «جناب خان» نیز در این نمایش حضور دارد.
در خلاصه داستان این نمایش آمده است:
«سیگار، برگ خردکردهی توتون است که در کاغذ نازکی پیچیده میشود. برای کشیدن، یک طرف آن را آتش میزنند و از طرف دیگر -که معمولاً فیلتر دارد- هوا را به درون ریهها میکشند که به آن "پُک زدن" میگویند. نیکوتین موجود در دود توتون باعث خوشحالی میشود. سیگارها اسمهای مختلفی دارند. یکیشان "بهمن" است. وقتی مدل کوچکش باشد به آن "بهمن کوچیک" میگویند. سیگار برای سلامتی خیلی بد است و خیلی هم ضرر دارد. سیگار اعتیادآور است و عامل اصلی سرطان هم شناخته شده است. این چیز خطرناک اگر نام یک آدم باشد، دیگر خیلی بدتر است.»
ارسال نظر