مشروح سخنان حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در محضر رهبر انقلاب که در شب دوم مراسم عزاداری حضرت صدیقۀ طاهره، فاطمۀ زهرا(س) در حسینیۀ امام خمینی(ره) ایراد شده است، را در ادامه میخوانید:
خدا روز قیامت مردم را به دو دستۀ خوب و بد تقسیم نمیکند؛ به سه دسته تقسیم میکند
یکی از سورههای قرآن کریم که به ما سفارش شده هر شب قرائت کنیم، سورۀ واقعه نام دارد. در روایات، یکی از آثار و برکات این سوره چنین ذکر شده است که «هر کسی هر شب این سوره را قرائت کند، فقر به سراغ او و خانوادۀ او نخواهد آمد و میتواند گرفتاریهای زندگی را راحتتر پشت سر بگذارد.»(مَنْ قَرَأَ سُورَةَ الْوَاقِعَةِ کُلَّ لَیْلَةٍ لَمْ تُصِبْهُ فَاقَةٌ أَبَداً.. مجمع البیان/9/ 321) ؛ سورَةُ الواقِعَةِ سورَةُ الغِنى، فَاقرَؤوها، و عَلِّموها أولادَکُم؛ الدر المنثور/8 /3)
سورۀ واقعه-همانطور که از نامش پیداست- ابتدائاً دربارۀ «قیامت و صحرای محشر و روز واقعه» است، و بعد دربارۀ «قیامت» و «مراتب بهشت» و البته دربارۀ دوزخ هم مطالبی در این سوره آمده است. در این سورۀ مبارکه نکتۀ بسیار جالب و بسیار مهم و تأثیرگذار از نظر تربیتی-که متاسفانه در جامعۀ ما تا حدّی مورد غفلت است- این است که در روز قیامت مردم به دو دستۀ خوب و بد تقسیم نمیشوند، بلکه به سه دسته تقسیم میشوند. نکتۀ بسیار مهم در این سوره این است که در روز قیامت یک بهشت و یک دوزخ نداریم. بلکه در این سورۀ مبارکه، سه مکان تعریف شده است.
نکتۀ بسیار برجستهای که در این سوره هست، این است که خداوند متعال در یک تقسیم بسیار مهم، نتیجۀ حیات بشر را در روز قیامت اینگونه اعلام میفرماید «وَ کُنتُمْ أَزْوَاجًا ثَلَاثَةً»(واقعه/7) شما در روز قیامت به سه گروه تقسیم خواهید شد. جوانها حدس بزنند که این سه گروه چه کسانی هستند؟ بدها و خوبها. و گروه سوم، آیا کسانی بین خوبها و بدها هستند؟ آیا گروه سوم کسانی به نام بدترها هستند یا گروه سوم، کسانی به نام خوبترها هستند؟ خیلی خوب است که ما با کنجکاوی قرآن را مطالعه کنیم و در واقع قرآن را با دقت تلاوت کنیم.
تقسیم اساسی روز قیامت که در این دنیا باید دنبال این تقسیم باشیم و با عینکی که خدا-در این سورۀ مبارکه- به ما میدهد، به زندگی و جامعه و گروهها نگاه کنیم، این است که خداوند مردم را به سه قسمت تقسیم میفرماید.
گروه اول: اصحاب یمین یا انسانهای خوشبخت
گروه اول: «فَأَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ مَا أَصحَْابُ الْمَیْمَنَه»(واقعه/8) گروه اول کسانی هستند که سعادتمند هستند، یُمن و خوشبختی و برکت نصیب آنها شده است. «مَا أَصحَْابُ الْمَیْمَنَه»! انگار در زبان فارسی بگوییم: «نمیدانید چه خوشبختیای نصیب این گروه شده است!» چه یُمن و خوبی و برکت و خوشبختیای دارند! گروه اولی که معرفی میشوند، اصحاب میمنه و به تعبیر دیگر، اصحاب یمین هستند و یُمن و برکت دارند. مثلاً همانطور که گفته میشود: «فلانی، یا فلانکار یُمن و برکت دارد» یا «فلان روز، روز خوشیُمنی است» در واقع اینها انسانهای سعادتمند هستند. «مَا أَصحَْابُ الْمَیْمَنَه» در واقع میفرماید: بسیار سعادتمند هستند. این گروه اول.
گروه دوم: اصحاب مشئمه؛ کسانی که شومی و نکبت وجودشان را فراگرفته
گروه دوم: «وَ أَصحَْابُ المَْشَْمَةِ مَا أَصحَْابُ المَْشَْمَه»(واقعه/9) کسانی که شومی، وجودشان را فراگرفته است، نکبت و پستی، وجودشان را فراگرفته است و اینها چقدر افراد شومی هستند! اینها هم گروه دوم. در واقع بدها و خوبها به صورت برجسته از هم جدا میشوند. خوبها خیلی جدّی خوب هستند«مَا أَصحَْابُ الْمَیْمَنَه» و بدها هم خیلی جدّی بد هستند«مَا أَصحَْابُ المَْشَْمَه». دقت کنید که این تقسیم، تعبیر ذوقیِ یک دیندار، عارف، صاحبدل یا یک عالم دینی نیست. حتی این تحلیلی نیست که در ضمن آیات قرآن بهدست آمده باشد، بلکه تصریح آیۀ قرآن است.
گروه سوم: «السَّابِقُونَ»؛ کسانی که سبقت میگیرند/اصحاب یمین در مقابلِ«السَّابِقُونَ» رنگ میبازند
گروه سوم: «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُون* أُوْلَئکَ الْمُقَرَّبُون»(واقعه/10و11) گروه سوم کسانی هستند که سبقت میگیرند، جلو میروند. دیگر هنگامِ «السَّابِقُونَ السَّابِقُون» گفتن در این سورۀ مبارکه، انگار اصحاب یمین، به فراموشی سپرده میشوند! میفرماید: «أُوْلَئکَ الْمُقَرَّبُون» شاید این اِفادۀ حصر کند؛ لااقل در یک مرتبۀ بالایی. میفرماید: «اینها مقرّب هستند» پس آنهایی که سعادتمند و خوشبخت بودند چه؟! آنهایی که اصحاب یمین یا اصحاب میمنه بودند چه؟! خوشبختها در مقابلِ«السَّابِقُونَ السَّابِقُون» رنگ میبازند.
و بعد اعلام میفرماید که تعداد این «السَّابِقُونَ» هم زیاد نیست. صریحاً خداوند متعال-گویی برای تحریک ما- میفرماید: تعداد اینها فراوان نیستند. مقداری در قدیم بودند و مقدار کمی هم در آخرالزمان هستند. حالا اینکه آیا آخرالزمان، کلّ مجموعۀ اسلام را در بر میگیرد یا نه؟ این بحثی است که از آن میگذریم.
طبق قرآن کریم، مردم در روز قیامت به سه گروه تقسیم میشوند. آنوقت روز قیامت چه روزی است؟ روزی است که «خافِضَةٌ رافِعَةٌ»(واقعه/3) است. یعنی روزی است که همۀ آدمها زیر و رو میشوند. هر کسی حقیقتش نمودار میشود و ادعاها کنار میرود. یک عدهای که بالا هستند، پایین میآیند و یک عدهای که پایین هستند، بالا میروند. و عالَم زیر و رو میشود. «یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ»(طارق/9) است.
بدترها کجا هستند؟!
آنجا(در قیامت) حقیقت مردم اینگونه است: خوبها، بدها و خوبترها. جالب است که میشود سؤال کرد: پس بدترها کجا هستند؟ خداوند متعال بدترها را با بدها، یکجا بهحساب میآورد، در اینباره نکاتی در آیات کریمۀ قرآن هست که جای تأمل دارد.
و بعد، پروردگار عالم ادامه میدهد و دو بهشت را معرفی میفرماید. یکی بهشتِ «السَّابِقُونَ السَّابِقُون» و دیگری بهشت و جنّتِ اصحاب یمین. اصلاً اینها در دو بهشت هستند و در دو مرتبه از جنّتِ الهی هستند. و پروردگار عالم، اینها را جداگانه توضیح میدهد. کسی نمیتواند بگوید که «این یک نکتۀ ذوقی است که میشود از کنارش گذشت!»
«السَّابِقُونَ السَّابِقُون» در بهشت و رضوان الهی، مرتبۀ بالاتری دارند. نمیدانم کسانی که اصحاب یمین هستند و خوشیمن و خوشسعادت هستند، آیا آنها اصلاً میتوانند به بهشتِ «السَّابِقُونَ السَّابِقُون» راه پیدا کنند و سری بزنند یا نه؟
ما را برای مسابقه آفریدهاند! /«السَّابِقُونَ» برندگان این مسابقه هستند
حالا سبقت یعنی چه؟ یعنی افراد از هم جلو بزنند. همین الان در این جلسه، آیا هرکسی آمده ثوابی ببرد، نوری پیدا کند، تقرّبی بیابد و برود؟ یا اینکه شما آمدهاید مسابقه بدهید؟ آخر مجلس، از عالم بالا خواهند فرمود: در این مجلس، چه کسی از همه مقرّبتر شد؟ چه کسی از همه، متوسلتر بود؟ چه کسی بهتر از دیگران اهل علاقه بود؟ مسابقه است!
ما را برای مسابقه آفریدهاند. «السَّابِقُونَ السَّابِقُون» برندگان این مسابقه هستند. اصحاب یمین، خوشبختهایی هستند که از میدان مسابقه خارج نشدهاند، ولی مسابقه را نبُردهاند. جوانها! اگر در این مجلس، دعای شما این نباشد که «خدایا ما را در همین مجلس روضه، بهترین گریهکن حضرت زهرا(س) قرار بده، بهترین متوسل به اولیاء خودت قرار بده» ضرر کردهاید. اگر تلقیِ کسی از دین، اینگونه نباشد، او تلقیِ صحیحی از دین ندارد.
متاسفانه ذهنیت «مسابقه» از دین ما گرفته شده! / در آموزش و پرورش، یک دین انفعالی به جوانها یاد داده میشود
نکتۀ اولی که دربارۀ «السَّابِقُونَ السَّابِقُون» میخواهم عرض کنم این است که بیایید ذهنیت مسابقه پیدا کنیم. شما برای چه به مسجد میروید؟ برای اینکه مسابقه را ببرید. برای چه حزباللهی میشوید؟ برای چه جهاد فیسبیل الله میکنی؟ برای چه درس میخوانی؟
متاسفانه این ذهنیت «مسابقه» از دین ما گرفته شده است. سخت هم بود که این گرفته شود، ولی این زحمت کشیده شده است. متأسفانه در آموزش و پرورش، یک دین انفعالی به جوانها یاد داده میشود. بنده برای همین مجلس-برای اطمینان خاطر خودم که محکمتر بتوانم سخن بگویم و قول سدید داشته باشم- خواستم که دوستان کلّ درسهای آموزش و پرورش را مرور کنند که ببینم این تقسیم سهگانه به جوانهای ما معرفی میشود؟ نه فقط این تقسیم سهگانه، بلکه ذهنیت مسابقه در دینداری به جوانهای ما داده میشود؟
دین مثل مقررات راهنمایی رانندگی نیست؛ دین مسابقه است/ خواهش میکنم این مسابقه را جدی بگیرید!
حرف آخر را همین اول جلسه بگویم. رعایت قوانین راهنمایی رانندگی، نیاز به ذهنیت مسابقه ندارد؛ شما خطا نکن، جریمه نمیشوی! مدتی خطا نکن، جریمه نشوی، احتمالاً گفتهاند به رانندگانی که خطا در پروندهشان ندارد، تشویقیهایی هم میدهند. ولی مسابقه نیست. شما در خیابان راه میروید، مسابقه نیست، فقط باید مقررات را رعایت کنید. ولی دین اینگونه نیست؛ دین مسابقه است. دین مؤمنین را با هم مقایسه میکند. امام صادق(ع) میفرماید: خدا مؤمنین را به مسابقه دعوت کرده است، مانند اسبان مسابقه در میدان مسابقه(إِنَّ اللَّهَ سَبَّقَ بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ کَمَا یُسَبَّقُ بَیْنَ الْخَیْلِ یَوْمَ الرِّهَانِ ثُمَّ فَضَّلَهُمْ عَلَى دَرَجَاتِهِمْ فِی السَّبْقِ إِلَیْهِ فَجَعَلَ کُلَّ امْرِئٍ مِنْهُمْ عَلَى دَرَجَةِ سَبْقِهِ لَا یَنْقُصُهُ فِیهَا مِنْ حَقِّهِ وَ لَا یَتَقَدَّمُ مَسْبُوقٌ سَابِقاً؛ کافی/2/40)
یک زن و شوهر که با هم زندگی میکنند، در واقع در خانه دارند با هم مسابقه میدهند که چه کسی میبَرد؟ چه کسی پیش خدا عزیزتر میشود؟ چه کسی بیشتر میبخشد؟ چه کسی بیشتر کوتاه میآید؟ چه کسی بیشتر رضایت دیگری را فراهم میکند؟ مسابقه را ببَر! نگو من مقررات را رعایت کردم! اینطوری دین را معرفی نکنید.
یکی از خصوصیات مسابقه، رقبا است/ امام صادق(ع): از ما نیست کسی که در شهرش، یک نفر باورعتر از او باشد
دیدهاید که ورزشکاران-گاهی اوقات- میگویند: «رقبای خیلی تنومندی گیرمان افتاده بود و نتوانستیم ببَریم!» اتفاقاً یکی از خصوصیتهای مسابقه، رقبا هستند. خواهش میکنم این مسابقه را جدی بگیرید! اگر در یک مسابقه، رقبای شما قوی باشند، خُب برایت متاسفم! چون در این مسابقه میبازی! چون انتظاری که در مسابقه از شما هست این است که رقبای خودت را ببری و همۀ مؤمنین، رقبای تو هستند و باید بهتر از همۀ آنها باشی! ببینید این موضوع چقدر جدّی است!
حالا یک روایت از امام صادق(ع) بخوانم که در کتاب کافی شریف آمده است. واقعاً بنده اکثر اوقات این روایت را در یکجاهایی استفاده میکنم، به این دقّت نمیخوانم و وقتی میخواهم ترجمه کنم، یک کلماتی اضافه و کم میکنم که یکوقت ظرفیتهای مخاطبین بههم نریزد. ولی اجازه بدهید که در اینجا این روایت را کامل بخوانم. بنده بار دیگر رفتم سند این روایت را دیدم که ببینم سند روایت چگونه است؟ که اگر بخواهم این روایت را محکم بخوانم، میشود یا نه؟ دیدم که میشود محکم خواند.
راوی میگوید: کسی به نام «عِیسَى بْن عَبْدِاللَّه» آمد پیش امام صادق(ع) نشست. حضرت احترام کرد و او را پیش خود بُرد و نشست. بعد فرمود: «یَا عِیسَى بْنَ عَبْدِ اللَّهِ، لَیْسَ مِنَّا وَ لَا کَرَامَةَ مَنْ کَانَ فِی مِصْرٍ فِیهِ مِائَةُ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ وَ کَانَ فِی ذَلِکَ الْمِصْرِ أَحَدٌ أَوْرَعَ مِنْهُ»(کافی/2/78) کرامتی ندارد و از ما نیست، کسی که در یک شهری زندگی کند که صدهزار نفر-یا بیشتر- در آن شهر باشند و یک نفر باتقواتر از او باشد. او دیگر به دردِ ما نمیخورَد!
خُب بقیۀ کسانی که آدمهای خوبی هستند، چه؟ گفتیم که مسابقه است! مثل اینکه شما قصۀ مسابقه را متوجه نمیشوی! چرا او توانست باورعتر از تو باشد؟
ما را به مسابقه دعوت کردهاند؛ نه به دینداری حداقلی!/ هدف خلقت مسابقه است
ما را به مسابقه دعوت کردهاند، نه به دینداری حداقلی! خداوند میفرماید: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ»(حجرات/13) کسی گرامیتر است که باتقواتر باشد. باتقواتر یعنی اینکه شما را با بغلدستی خودت مقایسه میکنند. میگویند: ایشان امتیازش بیشتر از شماست.
«أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»(هود/7) این معنا چهار مرتبه به تعابیر مختلف در قرآن کریم آمده است. هدف خلقت مسابقه است. میفرماید: «الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»(ملک/2) امتحان میخواهند بگیرند.
شما دیدهاید که مؤمنین خیلی وقتها در مجالس ندبه یا مجالس دعا و استغفار، چقدر گریه میکنند؟ حتماً خودتان هم این تجربههای خوب معنوی را چشیدهاید. من میخواهم برای غریبهها بگویم که میدانید چرا اینها گریه میکنند؟ وقتی در جمع کثیری از مؤمنین بناست که فقط یک نفر برنده باشد، و بقیه هم دلشان میخواهد ببَرند ولی کوتاهیها و قصور و تقصیرات خودشان را میبینند، خُب دلشان میگیرد و اشکشان جاری میشود.
از وقتی که خلق شدی، عضو تیم ملیِ عالم خلقت شدهای!/ خدا میخواهد ببیند، کدامتان بهتر عمل میکنید؟
مسابقه است! شما از آن وقتی که خلق شدی، عضو تیم ملی شدهای؛ تیم ملیِ عالم خلقت. خدا میخواهد ببیند، کدامتان بهتر عمل میکنید؟ «ایشان که پیش شماست که بهتر عمل کرد! خانمِ شما که بهتر از شما عمل کرد! شوهر شما که بهتر از شما عمل کرد! بچۀ شما که بهتر عمل کرد! این خواهر یا برادرت که بهتر عمل کرد!»
چه کسی این مسابقه را اداره میکند؟ خدا؛ خدایی که تو نمیتوانی به او بگویی: «خدایا! آخه میدانی شرایط من چطوری بود؟» میفرماید: «تو از شرایط حرف میزنی؟ شرایطی که من برایت طراحی کردهام!» خُب طبیعی است که در مسابقه، فقط کمی از افراد هستند که میبَرند.
در قرآن، هم سرعت آمده و هم سبقت آمده
مسابقه سرعت میخواهد. در قرآن آمده است: «وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ»(آلعمران/133) یا «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ»(مائده/48) برای خیرات و کارهای خوب از هم سبقت بگیرید. در قرآن، هم سرعت آمده و هم سبقت آمده است. مؤمنینی که مشغول سبقت و سرعت هستند-در روایات هست که- فقط این مؤمنین هستند که از آسیبها در امان میمانند.
ذهنیت مسابقه داشته باشید! فردا صبح اذان خواهند گفت و همۀ مؤمنین، نماز میخوانند. در شهر تهران، مسابقهای برقرار است برای نماز صبح که چه کسی میبَرد؟ ما همه در این مسابقه هستیم. گزارش مسابقه را به محضر حضرت ولیّ عصر(عج) میدهند. تو در گریههای خودت باید بگویی: «وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَحْسَنِ عِبَادِکَ نَصِیباً عِنْدَکَ وَ أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْکَ وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَیْکَ»(فرازی از دعای کمیل) یعنی من میخواهم جزء بهترینها باشم!
در جبهه، وقتی بچهها شهید میشدند، مسابقه شروع میشد/ الان هم وقتی شهیدی از مدافعین برمیگردد، اهل مسابقه هوایی میشوند
یکطوری صحبت نکنم که انگار در این شهر، این صحنهها را ندیدهام! من در دفاع مقدس، این صحنهها را دیدهام. اخیراً هم دوباره یک ولولههایی دارد میافتد. وقتی بچهها به جبهه میرفتند و به شهادت میرسیدند، مسابقه شروع میشد و جاماندهها هلاک میشدند، اصلاً دیگر پرواز میکردند. الان هم بعضی از جوانها را میبینم که وقتی یک شهید از مدافعین حریم اهلبیت(ع) برمیگردد، دلهای اهل مسابقه هوایی میشود. نمیتواند جا بماند! اگر بنا نباشد برود، باید با اصرار و امر و تکلیف او را نگه داری. ولی کسانی که اهل مسابقه نیستند، مُردنی هستند. وقتی میبیند که دیگران بازی را بُردند، دلش پر نمیکشد.
در دوران دفاع مقدس خیلی راحت میشد مشاهده کرد که وقتی رفیقش میرفت، پَر پَر میزد! یک آقا پسری در عملیات فتحالمبین به شهادت رسید، پدرش در تشییع جنازه اخم کرده بود و گریه نمیکرد و چیزی نمیگفت. آن آقا پسر رفیق بنده بود. من میگفتم: نکند این پدر مخالف جبهه رفتن بچهاش بوده؟ رفقا به من گفتند: «تو با این خانواده بیشتر رفیق بودی، هوای پدر شهید را داشته باش» من در مراسم تشییع و نماز، هرجا این پدر شهید میرفت، همراه او بودم. وقتی شهید را روی سنگ غسالخانه گذاشتند، پدرش نمیرفت نگاه کند. من مانده بودم که در ذهن این پدر شهید، چه دارد میگذرد؟ اخم کرده بود و ناراحت بود و با کسی هم حرف نمیزد. آنجایی که بدن را میآورند کفنپوش کنند، ایستاده بود. وقتی چشمش به پسرش افتاد، شکست! گریه کرد و روی زمین نشست و دیگر نتوانست بایستد. اسم پسرش محسن بود. گفت: «تو بروی و من بمانم؟! تو بچۀ من هستی! حالا از من جلو زدهای؟!» چهل روز در خانه ماند، و بعد از چهل روز به جبهه رفت و در سالگرد پسرش در عملیات والفجر یک به شهادت رسید.
مسابقه دل میبَرد؛ برای کسی که ذهنیت مسابقه داشته باشد. این یکی از شاخصهای آن است. یکوقت نیامده باشی در مجلس حضرت زهرا(س) و فقط بگویی: «یک عنایتی هم به ما بکن!» ولی بیهمت باشی و همت مسابقه در وجودت نباشد! بگیر و ببر! مسابقه را اعلام کردهاند. چقدر آیات قرآن و روایات در اینباره هست!
«ذهنیت مسابقه» دینداری را «شیرین» میکند! / و آسیبهایش را از سر راه برمیدارد
مسألۀ اولی که دارم خدمت شما بحث میکنم این است که ما باید در دینداری، ذهنیت مسابقه داشته باشیم. این ذهنیت خیلی از مسائل را حل میکند، اصلاً دینداری را شیرین میکند. مشکلات دینداری را از سر راه انسان بر میدارد و آسیبهایش را از بین میبرد. هر روز این مسابقه ادامه دارد. دیروز رفیق تو بُرده است ولی تو امروز میتوانی او را ببَری و میتوانی دیگر نگذاری رفیقت به تو برسد. کسانی که در اطراف تو، کم و کاستی دارند، زمینه هستند برای اینکه تو رشد کنی.
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «التَّقِیُّ سَابِقٌ إِلَى کُلِّ خَیْر»(اعلامالدین/186) متقی کسی است که به سوی هر خیری سبقت میگیرد. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «یَا عَلِیُّ شِیعَتُکَ الَّذِینَ یَتَنَافَسُونَ فِی الدَّرَجَات»(تفسیر فرات کوفی/267) شیعیان تو کسانی هستند که دنبال بالابردن درجات خودشان در بهشت هستند، به کم قانع نیستند. «تَنَافَسُوا فِی الدَّرَجَات» یک باب مفصلی در روایات دارد که-اهلبیت(ع) فرمودهاند- شما مطمئن باشید ما در نهایت دست شما شیعیان را میگیریم، بروید به فکر درجات خودتان باشید.( مَعَاشِرَ شِیعَتِنَا، أَمَّا الْجَنَّةُ فَلَنْ تَفُوتَکُمْ سَرِیعاً کَانَ أَوْ بَطِیئاً، وَ لَکِنْ تَنَافَسُوا فِی الدَّرَجَات؛ تفسیر برهان/1/ 157) بعضیها هستند که فاصلۀ خانۀ آنها با خانۀ حضرت زهرا(س) خیلی کم است و بعضیها هستند که فاصلهشان خیلی بیشتر است. نظرتان چیست؟ حسّ مسابقه در شما ایجاد شده یا نه؟
آموزش خوب بودن به بچهها، بدون مسابقه، نتیجۀ یک نگاه حداقلی به انسان است/ حیوانات هم اخلاق خوب دارند!
شما را به خدا قسم، دین را همینطوری که هست به بچههای خود معرفی کنیم: «أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»(ملک/2) این بچه یا نوجوانی که روحش با بازی و مسابقه و برد و باخت، عجین شده است. و اصلاً این بچه، زندگی را با بازی شروع میکند به تجربه کردن، از همان بازی، او را وارد دین کنیم و در فضای جدّی دین هم، همین سبقت گرفتن به خیرات و «تَنَافَسُوا فِی الدَّرَجَات» هست. و شیوۀ آن را به بچهها یاد بدهیم.
اگر خوب بودن را بدون مسابقه به بچهها یاد بدهید، این نتیجۀ یک نگاه حداقلی به انسان است. شبیه خوب بودن اخلاق حیوانات است. اخلاق حیوانات هم خوب است دیگر! آمد خدمت امام صادق(ع) و عرض کرد: آقا جان مروت یعنی چه؟ حضرت فرمود: شما بین خودتان دربارۀ مروت چه میگویید؟ گفت: مروت یعنی هر وقت به تو نعمتی رسید، شکر کنی و اگر نعمت نرسید، صبر کنی-ببینید، واقعش هم این حرف خوبی است، و شکر و صبر، هر دو فضیلت بالایی هستند، ولی حالا جواب امام صادق(ع) را ببینید- حضرت فرمود: خُب سگهای مدینه هم همینطوری هستند! این فضیلت بود که برشمردی؟!
آن شخص-که آدم بامعرفتی بود-عرض کرد: بنده هم برای همین خدمت شما آمدم. ببینید چه آدمهای بامعرفتی پیدا میشوند که به اطلاعات و آگاهیهای کم قناعت نمیکنند و منم نمیزنند و نمیگویند «من همهچیز میدانم!» او گفت: من میدانستم که شما یک چیز بالاتر خواهید فرمود. حضرت در پاسخ فرمود: ما اهلبیت میگوییم که مروت این است: اگر نعمت ندادند، شکر کنی و اگر نعمت دادند، ایثار کنی(سَأَلَ شَقیقٌ البَلخِىُّ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ(ع) عَنِ الفُتُوَّةِ؟ فَقالَ: ما تَقولُ أنتَ؟ فَقالَ شَقیقٌ: إن اُعطینا شَکَرنا، وإن مُنِعنا صَبَرنا. فَقالَ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ(ع): الکِلابُ عِندَنا بِالمَدینَةِ تَفعَلُ کَذلِکَ! فَقالَ شَقیقٌ: یَا بنَ بِنتِ رَسولِ اللّهِ، مَا الفُتُوَّةُ عِندَکُم؟ فَقالَ: إن اُعطینا آثَرنا، وإن مُنِعنا شَکَرنا؛ شرح نهج البلاغه ابنابیالحدید/11/217) اینطوری میشود آدم مسابقه را ببَرد.
از ما امتحان نمیگیرند که ببینند ما آدمِ خوبی هستیم یا نه؟ از ما امتحان میگیرند که ببیند، آیا ما مسابقه را میبریم یا نه؟ «أَیُّکُمْ أَحْسَن»؟ اصلاً ما را به همدیگر مقایسه میکنند. آیات و روایت در اینباره زیاد است، انشاء الله ما این ذهنیت را پیدا کنیم.
مسابقه، ذاتیِ زندگی انسان است/ اگر آدم خوبی باشی ولی مسابقه ندهی، جزء اصحاب یمین میشوی
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «إِنْ کُنْتُمْ لَا مَحَالَةَ مُتَسَابِقِینَ فَتَسَابَقُوا إِلَى إِقَامَةِ حُدُودِ اللَّهِ وَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوف»(غررالحکم/3739) این یک اشارهای دارد به اینکه کلّ زندگی ما مسابقه است. میفرماید: اگر شما معمولاً در زندگی اهل مسابقه هستید، خُب بیایید در دینداری مسابقه بدهید. یعنی مسابقه ذاتیِ زندگی انسان است. مثلاً کسی که خانه میخرد، با رفیقش مسابقه میگذارد که «من باید خانهام را بهتر کنم! دیدی خانهاش را چهکار کرده؟ دیدی ماشینش را چهکار کرده؟» یعنی ما مدام میخواهیم از هم سبقت بگیریم.
حالا میخواهیم به سراغ بخش دوم بحث برویم. پس اولاً-در دینداری- ذهنیت مسابقه پیدا کنیم. و در ضمن، بدانیم که اگر کسی در مسابقه شرکت نکند و مسابقه را نبَرد، جهنم نمیرود، اگر آدم خوبی باشد، جزء اصحاب یمین میشود. اصلاً جلسۀ ما از جنس این حرفهاست. شما میدانید که اگر امشب به اینجا نمیآمدید، جهنم نمیرفتید و عذاب الهی نازل نمیشد. پس چرا آمدید؟ چرا اینقدر مجالس اهلبیت(ع) برگزار میشود؟ این از جنس مسابقه است، از جنس حداقلی نگاه کردن نیست که «اگر نرویم، الان به جهنم میرویم!»
اگر در دینداریمان ذهنیت مسابقه پیدا نکنیم، حتماً انرژی سبقتگیری خودمان را صَرف دنیا خواهیم کرد/ مسابقه در مادیات، تولید وحشیگری میکند
اگر شما مسابقه ندهی، جزء اصحاب یمین میشوی(البته بعدش باید دربارۀ ابعاد اجتماعی این ماجرا هم بحث شود) ولی سؤال این است که اگر شما در مسابقه شرکت نکردی و نگفتی که «خدایا! من میخواهم در دینداری از همه جلو بزنم» یعنی اگر اهل مسابقه نبودی، آیا داری در زمینۀ دنیا-با رفقایت- مسابقه میدهی؟ آیا داری در زمینۀ خودخواهی و جمع کردن غنائم و منافع مسابقه میدهی؟ «إِنْ کُنْتُمْ لَا مَحَالَةَ مُتَسَابِقِین» یعنی شما که همیشه دارید با هم مسابقه میدهید-این اشارۀ امیرالمؤمنین(ع) است- پس اگر ما در امور معنوی مسابقه نمیدهیم، یعنی در امور مادی داریم مسابقه میدهیم.
میدانید وقتی آدمها در امور مادی با همدیگر مسابقه بدهند، چه وحشیهایی از بین آنها در میآید؟ نمونۀ سادهاش رهبران کشورهای غربی هستند که میبینید چه وحشیهایی هستند! این نتیجۀ آن فرهنگی است که همه را به مسابقه برای دنیا دعوت میکند. ببیند چه ددمنشهایی هستند! این عصارۀ همان فرهنگ است.
پس نکتۀ اول این بود که ما در زندگی داریم مسابقه میدهیم، اگر در دینداری خودمان ذهنیت مسابقه پیدا نکنیم، حتماً انرژی سبقتگیری خودمان را صَرف دنیا خواهیم کرد. هر کسی مراقبت کند، میبیند که دارد سعی میکند از بغلدستی خودش یا از دیگران، سبقت میگیرد که به یک جای بهتری برسد. این خیلی اهمیت دارد.
شهیدی که قهرمان کُشتی و اهل مسابقه در مروت بود/ اگر اهل مسابقه در مروت نباشی، نامرد میشوی!
در خاطرات یکی از شهدا میخواندم که در دوران دانشآموزیاش، نفر اول کشتی در تهران بود. حالا ببینید که او چه آدم خوبی از آب در آمد. اگر تو در مروت، اهل مسابقه باشی، آنوقت اگر بروی مسابقۀ کشتی بدهی، اینطوری میشوی. در خاطراتش نوشتهاند که او بررسی میکرد که نقطهضعف حریفش کجاست؟ آیا مچ پای اوست، کمرش است؟ و دیگر از روی نقطهضعفش با او کشتی نمیگرفت.
اگر اهل مسابقه در مروت نباشی، آنوقت نامرد میشوی! وقتی روی تشک کشتی میروی، نقطهضعف حریف را میگیری. اما در قاموس «السابقون السابقون» این نامردی است. به او میگفتند: «خُب نقطهضعفش را بگیر! بالاخره کشتی همین است دیگر!» ولی او میگفت: «نه! نامردی است، من نمیگیرم» آنوقت این آدم، یک سحر در اوج محاصره در کانال کمیل، یک اذان میگوید، و بعد یک گردان از سمت دشمن، از صدای اذان این مردِ خدا، میآید و تسلیم میشود.
گفتند: فقط بگویید چه کسی داشت اذان میگفت؟ فرماندۀ گردان(عراقیها) میگوید: یک نفر از ما به او تیر زد. میگویند: بله، الان مجروح است و در سنگر است. میگوید: میخواهم او را ببینم. کسی که تیر زده بود میگوید: حاضرم مرا بکُشید که او را تیر زدم. به او گفتند: آقا ابراهیم، آن کسی که به تو تیر زده، الان اینجاست. گفت: بگذارید بروید. بعداً تقریباً کلّ آن نیروها با جمهوری اسلامی همراه میشوند و علیه صدام میجنگند و-آنطوری که نوشتهاند- قاطبۀ آنها به شهادت میرسند. با یک اذان! بدان که کجا داری مسابقه میدهی؟!
اگر فرهنگ دینداری مملکت ما، فرهنگِ «وَ کُنتُمْ أَزْوَاجًا ثَلَاثَه» باشد و «السَّابِقُونَ السَّابِقُون» در این فرهنگ نهادینه باشد، یکعدهای نمیآیند، بیمارگونه علیه تندروی حرف بزنند؛ یعنی علیه کسی که دارد تند میرود تا مسابقه را ببرد.
اگر اهل مسابقه نیستید، یک وظیفۀ بزرگ دارید!/ جامعهای سعاتمند میشود که به«السَّابِقُونَ السَّابِقُون» احترام بگذارد، تبعیت کند و محبت بورزد
حالا نکتۀ دوم دربارۀ مسابقه را بگویم. دوستان من! اگر ما اهل مسابقه نیستیم، و نمیخواهیم در مسابقه شرکت کنیم، بدانید که یک وظیفۀ بسیار بزرگ داریم. لازم نیست همه جزء «السَّابِقُونَ السَّابِقُون» بشوند. یعنی نمیخواهیم طوری تبلیغ کنیم که همه باید بیایند در این مسابقه شرکت کنند، نه عزیز من؛ «آسوده شو، جانی مکَن» اینطوری نیست، میتوانی جزء اینها نباشی. ولی آن جامعهای سعادتمند میشود که به «السَّابِقُونَ السَّابِقُون» احترام بگذارد، از آنها تبعیت کند و آنها را دوست داشته باشد. لازم نیست همۀ جامعه، شهید ابراهیم باشند. لازم نیست همۀ جامعه جزء «السَّابِقُونَ السَّابِقُون» باشند. ولی جامعهای سعادتمند خواهد شد که السابقونِ خودش را بشناسد و به آنها احترام بگذارد. وظیفۀ جامعه نسبت به«السَّابِقُونَ السَّابِقُون» تبعیت است و اگر نشد، محبت! خدا فقط همینقدر(کم) از بندگان خودش توقع دارد.
فرهنگ احترام به شهدا که در جامعۀ ما هست، تضمین عاقبت به خیری است
این احترام به شهدا که فرهنگش در جامعۀ ما باب است، تضمین عاقبت به خیری است. دیشب در جمکران یک کسی به من میگفت: «این عینکی که شما میزنی و اینهمه از آیندۀ خوب جامعه صحبت میکنی، این عینک چیست؟ چرا میگویی که این جامعه سعادتمند خواهد شد؟» الان دارم جواب این سؤال او را میدهم: این جامعه سعادتمند میشود، چون به شهدا احترام میگذارد. میگوید: «شهدا! شما خوب هستید، ما کم آوردیم! ما به شما احترام میگذاریم و محبت میکنیم.»
در اینباره فقط به یک نمونه از آیات و روایت اشاره کنم. در آیۀ کریمۀ قرآن داریم که ملائکه از اهل جهنم پرسیدند: «ما سَلَکَکُمْ فی سَقَرَ»(مدثر/42) چه شد به جهنم افتادید؟ «قَالُواْ لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّین»(43) ما جزء نمازخوانها نبودیم. در روایت میفرماید: معنای این آیه این است که «لَمْ نَکُ مِنْ أَتْبَاعِ السَّابِقِین»(کافی/1/419) یعنی ما از «السَّابِقُونَ السَّابِقُون» تبعیت نکردیم. البته امام صادق(ع) با یک توضیحی، این تفسیر را برای این آیه بیان میفرمایند.
چرا امام(ره) دعا کرد «سفرۀ شهادت از میان این جامعه جمع نشود»؟/ جامعه به «السَّابِقُونَ السَّابِقُون» نیاز دارد
حضرت امام(ره) بیان فرمودند که «خدایا سفرۀ شهادت را از میان این جامعه جمع نکن» این دعا یعنی چه؟ یعنی خدایا این امکان را بگذار که جوانها شهید شوند. کمی فکر کنید. او رهبر جامعه و محافظ جان مردم است. او نسبت به جان تک تک رزمندگان، به شدت حساس است. معلوم است که او نسبت به شهدا چه عشقی دارد. اما جامعه به «السَّابِقُونَ السَّابِقُون» نیاز دارد. نمیشود کاری کرد! لذا فرمود: خدایا سفرۀ شهادت را جمع نکن.
در این مجلس شریف میخواهم از فصل تازهای که در جامعۀ ما باز شده است، یک برگ گلی به شما تحویل بدهم. در این مسابقه جاماندهایم، باز هم جاماندهایم، شرمنده شویم. میخواهم یک قطعه از وصیتنامۀ یکی از شهدای مدافع حریم اهلبیت(ع) را برای شما بخوانم. تصادفاً من این شهید بزرگوار را میشناسم. ایشان یک فعال فرهنگی، یک مدیر تمام عیار جهادی، یک فعال در راهاندازی اردوهای جهادی.
وقتی به من گفتند که ایشان در سوریه به شهادت رسیده، تعجب کردم و گفتم: اینهمه کار در اینجا ریخته، او کجا رفت! یک عنصری که در یک وزارتخانه استخدام دارد و حقوق دارد، و یک بچۀ سه ماه و یک بچۀ سه ساله از خودش باقی گذاشت. بچههای خود را بغل گرفت به حرم امام رضا(ع) رفت و یکشبه وصیتنامهاش را نوشت و گفت من دیگر از این سفر بر نمیگردم. در حرم حضرت زینب(س) با بچههایش خداحافظی کرد و گفت: من میروم. به رفیقش گفت: «اگر میخواهم شهید شوم، برای این نیست که از کار، شانه خالی کنم، برای این است که شهید، دست و بالش بازتر است، میخواهم بیشتر کار کنم.» واقعاً انسان کاریای بود. با عقیده رفت شهید شد، انگار این شهادت یک مرگ اختیاری است!
چندبار پول قرض کردهای و برای خدا خرج کردهای؟/ دو سال عربی کار کرد و کمی لهجۀ سوری یاد گرفت تا برود به مردم آنجا خدمت کند
رفیقش میگوید که من شاهد بودم که این وصیتنامه را در حرم امام رضا(ع) نوشت. گفت: این سفر بروم دیگر بر نمیگردم. وقتی مسائل سوریه شروع شد، شروع کرد دو سال عربی کار کردن و یکمقدار هم روی لهجۀ سوری کار کرد. گفت: میخواهم بروم به این مردم خدمت کنم. وقتی داشت میرفت، با خودش یکمقدار دارو هم بُرد. و گفت: قرض میگیریم. چوبخط من خیلیجاها پُر شده ولی هنوز آبرو دارم. یک لیستی داشت برای پولهایی که قرض میکرد تا در آنجا خرج کند، که بعداً حقوق بگیرد و قرضها را پس بدهد.
شما چندبار پول قرض کردهای و برای خدا خرج کردهای؟ این فصل تازهای است که دارد باز میشود. دیگر نمیخواهد به تاریخ دفاع مقدس مراجعه کنی-البته آن هم باید حفظ شود، ولی- حالا یک کسانی میآیند که امیدهای ما هستند.
قطعهای از وصیتنامۀ شهید مدافع حرم خطاب به رهبر انقلاب/ اهل مسابقه، به بقیه نگاه نمیکنند
ایشان در قطعهای از وصیتنامهاش خطاب به رهبر انقلاب نوشته است: «آن روزی که شنیدم رضایت شما بر آن است که سوریه نباید سقوط کند، خواستم من هم سهمی برای اجرای این فرمان داشته باشم. و حال که توفیق جهاد در این عرصه، قسمت من شده است، خدا را شاکر هستم و از خدا میخواهم که در این عرصه، مؤثر و مفید باشم. رهبر عزیرم، لبیک به فرمان شما، همان تکبیر حج است، همان لبیک به رسول الله(ص)، همان لبیک به یا حسین(ع) است و این را امام بزرگوار(ره) به ما یاد داد. چون ولایت فقیه، همان ولایت رسول الله(ص) است. برایم دعا کنید و از من راضی باشید.»
اهل مسابقه اصلاً به بقیه نگاه نمیکنند. کسی که میخواهد در مسابقۀ دو برنده شود، به تنبلها نگاه نمیکند. به بیکارها و بیعرضهها نگاه نمیکند، به بیحالها نگاه نمیکند. صبح علی الطلوع، به میدان تمرین میرود. به او میگویند: «ما راحت نشستهایم و داریم تخمه میشکنیم!» میگوید: شما در مسابقه نیستید!
باید ظرفیت بُرد و باخت را داشته باشیم/ برخی خوبها ظرفیتِ بردن را ندارند
نکتۀ بعدی اینکه باید ظرفیت بُرد و باخت داشته باشیم؛ دنیا عرصۀ مسابقه است. بعضیها ظرفیت بُرد و باخت ندارند. بعضی از خوبها هستند که ظرفیتِ بردن را ندارند. در روایت داریم که من توفیق برخی عبادتها را به بندگانم نمیدهم چون میدانم او نمیتواند خودش را جمع کند. برای اینکه گرفتار عُجب نشود، توفیق عبادت را به او نمیدهم(إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ لَمَنْ یَجْتَهِدُ فِی عِبَادَتِی فَیَقُومُ مِنْ رُقَادِه... وَ لَوْ أُخَلِّی بَیْنَهُ وَ بَیْنَ مَا یُرِیدُ مِنْ عِبَادَتِی لَدَخَلَهُ الْعُجْبُ مِنْ ذَلِکَ فَیُصَیِّرُهُ الْعُجْبُ إِلَى الْفِتْنَةِ بِأَعْمَالِهِ فَیَأْتِیهِ مِنْ ذَلِکَ مَا فِیهِ هَلَاکُهُ لِعُجْبِهِ بِأَعْمَالِهِ وَ رِضَاهُ عَنْ نَفْسِهِ؛ کافی/2/61)
یک کسی مهمان امام رضا(ع) شده بود و نماز مغرب را هم با حضرت خواند و شام هم مهمان امام(ع) بود. و بعد حضرت به او فرمود: شب را هم اینجا استراحت کن. او هم با خوشحالی پذیرفت. حضرت امام رضا(ع) برای این مهمان خودش جا انداخت و او مست این محبت و لطف آقا شده بود. آقا وقتی میخواست از اتاق بیرون برود، برگشت و به او فرمود: یکوقت فردا رفقایت را دیدی، قیافه نگیری و بگویی: امام رضا(ع) برای من جا انداخت و مرا تحویل گرفت! (فَلَمَّا أَرَدْتُ الِانْصِرَافَ قَالَ لِی یَا أَحْمَدُ تَنْصَرِفُ أَوْ تَبِیتُ...؛ رجال کشی/ 587 و قُلْتُ فِی نَفْسِی: قَدْ نِلْتُ مِنْ هَذَا الرَّجُلِ کَرَامَةً مَا نَالَهَا أَحَدٌ قَطُّ؛ غارات/2 / 890)
هابیل ظرفیت مسابقه را داشت؛ نه تحقیر کرد و نه توهین کرد/ قابیل ظرفیت باخت نداشت/ در 88 برخی ظرفیت باخت نداشتند
ظرفیت توفیقات الهی و ظرفیتِ بُردن و پیروزی در این مسابقه باید وجود داشته باشد. هابیل ظرفیت مسابقه را داشت و مسابقه را از قابیل بُرد. وقتی قابیل به او گفت: من تو را میکُشم، هابیل گفت: من دست به روی تو بلند نمیکنم(لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَک؛ مائده/28) هابیل نه تحقیر کرد و نه توهین کرد. ولی قابیل ظرفیت باختن نداشت و برادر خودش را کشت. «قَالَ لَأَقْتُلَنَّکَ»(مائده/27) ما برای مسابقه آفریده شدهایم. در زندگی هم مسابقه داریم، در انتخابات مسابقه داریم. در سال 88 دیدید که بعضیها ظرفیت باختن نداشتند.
من این اصطلاح را به شما پیشنهاد بدهم. بعضیها قابیلمسلک هستند. در خارج کشور، یک فرقهای راه افتاده به نام «شیطانپرستها» در ایران ما هم برخی میخواهند یک فرقهای راه بیندازند به نام «قابیلپرستها»؛ چون اینجا دیگر شیطانپرستی نمیگیرد، ولی روی قابیل میشود کار کرد؛ امید دارند که به یک جایی برسند.
قابیلپرستها جِرزنی را رفتار شومی نمیدانند/ قابیلصفتان ظرفیت باخت ندارند/ رییس خوارج ظرفیت بُرد و باخت نداشت
قابیلپرستها یا قابیلصفتها چه کسانی هستند؟ کسانی که جِرزنی برایشان رفتار شومی نیست. اینها ظرفیت باخت ندارند. رییس خوارج کسی بود که ظرفیت بُرد و باخت نداشت. نه ظرفیت بُرد داشت و نه ظرفیت باخت. مردم داشتند در محضر پیامبر(ص) از او و عبادتش تعریف میکردند، رسول خدا(ص) فرمود: نمیشناسمش(البته شاید این فرمایش پیامبر(ص) معنادار بوده)، در همین هنگام وارد مسجد شد، مردم گفتند: «همین ایشان را میگفتیم، خیلی اهل عبادت است. رسول خدا(ص) به او فرمود: تو الان که داشتی وارد مسجد میشدی، با خودت حدیث نفس نمیکردی که من در میان این مردم از همه عابدتر هستم؟ گفت: بله، همینطور است. و بعد گفت: حالا میخواهم به عبادت بپردازم. آقا فرمود: کسی هست که برود او را به قتل برساند؟ او در آینده رییس فتنه خواهد بود...(حالا اینکه ماجرا چه شد که او سالم ماند و کسی او را نکشت، بماند) (ذُکِرَ رَجُلٌ بَیْنَ یَدَیِ النَّبِیِّ بِکَثْرَةِ الْعِبَادَةِ...؛ مناقب ابن شهر آشبوب/3 / 187)
او بعداً رییس خوارج شد. او ظرفیت نداشت. آنوقت همین شخص به رسول خدا(ص) میگفت: چرا شما عدالت را رعایت نمیکنی؟! چرا اعتدال نداری؟! (وَ لَمَّا قَسَمَ رَسُولُ اللَّهِ ص غَنَائِمَ حُنَیْنٍ.... ؛ ارشاد مفید/1/148)
اگر امام زمان(ع) رفیقت را انتخاب کرد و تو را انتخاب نکرد، یکوقت نبُرّی و قابیلگونه عمل نکنی!
دوستان من! شما دارید با همدیگر مسابقه میدهید. اگر امام زمان(ع) آمدند و رفیق تو را انتخاب کردند و تو را انتخاب نکردند، یکوقت نبُری و قابیلگونه عمل نکنی! قابیل در مسابقۀ تقرب، نکشید و ظرفیت باخت نداشت. برگشت برادرش را کُشت.
از مهد کودکها باید ظرفیتِ بُرد و باخت را در افراد ایجاد کرد. در بازی دنیا تمرین کنیم، تا در بازی تقرّب نبازیم. این برداشتی نیست که بنده انجام داده باشم؛ امیرالمؤمنین(ع) در یکی از نامهها-در نهجالبلاغه- به معاویه فرمود: تو قابیلصفت هستی. در آن نامه فریاد زد که تمام بازی معنویت و تقرب را پای رکاب رسول خدا(ص) ما بنیهاشم، بردیم. سیدۀ نساء عالمین از ماست، جعفر طیار از ماست، سیدی شباب اهلالجنه از ماست، همۀ امتیازات از ماست و از شما بنی امیه هیچ نیست و شما در مسابقۀ تقرب باختهاید و تو مانند قابیل هستی( أَلَا تَرَى غَیْرَ مُخْبِرٍ لَکَ ... وَ مِنَّا النَّبِیُّ وَ مِنْکُمُ الْمُکَذِّبُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ مِنْکُمْ أَسَدُ الْأَحْلَافِ وَ مِنَّا سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ مِنْکُمْ صِبْیَةُ النَّارِ وَ مِنَّا خَیْرُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ وَ مِنْکُمْ حَمَّالَةُ الْحَطَبِ.. فَنَحْنُ مَرَّةً أَوْلَى بِالْقَرَابَةِ وَ تَارَةً أَوْلَى بِالطَّاعَةِ؛ نهج البلاغه/نامۀ 28؛ و نَحْنُ آلُ إِبْرَاهِیمَ الْمَحْسُودُونَ وَ أَنْتَ الْحَاسِدُ لَنَا... وَ مِنْ قَبْلِ ذَلِکَ ابْنُ آدَمَ قَابِیلُ قَتَلَ هَابِیلَ حَسَداً فَکَانَ مِنَ الْخَاسِرِینَ؛ الغارات/1/118) باید ظرفیت بُرد و باخت را داشت. وقتی دیدید که یک کسی بُرد، به او تواضع کنید.
مردم یک ذهنیت منفیای نسبت به « السَّابِقُون» دارند/ حضرت زهرا(س): از علی(ع) نترسید، به خودش گرسنگی میدهد، ولی شما را سیر میکند
بقیۀ این بحث باقی ماند. بگذارید بگذریم. بقیهاش را به حالت روضه برایتان بگویم. یک تذکر میخواهم بدهم به آنهایی که اهل مسابقه نیستند ولی از «السَّابِقُونَ السَّابِقُون» میترسند و واهمه دارند. میدانید فاطمۀ زهرا(س) به مردم مدینه چه فرمود: فرمود: چرا از علی(ع) میترسید؟ علی(ع) به شما سخت نمیگیرد. اینها حرفهای حضرت زهرا(س) است. فرمود: علی(ع) از دنیای شما کم بر میدارد ولی شما را سیر خواهد کرد.(مَا نَقَمُوا مِنْ أَبِی حَسَنٍ؟... وَ اللَّه لَوْ تَکَافُّوا عَنْ زِمَامٍ نَبَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص لَاعْتَلَقَهُ وَ لَسَارَ بِهِمْ سَیْراً سُجُحاً لَا یَکْلُمُ خِشَاشُهُ وَ لَا یُتَعْتَعُ رَاکِبُهُ وَ لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلًا نَمِیراً فَضْفَاضاً تَطْفَحُ ضِفَّتَاهُ وَ لَأَصْدَرَهُمْ بِطَاناً قَدْ تَخَیَّرَ لَهُمُ الرَّیَّ غَیْرَ مُتَحَلٍّ مِنْهُ بِطَائِلٍ إِلَّا بِغَمْرِ الْمَاءِ وَ رَدْعِهِ سَوْرَةَ السَّاغِب؛ معانیالاخبار/355 و کشف الغمه/1/ 493)
ای کسانی که از علی(ع) میترسید؛ نترسید، علی به خودش گرسنگی میدهد، به شما گرسنگی نخواهد داد. اینها حرفهای حضرت زهرا(س) است. آخر، مردم یک ذهنیت منفیای نسبت به «السَّابِقُونَ السَّابِقُون» دارند. میبینند که اینها خیلی فداکارند و دارند خودشان را به کشتن میدهند.
مدینه «السَّابِقُونَ السَّابِقُون» کم داشت؛ همه به کم راضی شده بودند!
آن لحظهای که فاطمه(س) علی(ع) را از مسجد برگرداند، امیرالمؤمنین(ع) صدا زد: اگر حمزه بود، اینطور نمیشد. اگر برادرم جعفر بود، اینطوری نمیشد.(لَوْ کَانَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَمِّی حَمْزَةُ وَ أَخِی جَعْفَرٌ لَمْ أُبَایِعْ کَرْهاً؛ کشف المحجۀ/249) در جای دیگری میفرماید: اگر چهل تا یار داشتم اینطوری نمیشد. (وَ لَوْ کُنْتُ اسْتَمْکَنْتُ مِنَ الْأَرْبَعِینَ رَجُلًا لَفَرَّقْتُ جَمَاعَتَکُمْ وَ لَکِنْ لَعَنَ اللَّهُ أَقْوَاماً بَایَعُونِی ثُمَّ خَذَلُونِی؛ اجتجاج طبرسی/1/83) و (علی(ع): وَ لَوْ کُنْتُ وَجَدْتُ یَوْمَ بُویِعَ أَخُو تَیْمٍ أَرْبَعِینَ رَجُلًا مُطِیعِینَ لِی لَجَاهَدْتُهُمْ ْ فِی اللَّهِ ؛ احتجاج / 1 /191)
فرزندان فاطمیه! شما محرّمها بیشتر گریه میکنید یا در فاطمیه؟ بالاخره هر جا یک مصیبت خاصی دارد و یک دلی میبرد. ولی در کربلا خیلی اوضاع بهتر بود، بالاخره امام حسین(ع) 72 یار پیدا کرد، ولی فاطمیۀ مرضیه(س) دختر پیامبر(ص) شبها درِ خانۀ مهاجرین و انصار رفت اما سه چهار نفر بیشتر پیدا نشدند. مدینه «السَّابِقُونَ السَّابِقُون» کم داشت! همه به کم راضی شده بودند.
حضرت زهرا(س) از چه مصیبتی آرزوی مرگ کرد؟
یک روضه میخواهم پیشنهاد کنم که خیلی روضۀ هولناکی است. فاطمۀ زهرا(س) بهخاطر این مصیبت به خانه آمد و صدا زد، علی(ع)! ای کاش مرده بودم و این صحنه را نمیدیدم(لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هُنَیْئَتِی وَ دُونَ ذِلَّتِی؛ احتجاج/1/107) این چه مصیبتی بود؟ مادرتان فاطمۀ زهرا(س) در مسجد رو انداخت و فرمود: مردم بیایید مرا کمک کنید، ولی مردم جواب ندادند. ما از مغیره انتظار نداریم، ای مردم نامرد مدینه! شما چرا جواب فاطمه(س) را ندادید؟!
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
ارسال نظر