مخاطبان تئاتر در سرما ماندند تا مزاحم سخنرانی مسئولان نشوند
یکی از میان جمعیت میگفت: «هیچ جا ندیدم مردم رو واسه مراسم افتتاحیه راه ندن. اونم با این سرما! اینا اصلا واسشون مهم نیست که ما این بیرونیم و هوا هم سردِ».
به گزارش پارس به نقل از تسنیم، غروب سهشنبه قرار بر افتتاح نمایش «قرار» بود. هر کسی که خود را به ورودی تماشاخانه ایرانشهر میرساند سرش در گریبان و دستهایش پنهان بود. نفس هم ابری میشد تاریک و صدای تقتق دندانهای آدمی نشان از رسوخ سرما در مغز استخوان داشت.
نزدیکشدن به تماشاخانه ایرانشهر سرعت را بالا میبرد تا شاید با ورود به تماشاخانه از سرما در امان باشند. اما رسیدن به ورودیِ تماشاخانه ایرانشهر موجبِ در امان ماندن از سرما نمیشد. بسیاری در کوریدورِ تماشاخانه جمع شده بودند. کسی اجازه ورود نداشت. جا تنگ بود و بسیار هم در بیرون با سرما دست و پنجه نرم میکردند. گاهی صدایی میآمد که چرا در را باز نمیکنید؟
حکایت چیست؟ چرا درها بسته بود؟ بادیگاردهای تماشاخانه چرا به کسی اجازه ورود نمیدهند؟ مگر افتتاحیه نمایشِ «قرار» نیست؟ مگر اینان مخاطبان تئاتر نیستند؟
در میان پشتِدرماندگان برخی از عوامل نمایش هم حضور داشتند. گاهی تکوتوک کسانی با دست تکان دادنی برای یکی از کتوشلواریهای داخلِ لابی، موفق به ورود میشدند و خود را از ازدحام جمعیت و سرما میرهانیدند.
خبرنگاری پشت در مانده بود. با تقلا و با گذشتن از میان حاضران خود را به نزدیکیهای درِ ورودی رساند. به شیشه زد و خود را معرفی کرد: «خبرنگارم و واسه تهیه گزارش از افتتاحیه اومدم». اما مردِ دربان به فرد دیگری اشاره کرد و میگفت که اگر ایشان اجازه بدهد میتواند اجازه ورود بدهد. خبرنگار آن فرد را صدا کرد. آن فرد آمد و مکالمهای بین آنان از لای درِ نیمه باز شکل گرفت.
خبرنگار - خبرنگارم و واسه افتتاحیه دعوت شدم، باید گزارش تهیه کنم.
آن فردِ مسئول - الان نمیشه وارد شید.
- چرا؟ مگه ایرادش چیه؟
- (با صدایی آهسته) مگه نمیبینید؟ دارن سخنرانی میکنن.
- خب منم واسه پوشش همین سخنرانیها و این مراسم اومدم اینجا.
- نمیشه آقا.
- چرا در رو باز نمیکنید مردم بیان تو. خیلیا بیرونن و اینجا هم هوا سردِ. داخل لابی هم که جا هست. هم صندلیها خالیه هم جا واسه وایسادن هست.
- (در حالی که در را میبست) برو آقا... (بووووووووق)
از فراز و از لای جمعیت میشد لابی بزرگِ تماشاخانه را دید. صندلیهایی چیده شده بود در وسط و کسانی نشسته بودند. مدیری هم در حال سخنرانی بود. عکاسان عکس میگرفتند و برخیها هم خبردار در کنارهها ایستاده بودند. ردیفهای نخست پر شده بود اما در ردیفهای انتهایی صندلیهایی خالی بود.
بزرگیِ لابی به گونهای بود که به وضوح میتوان تشخیص داد که تمام مردمِ مانده در سرما در لابی جا میشدند. تعدادی صندلی هم خالی بود و برخی هم میتوانستند بنشینند. اما چرا در را باز نمیکردند؟
به نظر میرسید مسئولان تماشاخانه ایرانشهر و البته مسئولان نمایشِ «قرار» میخواستند خود را به شکلی اساسی برای مدیرِ در حال سخنرانی شیرین کنند. نه تنها اجازه ورود کسی را نمیدادند، بلکه به بیرونیان تاکید داشتند که سکوت را رعایت کنند؛ مبادا در سخنرانیِ مدیر خللی ایجاد شود.
یکی از میان جمعیت میگفت: «هیچ جا ندیدم مردم رو واسه مراسم افتتاحیه راه ندن. اونم با این سرما. اینا اصلا واسشون مهم نیست که ما این بیرونیم و هوا هم سردِ».
یکی دیگر اما موشکافانهتر نگاه میکرد به ماجرا: «میخوان خودشونو واسه رجبی معمار(مدیر عامل خانه هنرمندان ایران، مسئولی که در آن زمان در حال سخنرانی بود) شیرین کنن. فکر کنم طرح موندن مردم توی هوای سرد مال مسئولای تماشاخانه ایرانشهر باشه؛ بالاخره مدیر جدید اومده و ممکنه بخواد خیلیهاشونو عوض کنه».
به هر روی مردم در میان سرما ماندند و نمایش «قرار» افتتاح شد.
دمش گرم و سرش خوش باد این پدیدهی «النینو» که باران و برف و البته سرما را در زمستان امسال به ارمغان آورده است. سرمای این روزهای تهران و بارشهایش بسیار دلچسب است، چرا که سالهای گذشته خبری از این سرما و بارشها نبود.
در غروب سهشنبه 24 آذر 1394 سرمای حاصل از «النینو» کارکرد دیگری هم داشت و آن نشان دادنِ تفاوت میانِ تماشاگران تئاتر و مسئولان بود.
مردمِ آمده به افتتاحیه نمایشِ «قرار» هرگز سیلی سرمای آن روز را بر صورتشان فراموش نمیکنند؛ آنان سردشان بود و در بیرون انتظار میکشیدند و مسئولان در میان گرمای لابی سخنرانی میکردند و برای عکاسان ژست میگرفتند.
ارسال نظر