به گزارش پارس به نقل از مهر، حسن شیخ حائری، کارشناس ارشد فرهنگ و رسانه در یادداشتی به تحلیل تطبیقی محتوای دومین نامه رهبر انقلاب خطاب به جوانان غرب پرداخته است.

متن این یاداشت با عنوان «نامه حضرت آقا به جوانان غرب، منشور فرهنگی کشور است» را در ادامه می‌خوانید؛

دو نامه رهبر حکیم انقلاب به جوانان غرب که در فاصله کمتر از یک سال، نخست در اول بهمن ماه ۱۳۹۳ و دیگری در هشتم آذرماه ۱۳۹۴ منتشر شد، نشان از درایت و هوشمندی ایشان در استفاده بهنگام از مسائل روز برای تلنگر زدن به ذهن ها و اندیشه هاست، تلنگری که منشور و راهبردی اساسی برای دولت و ملت فرهنگ ساز ایران هم هست تا همگان و به ویژه اهالی فرهنگ و هنر، مسئولیت عظیم خود در قبال مسائل روز بین الملل را بهتر و بیشتر درک کنند.

مقایسه محتوایی این دو نامه نشان می دهد که حداقل در پنج محور کلی و حیاتی، مشترک اند؛

محور نخست، عقیده و باور حتمی و غیرقابل تردید رهبر خبیر انقلاب به مقوله «آینده ساز بودن جوانان» است. معظم له قشر جوان را قشر آینده ساز جامعه جهانی می دانند و البته می‌توان به خاطر آورد که معمار کبیر انقلاب اسلامی، حضرت روح‌الله نیز بارها و بارها بر اهمیت نقش بی‌بدیل نوجوانان و جوانان تاکید داشت و در حقیقت، نوجوانان مورد اشاره امام راحل عظیم الشان، همین جوانان امروزی هستند که نقش حیاتی آنان در آینده سازی جامعه بین الملل، غیقابل انکار است.

محور دوم، تاکید بر «وجدان جمعی» است؛ وجدان را می توان ندای خاموشی ناپذیر هستی دانست که اگرچه ممکن است در مقاطعی از زمان به افول گراید، اما قطعا هیچ گاه خاموش نمی شود و مانند آتش زیر خاکستر، همواره قابلیت سر بر آوردن، تنویر و روشنگری را خواهد داشت؛ به بیان دیگر وجدان انسانی هر چقدر هم که با زر و زیور دنیوی پوشانده شود، اما این ویژگی را دارد که روزی و حتی لحظه‌ای، ققنوس وار برخیزد، هشدار لازم را بدهد و شور و انگیزه ای دوباره به جامعه بین الملل تزریق نماید.

محور سوم، «اصلاح اندیشه» در کنار «آگاهی عمومی» است؛ از آنجا که انسانیت انسان، به عقل و اندیشه اوست و به همین عقل و خرد نیز افتخار می‌کند، اما در عین حال نباید فراموش کرد که اندیشه‌ها نیز گاهی به اصلاح و نوسازی نیاز دارد، چرا که گاهی اوهام و خیالات نادرست بر اندیشه‌های مبتنی بر عقل چیره می‌شوند و اگر چه این چیرگی پایدار نیست، اما اصلاح اندیشه و نوسازی خردورزی آدمی، یک نیاز همیشگی است و لازم است تا با پالایش حقیقی اندیشه ها و جدا کردن سره از ناسره، اندیشه‌های صحیح را توسعه داد تا با هم افزایی، به یک آگاهی عمومی منجر به رشد و توسعه حقیقی بینجامد.

در این جاست که می توان به ارتباط مستقیم اصلاح اندیشه و آگاهی عمومی با بیداری وجدان های خفته پی برد چرا که قطعا اصلاح اندیشه و آگاهی عمومی، وجدان های خفته را بیدار می کند و شرایط را برای تحول و پیشرفت جامعه بشریت و نیل حقیقی به سعادت دنیوی و اخروی مهیا می سازد؛ در عین حال نفوذ و گسترش اوهام و خیالات ناصواب و دور نگه داشتن آگاهانه جامعه از آگاهی عمومی، چیزی نیست جز خواباندن وجدان ها و کم سو کردن شعله نورانی آن ها.

محور چهارم، ضرورت "شناخت و تحلیل صحیح و جامع از اسلام" بر اساس منابع دست اول و اصیل و با رعایت ژرف اندیشی اصولی است؛ در حقیقت رهبر معظم انقلاب در نامه اول به صراحت از جوانان می خواهند تا شناختی مستقیم و بی واسطه از اسلام بر اساس قرآن و زندگی سراسر پیام پیامبر مهر و مهربانی صلوات الله علیه و آله به دست آورند تا بر اساس آن، داوری بی طرفانه ای نسبت به مسائل جهان اسلام داشته باشند و سیاست قدیمی و مزمن هراس افکنی و نفرت پراکنی از اسلام، نتواند در شناخت حقیقی آن ها نسبت به اسلام، خللی وارد کند.

تفاوت نامه نخست نسبت به نامه دوم در این محور، در این نکته نهفته است که ایشان در نامه اول، بیشتر روی مفهوم "شناخت" تاکید دارند و این در حالی است که در نامه دوم، عنوان "تحلیل جامع و ژرف بینی" مورد استفاده قرار گرفته است که خود گامی فراتر از شناخت و در جهت تکامل آن است.

و اما محور پنجم، «ضرورت ترمیم شکاف های موجود در تعامل اسلام و غرب» و نقش مهم جوانان و مسئولیت پذیری آنان در این باره است. حضرت آقا در نامه نخست، جوانان غرب را به پل سازی روی شکاف های موجود تشویق می کنند و همین مفهوم را به شکل وسیع تر و جامع تر در نامه دوم مورد اشاره قرار می دهند و آن ترمیم شکاف ها با استفاده از تجربه های ناگوار موجود، در جهت ایجاد تعامل صحیح غرب و اسلام برای رسیدن به دنیایی سرشار از اطمینان، اعتماد، امنیت، آرامش و امید است.

اگر بخواهیم مفاهیم مهم دیگری مانند "اهمیت حس حقیقت جویی جوان"، "ضرورت پرسش جوانان از روشنفکران و کاوش در زمینه مسائل مهم" و "استفاده درست از ابزارهای ارتباطی با توجه به ماهیت آن ها" را به عنوان کلیدواژه های مهم دیگر نامه نخست حضرت آقا بر شمریم، باید گفت نامه دوم در ادامه و تکمیل نامه اول با اشاره مستقیم به مفاهیمی کلیدی مانند "تروریسم به عنوان درد مشترک اسلام و غرب" و "خشونت های آشکار و خاموش در جهان امروز" است، اما شاه کلید نامه دوم را باید در اشاره دقیق و شگرف رهبر فرزانه انقلاب به اهمیت بحث فرهنگ در این باره دانست.

معظم له ضمن اشاره به اهمیت فرهنگ بومی و ملی برای هر ملت، راهکار غرب در شبیه سازی و همانندسازی فرهنگی را مورد نقد قرار می دهند و آن را یک خشونت خاموش می نامند؛ چرا که فرهنگ بومی و ملی، فرهنگی بالنده، زاینده و تغذیه کننده جوامع بشری است، اما پافشاری امروز غرب بر شبیه سازی و همانندسازی فرهنگی به عنوان بلای خانمان برانداز، فراروی جوامع بشری قرار گرفته است.

به فرموده ایشان، تحمیل فرهنگ غرب بر سایر ملت ها و کوچک شمردن فرهنگ های مستقل، یک خشونت خاموش و بسیار زیان آور است و این در حالی است که فرهنگ غرب به عنوان فرهنگ جایگزین، به هیچ وجه ظرفیت جانشینی را ندارد و این همانندسازی با تحقیر فرهنگ های غنی بومی و ملی همراه شده است.

البته حضرت آقا همچنین به اهمیت و ارزش پیوندهای فرهنگی اذعان می فرمایند و این نکته را مورد تاکید قرار می دهند که اگر این پیوند و وصلت فرهنگی در شرایط طبیعی و با رعایت احترام به جامعه پذیرا همراه باشد، خود سبب رشد، بالندگی و غنای فرهنگی است، اما آن چه امروزه مشاهده می شود، تمرکز و تلاش غرب در جهت تحقیر فرهنگ پذیرا در کنار تحمیل فرهنگ خود با تزریق دو عنصر و مولفه اصلی آن یعنی «پرخاشگری» و «بی بند و باری اخلاقی» با حمایت انواع محصولات شبه هنری است.

ایشان با بیانی ماندگار، داعش را محصول همین تفکر، یعنی وصلت های ناموفق فرهنگ غرب و اسلام بر می شمرند و نسبت به تداوم این مسیر بدون شناخت صحیح و تحلیل جامع هشدار می دهند و می فرمایند:

چگونه ممکن است که از دل اسلام به عنوان یکی از اخلاقی ترین و انسانی ترین مکاتب دینی جهان - که گرفتن جان یک انسان را به مثابه کشتن همه بشریت می داند -، زباله‌ای مانند داعش بیرون آید!؟

دقت در این نکته ضروری است که حضرت آقا، آن چه را که امروزه به عنوان هنر جهانی به خورد انسان قرن بیست و یک داده می شود، یک «شبه هنر مبتذل» معرفی می کنند؛ پس این جاست که باید گفت نقش اهالی فرهنگ و هنر در انتقال مفاهیم فرهنگی و سبک زندگی دینی با زبان هنر ناب و اصیل، چقدر مهم می نماید و البته بر آنان است تا با استفاده از همین هنر ناب و اصیل، در انتقال مفاهیم حیات بخش این دو نامه در جهت استمرار و تاثیر فزاینده تلنگر به جوانان غرب، پویا و فعال باشند تا شاهد نقش بازی کردن درست جوانان برای ایجاد بنیان های یک تعامل صحیح و شرافتمندانه بین غرب و اسلام باشیم.

اکنون بر این باوریم که اگرچه تروریسم کور در حوادث اخیر فرانسه و یا وقایع مشابه، باعث شده تا رهبر بصیر انقلاب، مستقیما و بدون واسطه با جوانان غرب سخن گوید، اما باید اذعان کرد که این بیان و کلام، یک کلام و بیان جاودانی برای همه جوانان والبته برای همه بشریت است تا به دور از فضای غیر صادقانه سیاست بین الملل، به شناختی جامع، تحلیلی و حقیقی از اسلام دست یابند و با اصلاح اندیشه و بیدار کردن وجدان های خفته، ضمن ترمیم شکاف های موجود بین غرب و اسلام، در جهت تعامل صحیح این دو گام بردارند، گامی که سردمداران آن، بدون تردید، جوانان آگاه و هوشیار جامعه بین الملل هستند تا با شور و نشاط جوانی و البته به دور از واکنش عجولانه و با حس غالب حقیقت جویی، انصاف و مسئولیت پذیری خود، پل های خراب شده را بازسازی و ترمیم کنند و با درس گرفتن از دیروز و امروز، آینده را با اطمینان، اعتماد، امنیت، آرامش و امید بسازند.