پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- احمد محمدتبریزی- تا به حال نمایش، فیلم و داستان‌های زیادی در نقد رفتارها و کنش‌های روشنفکران و اپوزیسیون خارج کشور ساخته شده که ژست‌ها، حرف‌های فلسفی و طرح‌ها و نقشه‌های دور از ذهن آنها را به سخره گرفته است. فیلم سینمایی «خانه عنکبوت» علیرضا داود‌نژاد یا کتاب‌های برخی نویسندگان فرنگ رفته‌ همانند اسماعیل فصیح، ایرج پزشکزاد و محمود گلابدره‌ای که وضعیت یأس‌آور روشنفکران خارج‌نشین را از نزدیک درک کرده‌اند به خوبی تصویرگر تلاش‌های مبهم، گیج، سردرگم و بدون سرانجام آنهاست. 

مهران رنجبر از کارگردانان نسل جدید تئاتر کشور در تازه‌ترین تجربه‌اش به نام «کافه فرانسه» که در تماشاخانه باران روی صحنه می‌رود، وضعیت اسفبار روشنفکران دور از وطن را به چالش کشیده است. نمایش او به نوعی نشان‌دهنده دیدگاه‌ و نگاه نسل جوان ایران به این قشر است. اندیشه‌ها و حرف‌های پوچ و بی‌معنی این جماعت پس از گذشت سال‌ها هم رنگ و بوی کهنگی به خود گرفته و هم در برابر طرز تفکر نسل جدید حالتی مسخره و خنده‌دار پیدا کرده است و هیچ حرفی برای گفتن ندارد. 

«کافه فرانسه» با بهره‌گیری از فضای سبک اکسپرسیونیسم و با استفاده از دو صندلی بزرگ جایگاه کوچک و حقیر دو مخالف خارج‌نشین را نشان می‌دهد. حشمت و مراد که پس از مهاجرت و برای فرار از اصلیت‌شان بدون دلیل، فکر و تعقلی نام‌شان را به «موناکو» و «لیون» تغییر داده‌اند در فرانسه کاری جز کافه‌نشینی، گفتن جملات فلسفی و هیزبازی ندارند. این دو که می‌خواهند در ظاهر نقش افرادی با اندیشه‌های بزرگ را بازی کنند، در عمل دغدغه‌هایشان به بردن دل گارسون و دعوا بر سر سال اقامت‌شان می‌رسد. مراد که خود را روشنفکری از دوره قاجار می‌داند با تمام مخالفت‌هایش با رئیس‌جمهور وقت نتوانسته جایزه 10 هزار دلاری او را رد کند و به همین دلیل حشمت او را شبیه به تجار می‌داند. اندیشه‌های حشمت مقابل پول سست، لرزان و لغزان است و او با دیدن پول دست و پایش می‌لرزد و حاضر به پا گذاشتن روی اندیشه‌هایش می‌شود. 

دختر گارسون که از طبقات پایینی جامعه فرانسه می‌آید نقطه مقابل این دو شخصیت است. او که نماینده‌ای از مردم فرانسه است با دیده تحقیر کافه‌نشینی‌ها و ژست‌های روشنفکرمآبانه شخصیت‌های نمایش را می‌نگرد و آنها را علاف و بدبو می‌نامد. گارسون از اینکه در مملکت خودش کار و زندگی می‌کند به خودش می‌بالد، درست برخلاف دو روشنفکری که جلای وطن کرده‌اند. روشنفکرهایی که در ظاهر مخالف خرافات هستند ولی در عمل برای دست یافتن به یک حبه قند شفادهنده به ایران می‌آیند و نگران قاطی کردن حبه قندها می‌شوند. دو شخصیتی که در پایان بدون پول و کار رو به نوازندگی خیابانی می‌آورند و باز هم در آن وضعیت سرسازش با هم ندارند و به فکر کلاه گذاشتن سر هم هستند. «کافه فرانسه» که براساس قصه‌ای از امیرحسن چهل‌تن شکل گرفته، تلاشی موفق از یک کارگردان جوان برای نشان دادن سرگردانی‌های مهاجران بدون هویت و کم‌مایه‌ای است که با ادا و اطوارهای روشنفکرمآبانه هیچ تعریفی از واژه «فنوتیک» ندارند. رنجبر همچنین در بخش‌هایی از اثرش نیم‌نگاهی به فرهنگ عمومی جامعه ایرانی‌ دارد و برخی رفتارهای نامناسب اجتماعی را به نقد می‌کشد.