هفتاد منقبت انحصاری برای امیرالمؤمنین(ع)
از رسول خدا شنیدم که فرمود: من شهر دانشم و علی دروازه آن است و کسی نتواند به این شهر درآید مگر از دروازه آن. سپس فرمود: علی! تو نام و آبروی مرا بی گزند نگاه خواهی داشت و در حفظ سنت من کارزار خواهی نمود و امت من با تو به ستیز برخواهند خاست.
به گزارش پارس به نقل از مشرق، مرحوم شیخ صدوق در کتاب شریف خصال (جلد 2 ص 572) به ذکر روایتی می پردازد که امیرالمؤمنین علیه السلام هفتاد فضیلت و منقبت انحصاری برای خود ذکر می کند که هیچ یک از اصحاب رسول خدا در این فضایل با ایشان شریک نیستند.
به نوشته خصال امیر المومنین علی علیه السلام فرمود: باقی ماندگان از اصحاب نبی خدا محمد ـ ـ صلّی الـله علیه و آله ـ ـ می دانند که هیچ مردی از ایشان نیست که منقبت و فضیلتی داشته باشد مگر آنکه من در داشتن آن با وی شریک باشم و از وی برتر هستم و مرا هفتاد منقبت است که هیچ یک از اصحاب در آن با من شریک نیست. راوی می گوید: گفتم ای امیر المومنین، آن فضایل را برای من بازگو. و حضرت علیه السلام فرمود:
1. لحظه ای به خدا شرک نورزیدم و هرگز لات و عزی را نپرستیدم.
2. هرگز شراب ننوشیدم.
3. رسول خدا ـ ـ صلّی الـله علیه و آله ـ ـ در کودکی ام مرا از پدرم گرفت و من و او از یک سفره غذا می خوردیم و از یک ظرف آب می نوشیدیم و من همنشین و همسخن او بودم.
4. نخستین مردمان در ایمان و اسلام آوردن بودم.
5. رسول خدا به من فرمود: ای علی! تو نسبت به من به منزله هارون هستی نسبت به موسی، جز اینکه پیامبری پس از من نخواهد بود.
6. برای آخرین لحظه من بودم که رسول خدا را دیدم و او را در قبرش نهادم.
7. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ آنگاه که برای هجرت به سوی غار می رفت، مرا در بستر خود خواباند و ردای خود را به رویم کشید و زمانی که مشرکان آمدند، گمان کردند که من محمد هستم و مرا بیدار کردند و گفتند: کجاست این رفیقت؟ و من گفتم: برای انجام کاری رفته است. و ایشان گفتند: اگر او گریخته بود، این هم حتما با او می گریخت.
8. رسول خدا هزار باب از علم را به من آموخت که هر باب آن را هزار باب است و احدی جز من از آن آگاهی ندارد.
9. رسول خدا به من فرمود: ای علی! آنگاه که خداوند اولین و آخرین انسانها را محشور گرداند، برای من بر فراز منبرهای پیامبران، منبری برپا خواهد داشت و برای تو منبری بر فراز منبرهای اوصیاء برپا خواهد نمود و تو بر آن خواهی نشست.
10. از رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنیدم که فرمود: در روز قیامت هیچ چیز به من عطا نخواهد شد مگر آنکه من نظیر آن را برای تو خواهم طلبید.
11. از رسول خدا شنیدم که فرمود: ای علی! تو برادر من هستی و من برادر تو و دست تو در دست من است تا آنکه وارد بهشت گردیم.
12. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ فرمود: ای علی! تو در میان امت من بسان کشتی نوح هستی که هر کس بر آن نشست نجات یافت و هر کس از آن جا ماند، غرق گشت.
13. رسول خدا عمامه خودش را به دست خودش بر سر من پیچید و برای من دعای پیروزی بر دشمنان خدا را خواند و من دشمنان را به اذن خداوند ـ عز و جل ـ شکست دادم.
14. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ به من امر فرمود که بر پستان گوسفندی که شیرش خشک شده بود، دست بکشم و من به ایشان گفتم: ای رسول خدا! شما این کار را بکنید و حضرت فرمود: ای علی، عمل تو چون عمل من است، و من بر آن دست کشیدم و شیر آن گوسفند به روی دستم ریخت و من ظرفی از آن شیر را به رسول الله نوشاندم و سپس پیرزنی آمد و از تشنگی شکایت نمود و او را نیز نوشاندم و رسول خدا فرمود: من از خداوند خواستم که به دست تو برکت دهد و خداوند چنین کرد.
15. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ به من وصیت نمود و فرمود: ای علی! کسی جز تو مرا غسل ندهد و کسی جز تو بر عورت من پارچه ای نپوشاند که اگر کسی جز تو عورت مرا ببیند، چشمانش را از دست خواهد داد. گفتم: چگونه می توانم شما را بغلتانم ای رسول خدا؟ و حضرت فرمود: یاری خواهی شد؛ و به خدا سوگند که هرگز قصد نکردم اندامی از بدن او را جابجا نمایم مگر آنکه برایم جابجا و غلتانده شد.
16. من قصد نمودم لباسهای حضرت را پس از رحلتش به در آورم، ندایی شنیدم: ای وصی محمد! او را برهنه مساز و من او را در حالی که لباس بر تن داشت غسل دادم و سوگند به خدایی که او را به نبوت اکرام نمود و به رسالت مخصوص گرداند، هرگز نگاهم به عورت او نیفتاد و خداوند از میان اصحابش این فضیلت را نصیب من گرداند.
17. خداوند ـ عز و جل ـ فاطمه را به همسری من درآورد حال آنکه ابوبکر و عمر نیز او را خواستگاری کرده بودند و خداوند از فراز آسمان های هفتگانه اش او را به همسری من درآورد و رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ فرمود: مبارکت باشد ای علی! که خداوند ـ عز و جل ـ فاطمه سرور زنان بهشت را به همسری تو درآورد و او پاره ای از وجود من است. گفتم ای رسول خدا! آیا من از تو نیستم؟ فرمود: آری ای علی و تو از من هستی و من از تو هستم، بسان ارتباط دست چپ و راست من و در دنیا و آخرت دست از تو بر نخواهم داشت.
18. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ فرمود: ای علی! تو در روز قیامت علمدار حمد خواهی بود و تو در روز قیامت نزدیکترین خلایق به من در جایگاهم خواهی بود و برای من و تو جایی فراخ باز می شود و من در زمره پیامبران خواهم بود و تو در زمره جانشینان پیامبران و بر سر تو تاج نور نهاده می شود و گردن آویز کرامت و هفتاد هزار فرشته گرد تو خواهند نشست تا آنکه خداوند ـ عز و جل ـ از حسابرسی بندگان فارغ گردد.
19. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ فرمود: تو با ناکثین (پیمان شکنان) و قاسطین (بیدادگران) و مارقین (برون رفتگان از دین) جنگ خواهی کرد و با کشتن هر یک از ایشان، حق شفاعت برای صد هزار تن از پیروانت را خواهی داشت. عرض کردم ای رسول خدا! ناکثین چه کسانی هستند؟ فرمود: طلحه و زبیر که در حجاز با تو بیعت خواهند کرد ولی در عراق این پیمان را خواهند شکست و اگر چنین کردند با ایشان کارزار نما که در کشتن ایشان، پاکی اهل زمین نهفته است. عرض کردم: قاسطین کیانند؟ فرمود: معاویه و یارانش. عرض کردم: مارقین چه کسانی اند؟ فرمود: یاران ذو الثدیّة ـ مردی به نام ثرمله که فرمانده خوارج بود ـ و ایشان به کجروی از دین خارج می شوند آن سان که تیر از چله به در می رود. ایشان را نابود کن که در قتل ایشان رهایی و خلاصی برای اهل زمین و عذابی بی درنگ برای ایشان و ذخیره ای برای خود تو نزد خداوند ـ عز و جل ـ در روز قیامت نهفته است.
20. از رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنیدم که می فرمود: مثل تو در امت من مثَل باب حطّـه است نزد بنی اسرائیل، چه آنکه هر کس به ولایت تو درآید، چنان باشد که به راستی از باب حطه، آنسان که خداوند امر نموده بود، عبور کرده باشد.
21. از رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنیدم که فرمود: من شهر دانشم و علی دروازه آن است و کسی نتواند به این شهر درآید مگر از دروازه آن. سپس فرمود: علی! تو نام و آبروی مرا بی گزند نگاه خواهی داشت و در حفظ سنت من کارزار خواهی نمود و امت من با تو به ستیز برخواهند خاست.
22. از رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنیدم که فرمود: خداوند تبارک و تعالی دو پسرم حسن و حسین را از نوری که بر تو و فاطمه افکند، آفرید حال آنکه آن دو آن سان که دو گوشواره بر گوش بلرزند، در جنبش و لرزش بودند و نور ایشان هفتاد هزار برابر نور شهیدان بود. ای علی! خداوند ـ عز و جل ـ مرا وعده داد که ایشان را چنان اکرام نماید که احدی را جز پیامبران و فرستادگان آن گونه اکرام نکرده باشد.
23. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ وقتی زنده بود، انگشتری و جوشن و کمربندش را به من داد و شمشیرش را در حالی که همه یارانش حاضر بودند و عمویم عباس هم در میان جمع بود، به من بخشید و خداوند ـ عز و جل ـ از میان همه ایشان مرا مفتخر به دریافت آن از حضرت نمود.
24. خداوند ـ عز و جل ـ بر پیامبر خود چنین نازل فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً»، (مجادلة/ 12)(اى کسانى که ایمان آوردهاید، هرگاه با پیامبر [خدا] گفتگوى محرمانه مى کنید، پیش از گفتگوى محرمانه خود صدقه اى تقدیم بدارید.) و من یک دینار داشتم و آن را به ده درهم عوض کردم و هرگاه برای به خلوت نشستن با حضرت رسول ـ صلّی الـله علیه و آله ـ می رفتم، پیش از آن، یک درهم صدقه می دادم و خدا داند که کسی از اصحاب پیامبر پیش از من یا پس از من چنین نکرد و خداوند این آیه را نازل فرمود: «أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ ...» (مجادلة/ 13- 14) (آیا ترسیدید که پیش از گفتگوى محرمانه خود صدقه هایى تقدیم دارید و چون نکردید و خدا [هم] بر شما بخشود...) و آیا مگر توبه از چیزی جز گناه انجام می شود؟
25. از رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنیدم که فرمود: بهشت بر پیامبران حرام است مگر پس از آنکه من به آن وارد شوم، و بر جانشینان پیامبران حرام است مگر پس از آنکه تو بدان وارد گردی. ای علی! خداوند تبارک و تعالی مرا به چیزی که هیچ یک از پیامبران پیش از من را بدان مژده نداده بود، نوید داد و مژده ام داد که تو سرور اوصیاء هستی و دو پسرت حسن و حسین در روز قیامت سروران جوانان اهل بهشت هستند.
26. جعفر برادرم در بهشت به همراه فرشتگان پرواز می کند و به دو بال از جنس یاقوت و مروارید و زمرد آراسته است.
27. عمویم حمزه سرور شهیدان است.
28. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ فرمود: خداوند تبارک و تعالی مرا وعده ای نموده که هرگز خلف وعده نکند، مرا پیامبر نمود و تو را جانشین پیامبر و تو پس از من همان چیزی را که موسی از فرعون کشید، تجربه خواهی نمود. پس شکیبا باش و به امید پاداش الهی صبر پیشه کن تا به دیدار من آیی و من با هر آنکه با تو دوستی ورزید، دوستی خواهم کرد و با هر که با تو ستیز نمود، دشمن خواهم بود.
29. از رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنیدم که فرمود: ای علی! تو صاحب حوض کوثر هستی و کسی جز تو مالک آن نیست و قومی به نزد تو خواهند آمد و از تو طلب آب خواهند کرد و تو می گویی: نه، حتی به اندازه ذره ای، و ایشان سیه رو باز می گردند؛ و شیعیان من و تو بر تو وارد می شوند و می گویی: وارد شوید، سیراب و سیرنوشانده شده و ایشان سپیدروی از آن بر می گردند.
30. از حضرت رسول ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنیدم که فرمود: امت من در روز قیامت با پنج پرچم محشور خواهند گشت و نخستین پرچمی که به محضر من وارد می گردد، پرچم فرعون این امت است که معاویه باشد و دومی به دست سامری این امت است که عمرو بن عاص باشد و سومی با جاثلیق این امت است که ابوموسی اشعری است و چهارم به دست ابی الاعور سلمی (از یاران معاویه) است و پنجمی به دست توست ای علی و مومنان زیر آن پرچم قرار دارند و تو امام ایشانی و خدای تبارک و تعالی به آن چهارگروه خواهد گفت: «ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ ...» (حدید/ 13)(بازپس برگردید و نورى درخواست کنید! آنگاه میان آنها دیوارى زده مىشود که آن را دروازهاى است باطنش رحمت است.) و ایشان پیروان من و دوستداران من و همرزمان من با گروه سرکشان و منحرف گشتگان از راه حق هستند و دروازه رحمت همین شیعیان من هستند و ایشان به فریاد چنین خواهند گفت: آیا در آن نبودیم؟ «قالُوا بَلى وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ حَتَّى جاءَ أَمْرُ اللَّهِ وَ غَرَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ»، «فَالْیَوْمَ لا یُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ وَ لا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مَأْواکُمُ النَّارُ هِیَ مَوْلاکُمْ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ»، (حدید/ 14و 15) (مىگویند: چرا ولى شما خودتان را در بلا افکندید و امروز و فردا کردید و تردید آوردید و آرزوها شما را غره کرد تا فرمان خدا آمد و [شیطان] مغرورکننده شما را در باره خدا بفریفت *پس امروز نه از شما و نه از کسانى که کافر شدهاند عوضى پذیرفته نمىشود جایگاهتان آتش است. آن سزاوار شماست و چه بد سرانجامى است.) و سپس امت من و شیعیانم وارد می شوند و از حوض محمد ـ صلّی الـله علیه و آله ـ سیراب می گردند و چوبدستی از شاخه خاربن (خولان) در دستم است و دشمنانم را همچون راندن شتران غریبه با آن پس می رانم.
31. از رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنیدم که اگر غلوّ کنندگان امت من سخنی را که مسیحیان درباره عیسی بن مریم گفتند، نمی گفتند، من درباره تو سخنی را افشا می کردم که بر هیچ گروهی از مردمان نمی گذشتی مگر آنکه از خاک زیر پایت برگرفته و بدان شفا می جستند.
32. از رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنیدم که فرمود: خداوند تبارک و تعالی مرا در برابر هراس یاری نمود و از خداوند خواستم که تو را نیز به این امر یاری نماید و باری تعالی نظیر آنچه را که به من عطا فرمود، به تو نیز بخشید.
33. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ در گوش من تلقین نمود و هر آنچه را بوده و تا روز قیامت می باشد به من آموخت و خداوند تبارک و تعالی آن را بر زبان پیامبرش جاری نمود.
34. مسیحیان چیزی را ادعا نمودند و خداوند ـ عز و جل ـ این آیه را نازل فرمود: «فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ»، (آل عمران/ 61)(پس هر که در این [باره] پس از دانشى که تو را [حاصل] آمده با تو محاجه کند، بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم.) و این جان من بود که جان رسول خدا بود و زنان، فاطمه و فرزندان، حسن و حسین بودند. آنگاه آن قوم پشیمان گشتند و از رسول خدا خواستند که ایشان را از این کار معاف گرداند و حضرت پذیرفت. سوگند به آنکه تورات را بر موسی علیه السلام و فرقان را بر محمد ـ صلّی الـله علیه و آله ـ نازل فرمود، اگر با ما به مباهله برمی خاستند، بی شک که به خوک و میمون بدل می گشتند.
35. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ در جنگ بدر مرا روانه ساخت و فرمود که یک مشت خاک یکجا جمع کن و بیاور و من آن یک مشت سنگریزه را برگرفتم و آن را بوییدم و دیدم که خوشبوست و رایحه مشک می دهد. آن را نزد حضرت آوردم و با آن به روی مشرکین پاشید. از آن سنگها چهار سنگ از بهشت بود و سنگی از مشرق بود و سنگی از مغرب و سنگی از زیر عرش و با هر سنگ، صد هزار فرشته بود که به یاری ما آمده بودند و خداوند ـ عز و جل ـ احدی را پیش از این، به این فضیلت مخصوص نگردانده و پس از آن هم نخواهد گرداند.
36. از رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنیدم که فرمود: وای بر قاتل تو، هان که وی شقاوتمندتر از قوم ثمود و پی کننده ناقه صالح است و هان که عرش خدای رحمان به سبب کشته شدن تو به لرزه خواهد افتاد. و تو را مژده ای علی! که تو در زمره صدیقین و شهداء و صالحین هستی.
37. خداوند تبارک و تعالی از میان همه اصحاب پیامبر ـ صلّی الـله علیه و آله ـ مرا به شناخت ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و خاص و عام قرآن مخصوص گرداند و این از اموری است که خداوند به واسطه آن بر من و بر رسول خدا منت نهاد و رسول خدا به من فرمود: ای علی! خداوند ـ عز و جل ـ مرا امر فرمود که تو را گرامی بدارم و از خود نرانم و به تو دانش آموزم و با تو بی مهری نکنم و مرا سزاست که پروردگارم را سر نهم و تو را سزاست که فرا بگیری.
38. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ مرا گسیل نمود و برایم بس دعاها نمود و از آنچه که پس از وی رخ خواهد داد، آگاهم گرداند و برخی از اصحاب حضرت به خاطر این امر ناراحت شدند و ایشان فرمود: اگر محمد می توانست پسر عمویش را پیامبر گرداند، چنین می کرد و خداوند اینگونه با آگاهی دادن این قضیه به من از زبان پیامبرش مرا شرافت بخشید.
39. از رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنیدم که فرمود: دروغ می گوید آنکه مدعی است مرا دوست دارد ولی از علی بیزار است، محبت من و او تنها در دل مومنان گرد می آید. خدای ـ عز و جل ـ دوستداران من و تو را ای علی، در میان اولین گروه از پیشی گرفتگان به سمت بهشت قرار داد و کینه توزان به من و تو را در میان نخستین گروه از گمراهان این امت که به سوی دوزخ روانه گردند، قرار داد.
40. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ در یکی از غزوات مرا به سوی چاهی روانه کردند، دیدم که آبی در آن نیست. به نزد حضرت بازگشتم و به او خبر دادم و ایشان فرمودند: آیا در آن گِل بود؟ گفتم: آری. فرمود: قدری از آن برایم بیاور و من کمی گل پیش حضرت بردم و ایشان خطاب به آن سخنی گفتند و فرمودند: آن را در چاه بینداز و من آن را انداختم و ناگهان آب برجوشید و تا آنکه کناره های چاه را نیز پر نمود و من نزد حضرت آمدم و خبر دادم و ایشان به من گفت: ای علی، تو توفیق یافتی و به برکت تو آب جوشید، و این منقبتی بود که از میان همه اصحاب رسول خدا به من اختصاص یافت.
41. از رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنیدم که فرمود: مژده باد تو را ای علی! که جبرئیل نزد من آمد و گفت: ای محمد! خداوند تبارک و تعالی به اصحاب تو نگریست و پسر عمویت و شوهر دخترت فاطمه را بهترین اصحاب تو یافت و او را وصیّ تو و ادا کننده مسئولیت های برجا مانده تو قرار داد.
42. از رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنیدم: مژده بده ای علی! که خانه تو در بهشت روبروی خانه من است و تو با من در گروه بالادست نشینان در اعلی علیین خواهی بود. عرض کردم یا رسول الله، اعلی علیین چیست؟ فرمود: گنبدی است از مروارید سپید که هفتاد هزار لنگه در دارد و مسکنی برای من و توست ای علی.
43. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ فرمود: خداوند ـ عز و جل ـ محبت مرا در دل مومنان نشاند و محبت تو را نیز ای علی در دل مومنان نهاد و بغض و کینه نسبت به من و تو را در دل منافقان نهاد و کسی جز مومنان پرهیزکار تو را دوست نخواهد داشت و کسی جز منافقان کافر کینه تو را به دل نخواهند گرفت.
44. از رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنیدم که فرمود: هیچ کس از عرب مگر حرام زادگان و کسی از غیر عرب مگر شقاوتمندان و هیچ یک از زنان مگر زن سلقلقیه(زنی که از پشت حیض می شود) کینه تو را به دل نخواهد گرفت.
45. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ مرا که به بیماری چشم مبتلا بودم، فراخواند و از آب دهانش بر چشمم مالید و فرمود: خداوند گرمی آن را در سردی اش و سردی آن را در گرمی اش قرار ده، و به خدا سوگند که چشمم تا به امروز به کمترین دردی دچار نشده است.
46. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ یاران و خویشاوندانش را به بستن در خانه هایشان (به مسجد النبی) دستور داد و به امر خدای ـ عز و جل ـ به باز نهادن در خانه من امر فرمود و کسی جز من چنین منقبتی ندارد.
47. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ مرا در وصیتش به ادا نمودن دین ها و وعده های خود فرمان داد و عرض کردم که ای رسول خدا! خود می دانی که من سرمایه ای در دست ندارم. حضرت فرمود: خداوند تو را یاری خواهد کرد و من هرگز قصد پرداخت هیچ قسمی از بدهی ها و وعده های حضرت را نداشتم مگر آنکه خداوند آن را برایم آسان نمود تا آنکه همه دین ها و وعده های ایشان را ادا نمودم و مبلغ آن را حساب نمودم، به هشتاد هزار رسید و تنها اندکی باقی ماند که وصیت نمودم حسن آن را پرداخت نماید.
48. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ به خانه من آمد و ما سه روز بود که هیچ غذایی نخورده بودیم. حضرت فرمود ای علی! چیزی برای خوردن در خانه داری؟ عرض کردم: سوگند به آنکه شما را به کرامت گرامی داشت و به رسالت برگزید، سه روز است که خود و همسر و دو فرزندم غذایی نخورده ایم. نبی خدا فرمود: فاطمه! به درون خانه برو و ببین آیا غذایی می یابی؟ و او گفت: همین الان از خانه بیرون آمده ام. پس من گفتم: ای رسول خدا! می خواهید من به درون بروم؟! پس حضرت فرمود: با نام خدا داخل شو، پس من وارد شدم و ناگاه طبقی دیدم که در آن رطب هست و کاسه ای بزرگ از آبگوشت، آنها را برداشتم و به نزد رسول خدا بردم. حضرت فرمود: یا علی! آیا آن فرستاده ای که این طعام را آورد دیدی؟ عرض کردم: آری. فرمود: بر چه شکل و هیئتی بود؟ گفتم: رنگ هایی سرخ و سبز و زرد. حضرت فرمود: این خطهای بال جبرئیل است که به درّ و یاقوت آراسته است. سپس ما از آبگوشت خوردیم تا سیر شدیم و چیزی جز اثر انگشتان و دستان ما بر ظرف باقی نماند و خداوند ـ عز و جل ـ از میان همه صحابه تنها مرا به این امر مخصوص گرداند.
49. خداوند تبارک و تعالی پیامبرش محمد ـ صلّی الـله علیه و آله ـ را به نبوت مخصوص گرداند و رسول خدا نیز مرا وصی خود کرد و هر که محبت من در دل گیرد، سعادتمند است و در زمره پیامبران محشور خواهد شد.
50. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ سوره توبه را همراه با ابوبکر روانه نمود و چون وی رهسپار گشت، جبرئیل آمد و گفت: ای محمد! کسی از جانب تو پیامی را ابلاغ نمی گرداند مگر خود تو یا مردی از خود تو! پس پیامبر مرا سوار بر شترش عضباء روانه کرد و من در ذی الحلیفه به او رسیدم و سوره را از وی ستاندم و خداوند مرا به این منقبت مخصوص گرداند.
51. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ در روز غدیر خم، مرا در پیش روی همه مردمان کنار خود ایستاند و فرمود: هر که من مولای او هستم، اکنون علی مولای اوست و نابود باشند و سرنگون قوم ستمگر.
52. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ فرمود: ای علی! می خواهی کلماتی را که جبرئیل به من آموخت به تو بیاموزم؟ عرض کردم آری. فرمود: بگو «یا رزاق المقلین، یا راحم المساکین، یا اسمع السامعین، یا ابصر الناظرین، یا ارحم الراحمین، ارحمنی و ارزقنی». (ای روزی دهنده تنگدستان، ای رحمتگر بینوایان، ای شنواترین نیوشگران، ای بیناترین نگرندگان، ای مهرورزترین مهرورزان، بر من رحمت فرست و روزی ام بخش.)
53. خداوند تبارک و تعالی دنیا را به پایان نرساند مگر آنکه قائم خاندان ما برخیزد و کینه جویان ما را از دم تیغ بگذراند و جزیه هم نپذیرد و چلیپا و بتها را در هم شکند تا آنکه آتش جنگ فرونشیند و به گرفتن اموال فرمان می دهد و آن را برابر میان مردمان تقسیم می کند و در میان ایشان دادگری می نماید.
54. از رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنیدم که فرمود: یا علی! بنی امیه تو را لعن و نفرین خواهند فرستاد و فرشته ای ایشان را به هر لعنتی که کنند، هزار بار لعنت فرستد و چون قائم آل محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ ظهور نماید، چهل سال ایشان را لعنت و نفرین نماید.
55. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ به من فرمود: گروه هایی از امت من در قضاوت درباره تو به آزمایش و ابتلایی کشیده خواهند شد و خواهند گفت: رسول خدا هیچ چیز به عنوان ما ترک باقی نگذاشت که بخواهد در آن چیزی را برای علی وصیت کرده باشد. و آیا کتاب پروردگارم برترین چیز پس از خداوند ـ عز و جل ـ نیست؟ سوگند به آنکه مرا بر حق به رسالت برانگیخت، اگر آن را به خوبی گرد نیاوری، هرگز و تا ابد جمع آوری نخواهد گشت. و این گونه خداوند عز و جل، از بین صحابه، مرا به این امر مخصوص گرداند.
56. خداوند تبارک و تعالی هر آنچه که ویژه اولیاء و بندگان فرمانبردارش قرار داده بود، به من نیز عطا فرمود و مرا وارث محمد ـ صلّی الـله علیه و آله ـ قرار داد، حال هر که خواهد خرسند باشد یا ناخرسند.
57. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ در غزوه ای حاضر بود و ذخیره آب سپاه پایان یافت. حضرت به من فرمود: علی! به سمت آن صخره روانه شو و بگو: من فرستاده رسول خدا هستم، بشکاف و برای من آبی روانه گردان! و به خدایی که او را به نبوت اکرام نمود، این پیام را به آن صخره رساندم و چیزی چون پستان گاو از آن آشکار گشت و از هر پستان آبی جاری گشت و چون این حال را دیدم به سوی پیامبر شتافتم و به ایشان خبر دادم، فرمودند: یا علی، راه بیفت و از آن آب بیاور و همه سپاه روانه شدند و مشک ها و ظرفهایشان را پر از آب کردند و مرکب های خود را سیراب کردند و خود نوشیدند و وضو ساختند. خداوند عز و جل، از بین صحابه، این امر را به من اختصاص داد.
58. رسول خدا در یکی از غزوات، آنگاه که ذخیره آب پایان یافت، به من فرمود: ای علی، ظرف آبی برای من بیاور و من ظرفی آبخوری برای حضرت آوردم و آن را به ایشان دادم و ایشان دست راست خود و مرا درون ظرف قرار داد و فرمود: لبریز شو و آب از میان انگشتان ما جوشید و سرریز شد.
59. حضرت رسول مرا به سوی خیبر گسیل نمود و چون به آنجا رسیدم، دروازه آن را بسته دیدم، پس آن را به شدت تکان دادم و به قدرت از جای برکندم و آن را چهل گام آنسوتر بر زمین افکندم و سپس وارد شدم و ناگاه مرحب پیش رویم آمد و حمله ور شد و من نیز به او حمله بردم و زمین را از خونش سیراب کردم، و این پس از آنی بود که پیامبر دو تن از یارانش را فرستاده بود و آن دو ناکام بازگشته بودند.
60. من عمرو بن عبد ودّ را کشتم و او با هزار مرد جنگی برابری می کرد.
61. از رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنیدم که فرمود: ای علی، حکایت تو در میان این امت بسان «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» است و هر که تو را از ته دل دوست داشته باشد، چون آن است که یک سوم قرآن را خوانده باشد و هر که تو را به دل دوست داشته و به زبانش از تو حمایت کند، گویی که دو سوم قرآن را خوانده است و هر که تو را دوست داشته باشد و به زبانش و به دستش یاری ات نماید، گویی که تمام قرآن را خوانده باشد.
62. من در تمام موقعیت ها و در همه جنگها همراه پیامبر بودم و پرچم سپاه او به دست من بود.
63. من هرگز از پیشروی در میدان جنگ نگریختم و هرگز کسی با من در جنگ نشد مگر آنکه خونش بر زمین جاری گشت.
64. برای رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ پرنده ای بریان شده از بهشت فرو فرستاده شد و ایشان از خدای ـ عز و جل ـ به دعا خواست که محبوبترین بندگانش را به نزد وی فرستد و خداوند توفیق این امر را به من داد و من همراه با او، از آن پرنده خوردم.
65. من در مسجد نماز می خواندم که مستمندی از راه رسید و در حالی که من در رکوع بودم، درخواست نمود، من انگشتری ام را که در انگشتم بود، به او دادم و خدای تبارک و تعالی این آیه را درباره من نازل فرمود : «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ»،(مائدة/ 55)(ولىّ شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانى که ایمان آوردهاند. همان کسانى که نماز برپا مى دارند و در حال رکوع زکات مى دهند.)
66. خدای تبارک و تعالی دو بار خورشید را برای من بازگرداند و برای هیچ یک از امت محمد ـ صلّی الـله علیه و آله ـ این کار را نکرده است.
67. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ امر فرمود که من در زمان حیات ایشان و پس از آن به نام امیر المومنین خوانده شوم و این لقب بر احدی جز من اطلاق نشد.
68. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ به من فرمود: ای علی، چون روز قیامت فرا رسد، منادی از دل عرش به فریاد خواهد گفت: کجاست سرور انبیاء؟ و من برمی خیزم و سپس به فریاد می گوید: کجاست سرور اوصیاء؟ و تو برمی خیزی و آنگاه رضوان کلیدهای بهشت را برای من می آورد و مالک کلید های دوزخ را می آورد و هر دو می گویند: خداوند ـ عز و جل ـ به ما امر فرمود که آنها را به شما بدهیم و تو را بگوییم که آن را به علی بن ابی طالب بدهی و تو تقسیم کننده بهشت و دوزخ خواهی بود.
69. از رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ شنیدم که فرمود: اگر تو نبودی منافقان از مومنان بازشناخته نمی شدند.
70. رسول خدا ـ صلّی الـله علیه و آله ـ خوابید و به من و همسرم و دو پسرم حسن و حسین نیز فرمود تا بخوابیم و آنگاه عبایی پشمین به روی ما کشید و خداوند این آیه شریفه را درباره ما نازل فرمود: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»، (احزاب/ 33)(خدا فقط مىخواهد آلودگى را از شما خاندان [پیامبر] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.) و جبرئیل علیه السلام گفت: من هم با شمایم ای محمد! و اینگونه، ششمین نفر ما جبرئیل بود.
ارسال نظر