به گزارش پارس به نقل از تسنیم، دیدارهای امام خامنه‌ای با خانواده شهدا، جانبازان، آزادگان و ایثارگران از دیدارهای جذاب و با خاطراتی شنیدنی است که جزئی از روایات ماندگار ایثارگران می‌شود. رعایت نکات ظریف و نکات جزئی در برخورد با خانواده شهدا از جانب رهبری همیشه یکی از نکات جالب توجه برای همه بالاخص ایثارگران بوده است. با شنیدن این خاطرات و توجه به دقت رهبر معظم انقلاب در رسیدگی و برخورد با جانبازان و ایثارگران چیزی که تداعی می‌شود اینست که چرا مسئولین با این دقت و ظرافت همچون رهبری مشکلات ایثارگران را پیگیری نمی‌کنند؟
 
امام خامنه‌ای روز شنبه 6 تیرماه 94 در میان خانواده‌های شهدای حادثه هفتم تیر حضور یافتند. در این دیدار خانواده‌های معظم شهدای هفتم تیر و جانبازانی که شهیدان زنده آن حادثه هستند به همراه خانواده‌هایشان، جمعی از خانواده‌های شهدای دفاع مقدس که سه شهید یا بیشتر و یا تنها دو فرزند ذکور و یا همسر و فرزندان خود را تقدیم انقلاب اسلامی کرده‌اند از تهران بزرگ و شهرهای استان تهران به همراه تعدادی از مدیران و مسئولین بنیاد شهید و امور ایثارگران حضور داشتند. با برگزاری این دیدار در محضر امام خامنه‌‌ای بار دیگر خانواده‌های ایثارگر در ضیافت افطار خاطره انگیز معظم له حضور یافتند.
 
مصطفی پرکره جانباز 70 درصد قطع نخاعی، مشاور رئیس بنیاد شهید در امور جانبازان و عضو هیأت موسس جمعیت جانبازان است. او که در این دیدار در کنار برخی مسئولین بنیاد و خانواده‌های ایثارگر حضور داشت در گفت‌وگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، از روایات خاطره انگیز این دیدار، حواشی جذاب و خاطره‌های خوبی که ایثارگران از ابتدای انقلاب تا به امروز از دیدار با مقام معظم رهبری داشته‌اند سخن گفت.
 
پرکره می‌گوید: از زمانی که وارد بنیاد شهید شدم چه در زمان مدیریت آقای زریبافان و چه مدیریت آقای شهیدی و دیگر مسئولین بنیاد به همه گفته‌ام من توقع مادی از بنیاد ندارم بلکه از صدقه سر امام و خون شهیدان آب باریکه‌ای تامین مالی می‌شوم اما می‌خواهم بتوانم در دیدارهای حضرت آقا حضور داشته باشم. به همین دلیل این توفیق نصیب ما شده است که در عید مبعث و ملاقات‌های عمومی، من هم با مسئولین به لطف شهدا و جانبازان به زیارت ایشان می‌روم و بهره معنوی می‌برم و بعد از هر دیدار واقعا تا مدت‌ها آرامش پیدا می‌کنم.
 
ماجرای دیدار صمیمانه با رهبری در سال 62 مقابل کیوسک نگهبانی نهاد ریاست جمهوری
 
وقتی سخن از نکات جالب دیدار ایثارگران با امام خامنه‌ای می‌شود. مصطفی پر کره ابتدا شروع به نقل خاطره‌ای مربوط به سال‌ها قبل از چنین دیداری می‌کند. زیرا معتقد است رفتار و لطف خاص رهبری در مواجهه با ایثارگران از سال‌ها پیش تا کنون ادامه داشته است. او می‌گوید: ابتدا اجازه بدهید خاطره‌ای را از سال‌ها پیش از دیدار با حضرت‌ آقا نقل کنم که نکات جالبی دارد. سال 62 در آسایشگاه جانبازان بودم که مشکلی برای جانبازان بوجود آمد و ما حدود 80 تا 90 جانباز ویلچری در آسایشگاه امام خمینی(ره) می‌خواستیم خدمت حضرت امام(ره) برویم و درد و دل خود را با ایشان مطرح کنیم که متاسفانه نشد. پیش هر مسئولی می‌خواستیم برویم در را به روی ما بسته بودند. آن زمان حضرت آقا، رئیس جمهور بودند و ما تصمیم گرفتیم خدمت ایشان رفته و درد و دل خود را برای رئیس جمهور وقت بگوییم. پنج شش نفر از جانبازان به نمایندگی از آن جمع به نهاد ریاست جمهوری رفتیم. در آنجا به لحاظ رعایت مسائل امنیتی کسی حرف ما را برای دادن وقت ملاقات گوش نکرد و ما یک هفته هر روز از صبح پشت در نهاد ریاست جمهوری می‌نشستیم تا بلکه راهی برای دیدار و صحبت فراهم شود. البته آقا هم با توجه به حجم گرفتاری‌ها از حضور ما در آنجا اطلاعی نداشت. شب‌ها را در بخش اسکان امداد پزشکی می‌خوابیدیم و دوباره روز بعد منتظر بودیم.
 
یکی از بچه‌های سپاه که این وضعیت را دیده بود که چند جوان جانباز قطع نخاعی با این وضعیت در انتظار یک دیدار هستند ناراحت شده بود و یک شب نزدیک اذان مغرب به ما گفت یک نامه کوتاه چند خطی بنویسید تا من آن را موقع نماز به دست رئیس جمهور برسانم ما هم در آن نامه چند خطی آقا را چند قسم دادیم و گفتیم می‌خواهیم شما را ببینیم. پاسدار وقتی نامه را برد وقت اذان بود. ما هم طبق معمول پشت در داخلی و در کنار اولین نگهبانی منتظر نشسته بودیم. از داخل نگهبانی زنگ زدند و ما را پشت تلفن خواستند. شخصی که نامه را گرفته بود، پشت خط به یکی از بچه‌ها گفت رئیس جمهور داشت وضو می‌گرفت که ما یادداشت شما را به ایشان دادیم. ما جانبازان هم مشغول نماز خواندن شدیم. یکی دو تا از بچه‌ها روی تشک‌هایی برای نماز کنار نگهبانی نشسته و آن‌ها هم مشغول خواندن نماز شدند. یک ربع ساعت گذشت که دیدیم حضرت آقا در تاریکی شب در حالیکه 30 یا 40 نفر همراهشان است به سمت ما می‌آید. پاسدارهای محافظ و عده‌ای از کارمندان آنجا همراه آقا بودند. آقا آمد و روی همان تکه تشک ابری که برای نماز خواندن بچه‌ها گذاشته بودند بین دو نفر از بچه‌ها نشستند و به نگهبانی تکیه دادند. ما هم که روی ویلچر بودیم دور ایشان حلقه زدیم و بقیه افراد هم دور ما جمع شدند.
 
اولین سوالی که آقا پرسیدند، رو به افراد دور و بر این بود که: «بچه‌ها پذیرایی شده‌اند؟» دوستانی در آنجا که مسئولیت داشتند اما جواب سلام ما را هم نمی‌دادند در جواب گفتند بله آقا! در صورتی که اگر بچه‌ها آب یا چایی هم آنجا می‌خوردند زحمت بچه‌های سپاه بود. آقا گفتند: «خب! یک چایی هم بیاورید با هم بخوریم.» بعد یک سینی چایی آوردند و با آقا خوردیم. مزه آن چایی در کنار آقا بعد از سی و چند سال هنوز در خاطرم هست. بعد آقا گفتند یک نفر مشکلتان را توضیح بدهد. یکی از بچه‌های بوشهر که ید الله مشایخی نام داشت سرباز بود و معلم و فن سخنوری او بهتر از ما بود که 16 یا 17 سال سن بیشتر نداشتیم. او شروع کرد به صحبت کردن و کلام خود را با حدیث معروف قدسی آغاز کرد که: من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی...که آقا گفتند: «من این‌ها را بلدم. نیازی نیست. اصل حرف را بگویید.» او هم مشکل ما را توضیح داد.
 
از شدت گریه شانه‌های آقا می‌لرزید
 
مشکل ما از این قرار بود که شخصی که در دفتر امام(ره) در آن زمان سمت داشت طی بحثی با استفاده ابزاری از گفته امام که می‌فرمایند: "اگر من یک روز ببینم اسلام در خطر است چشمم را می‌بندم و هیچ کس را در هیچ پست و مقام و لباسی نمی‌شناسم" به ما گفت الان هم شما فکر نکنید جانبازید الان اسلام در خطر است. شما رفتید جبهه اسلحه بدزدید و بیاورید خانه تیمی‌هایتان را تقویت کنید. وقتی دوست ما به این بخش از صحبت اشاره کرد. آقا عینکشان را از روی چشم برداشتند و روی زانو گذاشتند و بعد با عبا چشمشان را گرفته و آنقدر با شدت گریه می‌کردند که شانه‌هایشان مرتب می‌لرزید. بعد هم چند سوال دیگر از ما در این رابطه پرسیدند و رفتند. حضرت آقا از همان موقع که رئیس جمهور بودند به خانواده شهدا، جانبازان و ایثارگران توجه خاصی داشتند و حساس بودند.
 
ای کاش مسئولین دیگر هم این رفتارها را یاد می‌گرفتند
 
او در ادامه به خاطره دیگری در توجه رهبری به جانبازان حتی در دیدار با افسران نظامی یاد می‌کند و می‌گوید: یادم هست در پادگان ولیعصر(عج) در مراسم سردوشی گرفتن افسران سپاه ایشان بعد از سان دیدن از صف نظامیان قبل از آنکه برای سخنرانی به جایگاه بروند برگشتند و با ما هفت هشت نفر جانباز ویلچری که حضور داشتیم سلام و احوالپرسی و دیده بوسی کردند و بعد برای سخنرانی به جایگاه رفتند. ای کاش مسئولین دیگر هم این رفتارها را یاد می‌گرفتند. این نکات ظریفی است که آقا در برخورد با ایثارگران آن‌ها را رعایت می‌کنند.
 
عضو هیأت موسس جمعیت جانبازان که در دیدار امام خامنه‌ای با خانواده شهدای هفتم تیر و خانواده‌های چند شهید استان تهران حضور داشت به چند حاشیه جالب در این دیدار اشاره می‌کند و می‌گوید: چند روز پیش در دیدار آقا با خانواده شهدای هفتم تیر و خانواده‌های چند شهید تهران وقتی حجت الاسلام شهیدی رئیس بنیاد شهید مشغول سخنرانی و ارائه گزارش کار خدمت رهبری بودند، من تقریبا جلوی جایگاه با حدود 10 متر فاصله از آقا بودم که وقتی آقا چشمشان به سمتم افتاد دست به سینه گذاشتم و سلام آرامی از دور دادم ایشان هم با اشاره چشم جواب سلامم را دادند. یکی از دوستان با خنده می‌گفت خوش به حالت که آقا حواسش به تو هست.
 
حضرت‌آقا بعد از سخنرانی در جمع با پدران شهدا روبوسی و احوالپرسی و از آنان تفقد می‌کردند. من هم در میان همین بزرگواران جلو رفتم و دو دستم را روی سینه گذاشتم و تنها جمله‌ای که خطاب به ایشان داشتم را گفتم که:« آقا جان! الهی قربانتان بشویم» و بعد هم دست ایشان را بوسیدم. آقا دستم را گرفتند و دستی هم به سر و صورتم کشیدند و گفتند: «خدا نکند.»
 
حضرت آقا به تک تک ایثارگران توجه خاصی دارند. در همین دیدار هنگام برگزاری نماز جماعت بود که فرزند شهیدی که حالا میانسال شده بود جلو آمد و می‌خواست با آقا سخن بگوید اما محافظان آقا اجازه نمی‌دادند جلو بیاید. او هم از همان فاصله چند متری می‌گفت من از ساعت 4 اینجا منتظر مانده‌ام که آقا را ببینم و با ایشان حرف دارم. آقا هم در همین هنگام اشاره کردند اجازه دهند آن فرزند شهید جلو بیاید. او هم نزد آقا رفته و مشکلاتش را با آقا درمیان گذاشت و آقا هم پیرو آن دستوراتی را صادر کردند.
 
بعد از نماز وقتی توسط مکبر سه صلوات بلند در میان جمع داده شد من دو دستم را بالا بردم و ناخودآگاه با صدای بلند که در تمام حسینیه می‌پیچید شعار همیشگی این محافل را گفتم که: «خدایا خدایا! تا انقلاب مهدی از نهضت خمینی محافظت بفرما! خامنه‌ای رهبر به لطف خود نگهدار! آمین یا رب العالمین...»
 
والدین شهدا بیشتر از اعلام مشکلاتشان برای عرض ارادت نزد رهبر معظم انقلاب می‌آیند
 
همه والدین شهدا که در این مجلس حضور داشتند وقتی جلو می‌آمدند فقط محضر حضرت آقا عرض ارادت داشتند. معمولا خانواده ایثارگران همین گونه در دیدارها برخورد می‌کنند. خیلی جذاب بود وقتی پدران دو شهید و سه شهید یا پدری که فقط دو فرزند ذکور داشته و آن‌ها هم در جبهه به شهادت رسیده‌اند یعنی همه دارائی خود را در راه اسلام و انقلاب داده است در دیدار آقا فقط برای عرض ارادت و احوالپرسی جلو می‌آمد و کمتر کسی را می‌دیدی که اشاره‌ای به گرفتاری‌هایش بکند. یعنی محبت میان آقا و ایثارگران یک محبت دو طرفه است.
 
بعد از نماز مغرب و عشا زمان زیاد گذشته بود آن هم با این روزهای بلند و گرم تابستان، اما هنوز حضرت آقا همچنان بدون اینکه افطار خود را باز کنند در میان جمع پدران شهدا با صبر و حوصله درد و دل‌های آنان را گوش می‌دادند. من به اطرافیان و ایثارگرانی که جمع شده بودند گاه تذکر می‌دادم که بگذارید آقا هم به افطارشان برسند اما خود حضرت آقا با اشتیاق کامل به صحبت‌های ایثارگران توجه می‌کردند.
 
ماجرای شعر پرشور در میان آقا و جانبازان قطع نخاع گردنی
 
پرکره در این میان به نقل خاطره‌ای از دیدار حضرت آقا با جانبازان قطع نخاع گردنی هم می‌پردازد و می‌گوید: در سالی که آقا با جانبازان قطع نخاع گردنی دیدار داشتند. دیداری که به همت انجمن جانبازان نخاعی کشور و با هماهنگی بنیاد شهید انجام شد و در آن حدودا 58 جانباز قطع نخاع گردنی به خدمت آقا شرفیاب شدند. آقا از ساعت 8:30 صبح تا نزدیک ظهر سراپا بودند و با این جانبازان نفر به نفر دیدار می‌کردند. سخنرانی ایشان در آن جمع با شکوه به پایان رسید اما به خاطر نوع مجروحیت این جانبازان گردنی قدرتی برای ابراز احساسات با صدای بلند و شعارهای هیجانی برای بدرقه آقا وجود نداشت. فضا نسبتا آرام و ساکت بود. من دیدم آقا در آخر دستی تکان دادند و دارند می‌روند. ناراحت شدم که آن فضای پرشور شعارها نیست. به همین دلیل دست بلند کردم و با صدای بلند گفتم: «آقا جان! آقاجان!» و با صدای من آقا برگشتند و در همان حال گفتم: «آقا می‌خواهم زبانحال این جانبازان را خدمتتان بگویم: حقا که تو از سلاله فاطمه‌ای، با خنده خود به درد ما خاتمه‌ای، زیباتر از این نام ندیدم به جهان، سید علی حسینی خامنه‌ای» بعد از این صدای صلوات از میان جمع حاضر از جمله برخی جانبازان و همراهانشان و برخی مسئولینی که حضور داشتند بلند شد و بعد از رفتن آقا برخی مسئولین از جمله سردار جعفری و سردار رادان جلو آمدند و از من تشکر کردند و گفتند احسنت با این شعری که خواندی.
 
بعد از دیدارهای رهبری همگی از نظر روحی تغذیه شده‌ایم
 
مشاور رئیس بنیاد شهید در امور جانبازان معتقد است با این دیدارها انرژی مضاعفی می‌گیرد. او می‌گوید: همیشه بعد از دیدارهای آقا احساس می‌کنم همگی از نظر روحی و معنوی تغذیه شده‌ایم. همیشه خدا را شکر می‌کنم که ما زمان امام خمینی(ره) وارد جنگ شدیم و جانباز شدیم و امروز هم در رکاب حضرت آقا حضور داریم و امیدوارم در رکاب ایشان نیز به شهادت برسم. ما با دیدن یک لبخند آقا دردهای روحی و جسمی خود را فراموش می‌کنیم.
 
پرکره اما توصیه‌ای هم به مسئولین دارد و می‌گوید: از مسئولین هم می‌خواهیم که گوش به فرمان رهبر انقلاب باشند. چندی پیش این شهدای غواص بازگشتند و آقا هم به مراسم تشییع آن‌ها اشاره‌ای داشتند. این شهدا پیام های زیادی داشتند و می‌خواستند به آقا بگویند که شما تنها نیستید. در این سال همدلی و همزبانی چه کسی بهتر از این شهدا می‌توانست چنین همدلی میان مردم ایجاد کند؟ امیدوارم مسئولین هم این پیام‌ها و بیانات‌ آقا را آویزه گوششان کنند و بدانند که اگر به ولی امرشان توجه نکنند هم در دنیا ضرر خواهند کرد و هم در آخرت.