پاسخي به ادعاهاي اخير در باب آزار ندادن زندانيان در دوران پهلويها
اين كتاب بخشي از تاريخ شكنجه در ايران است كه عمدتاً تاريخ هفت سال را در بر ميگيرد (1357- 1350)كه زخمي عميق بر چهره تاريخ معاصر است.
پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- آنچه پيش روي داريد، گفتاري است از محقق ارجمند دكتر مهيار خليلي كه بدون ذكر نام،در پاسخ به ادعاهاي پرويز ثابتي در نفي شكنجه در ساواك، ايراد شده است. اميد آنكه مقبول افتد.
به نام خداوند جان و خرد
كزين برتر انديشه بر نگذرد
گفتار من راجع به شكنجه بعد از مشروطه است. زماني كه شكنجه و انواع آن، كاربرد داشت. من از سال 43 روي شكنجه در ايران كار كردهام. يكي از كتابهايم چاپ شد و دو تاي ديگر در وزارت ارشاد در انتظار چاپ به سر ميبرند.
نقطه جدايي«شكنجه» از دارالحكومه
شكنجه در عصر پهلوي، بعد از پيدايش زندان و شهرباني در ايران، از دستگاه حكومت جدا شد. در عصر قاجار يا قبل از آن، شكنجه توسط حكام در دارالحكومهها انجام ميشد. زندانها هم در اختيار حكام بود، اما از زمان ناصرالدين شاه كه كنت فورت اتريشي به عنوان رئيس نظميه انتخاب شد و به ايران آمد، شكنجه از دستگاه حكومتي جدا و به دستگاه امنيتي سپرده شد. در زمان انقلاب مشروطه ايران، يپرم خان ارمني اولين رئيس شهرباني بعد از مشروطه بود كه تنظيم مسائل اقرارگيري و جرمجويي را بنا نهاد و شهرباني توسط سوئديها بر امور بازجويي تسلط يافت، ولي در زمان «وستدادهل» شكنجه در شهربانيها كمتر شد، زيرا او و همراهانش مخالف كتك زدن و اقرارگيري بودند. در زمان محمد چاقو، محمد درگاهي رئيس شهرباني رضاخان بعد از وستدادهل شكنجه در شهرباني مرسوم شد و تا اول انقلاب ادامه داشت و هيچ كس از اين كار جلوگيري نميكرد.
انواع شكنجه در شهربانيها
در شهرباني انواع شكنجهها اعمال ميشدند. به عنوان نمونه در زمان رضاخان، اكبر سلاخ متهم به قتل يك زن حامله و دو فرزندش شده بود و چنبره سرب روي سرش گذاشتند! به اين صورت كه تكه خميري را روي سر متهم قرار ميدادند و سوراخهايي را در آن ايجاد ميكردند، سپس سرب مذاب را داخل سوراخها ميريختند! دو نفر را سراغ دارم كه چنبره سرب روي سرشان ريختند: يكي شازده تفرشي بود و ديگري اكبر سلاخ كه اقرار كرد! پس از اقرار ميبايست حكم به اعدام او ميدادند، ولي بعداً كه قاتل واقعي پيدا شد، او را آزاد كردند! اكبر سلاخ در سال 1322 فوت كرد. اين پروندهها را در ميان پروندههاي شهرباني يافتم و مطالعه كردم. در پرونده اكبر سلاخ آمده است آن شب نميدانم كجا بودم؟ چون مشروب خورده و مست بود، ولي ميگويد: چون چنبره روي سرم گذاشتند و مغز سرم به اين وسيله ميسوخت اقرار كردم، در حالي كه چنين كاري را نكرده بودم!
شكنجهگرهاي اوليه
شكنجه در شهرباني توسط يوسفخان بهرامي كه بعدها معاون شهرباني و رئيس اداره آگاهي شد به همراه سرتيپزاده كارگشا و شازده معزي اعمال ميشد. اينها شكنجهگرهايي بودند كه انواع شكنجهها از قبيل شلاق زدن و سوزاندن را در زندانها باب كردند. مثلاً شازده معزي در سال 1308 در خوزستان بود. در آن سال اعتصاب معروف خوزستان كه توسط يوسف افتخاري رهبري ميشد انجام گرفت. آنقدر يوسف افتخاري را با لگد زده بودند كه ناي تكان خوردن نداشت! اين مطلب را در ديداري كه در سال 1359 با يوسف افتخاري داشتم از خود او شنيدم.
در شهرباني انواع شكنجههاي ديگر نيز اعمال ميشد، همچون ناخن كشيدن، سوزن و تراشههاي ني زير ناخن كردن، با مشت به گوش كوبيدن، قرار دادن مداد در گوش و به ته آن ضربه زدن كه باعث پاره شدن پرده گوش ميشد! يا چنان سيليهايي ميزدند كه باعث جدا شدن فك ميشد! ما افراد زيادي را با اين وضعيت ديديم، بهخصوص در سال 1332 كه در اواخر سال 1332 در فرماندار نظامي سرهنگ مُبَصّر كه بعدها به رياست شهرباني منصوب شد در چند سال اخير در انگلستان ساكن است و خاطراتي هم نوشته است چنان سيليهايي به افراد ميزد كه گوش طرف كر و استخوان فكش نيز جدا ميشد. بعد از او سرهنگ زيبايي يكي از شكنجهگران معروف و آدمكش و افراد ديگري نظير سالاري، موفقي و... بودند كه اساميشان را فراموش كردهام. اينها 11 افسري بودند كه به دليل فساد اخلاق توسط سرتيپ شهاب از دانشكده افسري اخراج شدند و دو سال بعد به ارتش برگشتند و 10 نفرشان به عنوان مأمورين شكنجه در خدمت فرماندار نظامي زمان تيمور بختيار منصوب شدند و يكي از آنها هم سالاري بود.
در زمان پهلوي اول شكنجه در شهرباني رايج بود، اما زمان سرتيپ كوپال كه بعد از آيرم و محمد درگاهي رئيس شهرباني شده بود، تا حدي شكنجه كم شده بود. پروندههاي شهرباني حاكي است كه در سالهاي 1312 تا 1314 زندانياني كه اغلب سارقين و خلافكاران مختلف بودند، اقرار ميكنند كه كمتر مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، ولي بعدها شكنجه در زمان مختاري به حداكثر وجود داشت و به زندانيان سياسي هم تسري يافت.
سال1313 و باب شدن شكنجههاي جديد!
تا سال 1304 اگر زنداني سياسي دستگير ميشد، كمتر مورد تجاوز و شكنجه قرار ميگرفت، ولي از سال 1313 به بعد يعني بعد از عزل كوپال و آمدن مختاري، شكنجه بر زندانيان سياسي هم اعمال ميشد. انواع شكنجههايي كه به كار ميبردند عبارت بود از تخت شلاق، دستبند زدن، پابند زدن، آويختن، دستبند قپاني، پيچاندن مچ دست و كتف را در آوردن، شكستن انگشت با لگد، اشكلك كردن كه يكي از شكنجههاي معمول بود. حتي در سال 1328 كه به شهرباني رفته بودم، مرحوم داود اميني پروندههاي شهرباني را در اختيارم گذاشت. مشاهده كردم كه در يكي از پروندهها آمده بود شكنجهگر مداد را زير يك انگشت دست قرار ميداد و با لگد روي دست ميزد و موجب شكسته شدن انگشت ميشد. اين شكنجهها بعد از كودتاي 28 مرداد توسط تيمور بختيار ادامه يافت كه بهشدت روي زندانيان اعمال ميشد.
از جمله شكنجههايي كه در سالهاي 1332 و 1333 به زندانيان سياسي كه اغلب گروههاي چپ بودند اعمال ميشد، تجاوز بود. در سالهاي 1332 و 1333 تجاوز به دختران چپ، تقريباً باب و يك مسئله عادي شده بود. نقل قول از آقاي بقايي ميكنم: «در لشكر 2 زرهي تجاوز به دختران چپ توسط سروان سالاري يك امر عادي بود و انجام ميشد!»
شكنجه در ايستگاه كميته مشترك
مسئله شكنجه در ايران ادامه يافت تا به كميته مشترك ضد خرابكاري ساواك كه امروزه موزه عبرت ايران شده است رسيد. در اين مكان شكنجههاي بيحد و حسابي انجام ميشد. در مصاحبههايي كه با زندانيان سياسي قبل از انقلاب كردم و با سابقهاي كه از شكنجه داشتم، تقريباً 80 درصد آنها در خصوص اعمال شكنجه روي خودشان يا ديگران راست ميگفتند و شكنجههايي را كه گفتند اعمال شده واقعيت داشته است.
در تاريخ ايران دوران سياهي داريم، بهخصوص در دوران مختاري، رئيس شهرباني شكنجه به حداكثر خود رسيد. سرهنگ نوايي رئيس شهرباني خراسان شكنجههاي بسياري را بر كساني كه در واقعه 1314 در حرم مطهر حضرت رضا(ع) دستگير شدند، اعمال كرد. آقاي نواب احتشام رضوي، پدر همسر شهيد نواب صفوي را در زندان مشهد، با طناب از دست آويزان كردند! همچنين مرحوم سنجر را كه از كارمندان توليت بود هم آويزان كردند، هم شلاق زدند و هم روي بدنش رژه رفتند! سرهنگ نوايي ايستاده بود و به سربازانش دستور داد روي بدن وي رژه بروند. اين روشها در تمامي زندانها، بهخصوص زندان قصر انجام ميشد.
پزشك احمدي كه پزشكيار بود، آمپول هوا به زندانيان تزريق ميكرد. هنگامي كه تيمورتاش، وزير دربار وقت را دستگير كرده بودند، پزشك احمدي به او آمپول هوا تزريق كرده بود، ولي مثل اينكه هوا به اندازه كشتن او داخل آمپول نبود و لذا يك تشك روي صورتش گذاشت و روي آن نشست و گفت: «پدر سوخته زودتر بمير! ميخواهم بروم كار دارم!»درِ عليمالدوله در زندان قصر معروف بود.
«تو را از درب عليمالدوله بيرون كنند. » منظور از آن در چوبيني بود كه به محوطهاي تپهگونه ميان زندان قصر و پادگان قصر باز ميشد و زنداني سياسي را بر فراز بلنديهاي آن اعدام ميكردند.
شلاق زدن، سوزن زير ناخن كردن، تراشه ني زير ناخن كردن و سنگ به آلت آويختن، از شكنجههاي رايج بود كه اين شكنجه آخري روي دو سارق انجام گرفت كه توسط رئيس شعبه يك شهرباني به آلت زنداني سنگ آويزان كرده بودند و چون وي مقاومت ميكرد دو نفر را مأمور كرده بودند و اين سنگ را ميكشيدند! رجب يكدست را با همان يك دست آويزان ميكردند.
در زمان قاجار چون غذا نداشتند به زندانيان بدهند، با غل و زنجير آنها را به گدايي ميفرستادند تا غذايشان را گدايي كنند. زندانهاي زمان قاجار يكي زندان زير كاخ گلستان بود و ديگري هم زندان نزديك ميدان اعدام سابق. در زمان احمد شاه قاجار قصر قاجار ساخته شد. بعد زمان پهلوي ادامه يافت و تبديل به زندان بزرگ و زندانهاي بزرگ ديگري نيز در اين دوره ساخته شد. در دوره بعد از محمدعلي شاه بهطور كلي شكنجهاي را در زندانها نميبينيم يا كمتر ميبينيم، مگر در شهرستانها كه حاكم اصفهان يك زنداني را گچ گرفته بود. مجسمه اين آدم كه گچ گرفته شده بود تا سال 1322 وجود داشت. قبل از اين در زمان ناصرالدينشاه شاهزاده فرهاد ميرزا حاكم فارس عدهاي از سارقين را گچ گرفته و اين از شكنجههايي بود كه زماني در ايران باب شده بود. شاهزاده فرهاد ميرزا وقتي حاكم كردستان ميشود، در آنجا نيز اين كار را تكرار ميكند.
و پديده «آپولو»...
يكي از شكنجههاي ديگري كه در ايران در سالهاي 1350 به بعد در كميته مشترك ضد خرابكاري ساواك شهرباني انجام ميشد اين بود كه زنداني را روي دستگاه آپولو مينشاندند و كلاه فلزي را روي سرش ميگذاشتند. چند سيم برق به او وصل ميكردند و وقتي شلاقش ميزدند زنداني كه داد ميزد اين صدا در كلاه و سرش منعكس ميشد فشار زيادي به اعصاب وي وارد ميكرد. از ديگر شكنجهها لگد زدن بازجو روي دست بسته زنداني و فرو كردن موي دم اسب در آلت مردان بود كه روي چند نفر انجام شده بود. شكنجهاي كه از سال 1332 باب شد استعمال بطري به دختران جوان بود كه اين كار را در شهرباني و فرمانداري نظامي انجام ميدادند.
چند و چون تأليف يك كتاب
همانگونه كه عرض كردم، بنده درباره شكنجه در دوران پهلويها، كتابي تأليف كردهام. هدف آن بود كتاب تاريخ شكنجهاي از مشروطيت ايران تا اواخر سال 1357 تدوين گردد، اما وقتي به قسمتي از اسناد دست پيدا كردم، آن قدر آن را حجيم و زياد يافتم كه تصميم گرفتم دورههاي چندي از آن را بازنويسي كنم. دوره آخر سلطنت محمدرضا شاه پهلوي يعني از سال 49 تا آخر 57. اين دوره
آنچنان سياه و تاريك است كه حتي تشعشع نوري از آن ساطع نميشود. اين دوره نمايانگر دستگاه سياه جنايتي است كه قريب به 8 هزار نفر از دليرمردان و تقريباً 500 نفر از شيرزنان را در چنگال خود گرفت و رنجي فراوان ايجاد كرد كه سياهتر از آن نميتوان يافت. درد چنان است كه حتي خامه مرا به رنج آورده است. نه اشك و نه فرياد و نه نوشته نميتواند بيانكننده رنجي باشد كه بر سر مردم ايران آمده است. چشمه جوشان اشك مرا نيز كه با رنج خو كرده و سالها با درد اين مردم در سراسر تاريخ پيوند داشتهام، خشكانيده است. يك دوره تاريخ كوتاه و اين همه رنج؟! دژخيمان و شكنجهگران، برخي معدوم شده و بعضي به گوشهاي خزيدهاند؛ اما فرياد شكنجهديدگان و رنجكشيدگان چنان انعكاسي دارد كه هرگز خاموش نخواهد شد. فرياد آنان را بازنويسي ميكنم و درد آنها را باز ميگويم، شايد مرهمي باشد بر فروخفتگان درد و ستم. شبنالههاي سرد زندانيان در سلولهاي نمور و تاريك دوران رژيم پهلوي و مرهمناپذيري زخمشان، در گنبد دوار ايران باقي خواهد ماند تا زنگار شرمي را كه بر رخسار تاريخ نشسته است، نمايانتر سازد. در چهره دژخيمان و قاهرين و ستمكاران و سلاطين، سياهي و نفرت را باز سازد و بس.
اين كتاب بخشي از تاريخ شكنجه در ايران است كه عمدتاً تاريخ هفت سال را در بر ميگيرد (1357- 1350)كه زخمي عميق بر چهره تاريخ معاصر است و درد و رنج و يادي است از كشتهشدگان زير شكنجه، اعدامشدگان و زندانيان باشد كه نوري بر سياهكاريها بتاباند و فروكش نمايد رنج مردم را. اين كتاب شامل انواع شكنجههاست و در پايان نام بسياري از اعدامشدگان، رنجكشيدگان، زندانيان، شكنجهشدگان، بدون توجه به عقايد و خواست آنها و اينكه به چه گروهي وابسته بودهاند، از سكولار تا مذهبي، از آنكه به خدا معتقد بود و آنكه نبود و هر دو در يك جوي خون افتاده بودند، آمده است.
وقتی رفسنجانی در مقابل نسلی که خمینی را با جان وخون و درک کرده تلاش دارد چهره ای مطابق با عقیده خود معرفی کند این جانی شکنجه گر هم باید این گوه خوری ها را بکند