پايگاه خبري تحليلي «پارس»- سيدصادق غفوريان- موسم مبارک نيمه شعبان و ايام ولادت آقا امام عصر(عج) که مي شود ناخودآگاه ذهن و ضمير تمامي آناني که دل در گروي آن «صاحب عصر و زمان» دارند به سويش پرواز مي کند، گويي که پر و بال شکسته اين «دل» با ياد آن سلاله عدالت و مهرباني جاني دوباره مي گيرد و شوق و عطش پرواز رهايش نمي کند.

اما چرا اغلب ما فقط «منتظران مناسبتي» هستيم؟ يعني چنين ايامي که مي شود دل مان حال و هواي انتظار مي گيرد. که البته مراد و منظور خرده گيري بر اين پرواز خالصانه عشق و ارادت نيست که مگر فرد يا قلمي مي تواند بر اين دلدادگي ها خرده بگيرد. در واقع مقصود کلمات پيش رو مبحثي مبنايي در موضوع انتظار است. آيا تا به حال به اين پرسش انديشيده ايم که نسبت ما به عنوان معاصران دوران غيبت با امام عصر(عج) چيست؟ مگر «انتظار» يک عمل (افضل الاعمال) نيست؟ مگر انتظار نبايد در دوران غيبت حضرت ولي عصر(عج) به مثابه يک شاخص و معيار در تمامي ابعاد فردي و اجتماعي مان حکمفرما باشد؟

با اندک تاملي در مي يابيم که نتوانسته ايم آن طور که بايد در عرصه انديشه و عمل خودمان را در قامت «منتظران» واقعي حضرت ايشان جانمايي کنيم که نگاهي به پيرامون مان و شکل و شمايل زندگي هاي کنوني اين واقعيت را حکايت مي کند.

اين «انتظار مناسبتي» البته در عرصه هاي ديگر نيز چنين ماجرايي دارد. در بخش نخبگاني برگزاري انبوه همايش ها و کنفرانس ها در اين ايام مويد همين نگاه و رويکرد است که چرا طرح اين مباحث در ديگر ايام سال رونق ندارد مگر موضوع مهدويت و پرداختن به فرهنگ انتظار فقط مختص نيمه شعبان وهمين روزهاست. جداي از اين نکته ، برگزاري مناسبتي اين محافل و مجامع با آسيب ديگري هم مواجه است؛ به نظر مي رسد آنچه در اين همايش ها و کنفرانس ها مطرح مي شود کم تر توانسته در متن جامعه و زندگي مردم جاري و ساري شود ، به نوعي محتواي اين گونه برنامه ها اغلب در کتاب ها و مقاله ها محصور مي ماند و کارکرد اصلي خود را به دليل نبود مکانيزم و رهيافت کاربردگرايي محقق نمي کند. اساسا تبليغ و ترويج موضوع و فرهنگ انتظار حضرت ولي عصر(عج) و تلاش براي گسترش اين آموزه مهم و کارآمد ديني که راهگشاي تمام عرصه هاي فردي ، اجتماعي و سياسي است، از جمله موضوعاتي به شمار مي آيد که نهاد ديني تاکنون نتوانسته بر آن جديت و همت گمارد. چنان چه به همان نسبت و خارج از دايره نخبگاني نيز نگاه «مخدر»گونه به موضوع انتظار حضرت حجت (عج) که در پاره اي از دين مداران متداول و مرسوم است نمي تواند آن هدف غايي و جهاني انتظار را محقق کند.

انتظار به عنوان آموزه اي پيشرو ، انسان ساز و جامعه پرور ريشه در مافي الضمير آدمي دارد و ذاتي و درنهاد آدمي است همانطورکه کمال جويي ، ذاتي وجود و خلقت آدمي است. از اين روست که به فعليت رساندن اين نعمت دروني مي تواند انسان و جامعه را تا تمناي کمال و ميل ديدار انسان کامل که گمشده آدمي است ، رهنمون سازد. پس چاره و راهي نيست غير از اين که به انتظار به مثابه يک امر مناسبتي نگاه نکنيم.