به گزارش پارس به نقل از فارس، در کتاب «دایرة ‌المعارف مصور تاریخ زندگی امام خمینی‌» درباره آخرین لحضات زندگی امام آمده است:

قلب بیمار روح‌الله که با سکته‌ اول در بهمن 1359 او را تا نزدیکی مرگ برده بود و در فروردین 1365 برای لحظاتی با سکته دوم و قطع ضربانش پزشکان را از برگشت، ناامید کرد، هنوز با امام همراهی می‌کرد گویا بنا نبود این قلب زمینه‌ رحلت امام را فراهم کند، قلبی که متخصصان اروپایی پس از مطالعه پرونده پزشکی امام نظر داده بودند چند ماه بیشتر نخواهد تپید.

قلب حاج آقا همچنان می‌تپید، اما شایعه‌ سرطان امام که اول بار در رادیو آمریکا پخش شد به تدریج به واقعیت بدل شد. هاشمی رفسنجانی گفت:‌ «آمریکایی‌ها در خبری گفته بودند که امام مبتلا به سرطان‌اند، ولی در بین خواص و افکارعمومی، حمل بر جنگ روانی دشمن می‌شد و پزشکان آن ادعا را رد می‌کردند...

برای اولین‌بار در تاریخ 28 اردیبهشت پزشکان هم به صورت مبهم، وجود اصل سرطان معده را تأیید کردند که این خبر مثل کوهی بر سر ما فرود آمد.

از آن به بعد بایستی مراعات خیلی چیزها را داشته باشیم؛ از افشای این خبر باید جلوگیری شود، اقداماتی که ضرورت دارد، در زمان حیات امام انجام گیرد و تأخیر آنها خطرناک خواهد بود، در اولویت قرار گیرد و انجام آن کارها به گونه‌ای باشد که حاکی از عجله و احساس خطر نباشد و احتمالات اقدام دشمن انقلاب که از سال‌های اول پیروزی انقلاب به دنبال چنین فرصتی بودند، مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد و پیش‌بینی راهکار حفاظتی شود.

طبعاً همه این امور می‌بایست در محدوده افراد محدودی باشد و سازوکار محکمی برای جلوگیری از نشت اطلاعات محرمانه داشته باشیم؛ هنوز خطر تجدید جنگ بود. مهم‌تر از همه به فکر رهبری آینده و کیفیت گزینش باشیم که مشروعیت نظام در هیچ زمانی زیر سوال نرود.»

*جراحی موفقیت آمیز امام

مردم دست به دعا بودند. دوم خرداد امام را جراحی کردند. عمل موفقیت‌آمیز بود و تا روز پنجم حالش مساعد و گفته بود در نمازجمعه سلامش را به مردم برسانند.

روز ششم از درد به خود می‌پیچید، لخته خون مثانه را که برطرف کردند آرام گرفت و تا روز دهم کمی کمتر درد می‌کشید.

*امام بر بازنگری قانون اساسی تاکید داشتند

تأکید کرد سریع‌تر مسئله بازنگری قانون اساسی را کامل کنید. و روز یازدهم و دوازدهم خرداد دوباره درد به سراغش آمد. از حالش پرسیده بودند، از شدت درد گفته بود مرگ می‌خواهم. نمازها و اذکارش در اوج درد برپا بود. ضعیف و رنجور شده بود.

هاشمی رفسنجانی 12 خرداد: «خیلی ضعیف شده بودند؛ گفتند درد دارم. قرار شد اطلاعیه پزشکی داده شود، اما با کمی نگرانی و بیشتر امید. عرض کردم به نمازجمعه می‌روم. فرمودند به مردم بگویید دعا کنند که خدا مرا بپذیرد. بغض گلویم را فشرد و اشکم ریخت. در نمازجمعه، پیام کوتاه امام را به گونه‌ای گفتم که مردم متوجه شوند و انفجار هم رخ ندهد.»

آیت‌الله برای آخرین‌بار به بیمارستان می‌رفت. همسرش می‌گوید: «ما از جوانی با هم بودیم و شصت سال زندگی مشترک داشتیم، ممکن بود کدورت‌هایی از هم پیدا می‌کردیم. بارها به من گفته بود: «خانم از من راضی باش» آخرینش یک هفته قبل از رحلت بود.»

*امام در جریان عزل آیت‌الله منتظری هم گفته بود خدا به من مرگ بدهد.

روزهای پردرد روح‌الله(امام) در بیمارستان آغاز می‌شود. درد سنگین است. در جریان پذیرش قطعنامه جنگ گفته بود خدایا شهادت را نصیبم کن. در جریان عزل آیت‌الله منتظری هم گفته بود خدا به من مرگ بدهد.

در بیمارستان سختش بود دیگران دستشویی ببرندش، گفته بود خدا مرا مرگ بدهد. اطرافیان پریشان گفتند خدا ما را مرگ بدهد.. گفت نه حالا دیگر مرگ من رسیده، انشاالله.

*در جست‌وجوی رهبر

 امامی کاشانی: «غروب، که امام در حال احتضار بودند، ما به اتفاق جمعی از دوستان از جمله مقام معظم رهبری، آیت‌الله موسوی اردبیلی، آیت‌الله مشکینی، آیت‌الله امینی، دوستان شورای نگهبان و... به بیت رفتیم. در حضور حاج احمدآقا این بحث انجام شد که با توجه به شرایط خاصی که وجود دارد، بعد از امام چه باید کرد.

اولین مسئله‌ای که مطرح شد، تشکیل شورای رهبری بود. در شورای رهبری صحبت از آقای مشکینی و شخص مقام معظم رهبری بود.

گرم این صحبت‌ها بودیم که حاج احمدآقا آمدند و گفتند امام وفات کردند، این خبر باعث شد جلسه برهم بخورد.» خاطرات هاشمی: «آن شب در همان بیمارستان، با حضور آیات خامنه‌ای، مشکینی، موسوی اردبیلی و حاج احمدآقا، پس از مشورت‌ها به این نتیجه رسیدیم که در صورت پذیرفتن مجلس خبرگان، سه نفر آیات خامنه‌ای، مشکینی و موسوی اردبیلی به عنوان شورای موقت رهبری انتخاب شوند و پس از نهایی شدن کار بازنگری قانون اساسی،‌ انتخابات صورت گیرد. قرار شد پس از تعیین تکلیف رهبری در جلسه فردای خبرگان، برنامه عزاداری‌ها و مراسم تشییع و دفن را داشته باشیم.»

14 خرداد اجلاس خبرگان تشکیل شد و پس از بحث‌های فراوان درباره شورایی یا فردی بودن رهبری، حاج احمدآقا و آقای هاشمی اشاره کردند که امام روی آقای خامنه‌ای نظر داشتند و چندباری این را مطرح کرده بودند.

ماجرا از این قرار بود که در اوج مسئله آقای منتظری خیلی‌ها نگران روزهای پس از امام بودند. آقای خامنه‌ای و هاشمی و احمد خمینی رفته بودند به امام اصرار کنند با قضیه منتظری مدارا کند.

مهم‌ترین دلیل‌شان هم این بود که کسی نداریم و مملکت بحرانی می‌شود. بار اول گفت: «چرا ندارید همین آقای خامنه‌ای» آقای خامنه‌ای و هاشمی شوکه شدند.

آقای خامنه‌ای از امام خواسته بود به دوستان نهی کند این حرف را جایی نقل کنند و قسم‌شان داده بود که راضی نیست جایی نقل شود. اما احمد پیش‌تر هم شبیه این حرف را شنیده بود.