به گزارش پارس ، به نقل ازفارس، اندیشکده سیاسی و استراتژیک « الاهرام» در پژوهشی مفصل و مشروح به قلم « معتز سلامة» ، پژوهشگر امور سیاسی منطقه خلیج فارس و خاورمیانه به بررسی صعود و افول ریز دولت « قطر» می پردازد.

معتز سلامه در این باره در ابتدا تلاش می کند، به این سوال پاسخ دهد که چه چیز موجب شد، ریز دولتی همچون تا این اندازه در سیاست خارجی خود فعال نشان دهد و خود را به عنوان یکی از مهمترین بازیگران عرصه سیاسی در جهان عرب مطرح کند، به ویژه با آغاز انقلاب های موسوم به بهار عربی که بسیاری در ابتدا نقش قطر در این انقلاب ها را انکار ناپذیر می خواندند و آن را تنها به « لیبی» محدود نمی کردند، بلکه اظهارات بسیاری در جهان عرب وجود داشت که از نقش این کشور در انقلاب ۲۵ ژانویه ۲۰۱۱ مصر نیز سخن می گفت.

اما این نقش بنابر اظهار معتز سلامه پس از پیروزی انقلاب های عربی رو به کم رنگ شدن نهاد، به حدی که برخی آن را افول ستاره سیاست خارجی قطر در منطقه بیان کردند. به همین در ادامه سوالات بالا این سوال مطرح می شود که چه چیز موجب افول ستاره سیاست خارجی قطر شد؟ و آیا واقعا باید این دوره را به ویژه پس از انتقال قدرت در این کشور از شیخ « حمد بن خلیفه آل ثانی» به پسرش « شیخ تمیم بن حمد آل ثانی» پایان یافته به شمار آورد؟

صعود سیاست خارجی قطر

تا پیش از آغاز انقلاب های موسوم به بهار عربی سیاست های قطری همواره به دلیل حضور پر قدرت عربستان سعودی زیر سایه سعودی ها و وابسته به آنها آل سعود بود. اما ۴ عامل موجب شد تا تغییر سیاست خارجی قطر در عرصه بین المللی باشیم:

یک: به قدرت رسیدن شیخ حمد و وزیر خارجه اش: بدون تردید سیاست خارجی جدید قطر از زمان روی کار آمدن « شیخ حمد بن خلیفه آل ثانی» ، امیر سابق قطر و « شیخ حمد بن جاسم بن جبر آل ثانی» شاهد تغییر و تحولات ریشه ای و اساسی شد.

دو: شبکه الجزیره: برخی از تحلیلگران و کارشناسان دومین عامل قدرت یافتن ریز دولت قطر را در شبکه تلویزیونی الجزیره و نقشی که این شبکه ایفا کرد، ملاحظه می کنند، به ویژه آنکه شبکه الجزیره زمانی از سوی قطر راه اندازی شد که رسانه های عربی در افول و رکود به سر می بردند و هیچ شبکه فعالی در عرصه جهان عرب به اطلاع رسانی مشغول نبود. این امر از یک سو به الجزیره اجازه داد تا جای ممکن به جذب مخاطب بپردازد و از سوی دیگر از آنجا که مخاطبان عرب در جهل و محرومیت اطلاعاتی و فرهنگی به سر می بردند، دروغ پردازی ها و تحریف حقایق این شبکه را بپذیرند و با وجود انتقاداتی بعدها به این شبکه به خاطر زیر پا گذاشتن اصول حرفه ای و اخلاقی اش وارد شد، با این حال توانست به مدت ۱۵ سال و تا قبل از آغاز انقلاب های عربی از جمله پر مخاطب ترین شبکه ها در منطقه باشد.

سه: شکاف در رهبری جهان عرب: اما یکی دیگر از عوامل تاثیر گذار در تقویت نقش قطر در عرصه بین المللی را باید در ایجاد شکاف در رهبری جهان عرب ملاحظه کرد که در این زمان شاهد کم رنگ شدن نقش کشورهایی همچون مصر و عربستان سعودی و سوریه در عرصه منطقه ای بود و این امر به قطر اجازه داد تا نقش پر رنگ تری را در عرصه منطقه ای بازی کند. این درحالی است که در این دوره شاهد بروز اختلافاتی میانی کشورهای بزرگ و قدرتمند جهان عرب نیز هستیم که از جمله این ختلافات می توان به اختلاف شدید مصر و عربستان با سوریه و عدم هماهنگی آنها در عرصه سیاسی منطقه ای با یکدیگر اشاره کرد.

چهار: تعامل قطر با آنچه که در جهان عرب به « مثلث ممنوعه» معروف شده بود و در اخوان المسلمین و رژیم صهیونیستی و آمریکا نمود پیدا می کرد: در واقع قطر در زمان شیخ حمد و در طول سال های گذشته روابط عمیق و مستحکمی با جماعت اخوان المسلمین و دیگر گروه های سلفی جهادی – تکفیری برقرار کرد و پذیرای بسیاری از رهبران و سران این جریان ها بود و خبرهای مرتبط با افرادی همچون بن لادن و الظواهری و دیگر گروه های جهادی تکفیری در افغانستان و عراق و اروپا و آمریکا در راس خبرهای الجزیره قرار گرفتند.

در حالی که دوحه از یک سو تلاش می کرد، روابط خود با رژیم صهیونیستی را به صورت سری و محرمانه و یا آشکار و علنی توسعه دهد، از سوی دیگر شبکه الجزیره تجاوزهای رژیم صهیونیستی به نوار غزه و لبنان را پوشش می داد و این امر موجب می شد تا الجزیره و قطر در سراسر منطقه عربی حاضر باشد.

اما در خصوص روابط قطر و آمریکا نیز به نظر نمی رسد، نیازی به تفسیر و توضیح باشد که روابطی متمایز و بی همتا بود، به حدی که پا را از روابط واشنگتن ریاض هم فراتر می نهاد.

تکیه قطر بر این مثلث موجب شد تا این کشور سیاست خارجی را در پیش گیرد که بر پایه حضور فعال تر در عرصه منطقه ای و بین المللی استوار بود. رابطه دوحه با جماعت اخوان المسلمین این امکان را برای این کشور فراهم کرد که به راحتی در گروه های اسلامگرای سیاسی نفوذ کند و کانال های سری و محرمانه ای به جریان ها و نیروهای اسلامگرای معارض آمریکا بزند که آخرین نمونه این امر را می توان در گشایش دفتر گروه طالبان در دوحه برای فراهم کردن زمینه گفت وگو و مذاکره با آمریکایی ها ملاحظه کرد.

همچنین رابطه قطر با رژیم صهیونیستی این امکان را به دوحه داد تا به عنوان یکی از طرف های طرح سازش فلسطینیان - رژیم صهیونیستی پای میز مذاکره حاضر باشد.

خیزش اعراب علیه قطر

با وجود تمام آنچه گذشت، دوره پس از انقلاب های عربی بیانگر نوعی خیزش و انقلاب علیه قطر بود و نشانه های بحران میان کشورهایی که شاهد انقلاب بودند با قطر به خوبی دیده می شد.

لیبی اولین کشور از این کشور بود که مسئولان جدید این کشور مسئولان قطری را به تحقق اهداف غرب در این کشور و به خدمت گرفتن جماعت اخوان المسلمین برای تحقق اهداف خود در لیبی و حتی تضعیف این کشور و ایجاد هرج و مرج در آن جهت مختل کردن موازنه سیاسی داخل لیبی متهم کردند و در این باره مردم لیبی تظاهرات هایی را در اوت ۲۰۱۳ در دو شهر طبرق و بنغازى علیه قطر برپا کردند.

در یمن نیز شاهد بودیم که مردم این کشور از همان ابتدای آغاز انقلاب شان از آنجا که از ماهیت و نقش واقعی قطر در کشورهای عربی آگاهی داشتند، مانع از دخالت این کشور در امور داخلی شان شدند.

درباره مصر باید گفت که روابط دوحه و قاهره تا پیش از انقلاب ۲۵ ژانویه آنگونه که باید بر وفق مراد نبود و این روند پس از انقلاب نیز دنبال شد، چون هنوز یک سال از پیروزی انقلاب مصر نگذشته بود که انتقادها در مصر از نقش قطر در این کشور به ویژه تلاش دوحه برای اجاره کردن منطقه اهرام ثلاثه و کانال سوئز شدت یافت.

تونس نیز وضع بهتری از مصر نداشت و در این کشور نیز مردم تونس اعتراض بسیاری به برخی از مسئولان حکومتی این کشور به خاطر رابطه شان با دوحه کردند و آنها این رابطه را « استعمار قطری» نامیدند. همچنین بسیاری از مردم تونس فتنه انگیزی های قطر در سوریه و سوء استفاده قطر از جوانان ساده لوح و فریب خورده تونسی تحت عنوان جهاد به سوریه را محکوم کردند.

عواملی که کشورهای عربی را علیه قطر برانگیخت

آنچه در سطور بالا ذکر آن رفت، سرآغاز سقوط و افول قدرت قطر بود که انتظار می رود، این افول بیش از پیش ادامه یابد و قطر تبدیل به بزرگ ترین بازنده در انقلاب های عربی شود. دلیل این امر را می توان در موارد زیر ملاحظه کرد:

یک: نداشتن دیدگاه روشن و شفاف برای دوره پس از انقلاب های عربی: اگرچه قطر نشان می داد که برای تغییر برخی نظام ها و حکومت ها برنامه ریزی کرده است، اما در مقابل هیچ برنامه ای برای دوره پس از براندازی نظام ها در برخی کشورهای عربی نبود و همین قدرت و تاثیرگذاری قطر در این کشورها را زیر سوال می برد.

دو: افول جایگاه و موقعیت شبکه الجزیره: انقلاب های عربی پرده از حقایقی برداشتند که اگرچه پیشتر نیز برداشته شده بودند، اما برای بسیاری به اثبات نرسیده بودند. از سوی دیگر انقلاب های عربی عرصه های تبلیغاتی و اطلاع رسانی جدیدی را خلق کردند که با آنچه پیشتر در عصر و دوره طلایی الجزیره شاهد آن بودیم، تفاوت داشت. افزون بر اینکه در این دوره شاهد راه اندازی شبکه های خبری و اطلاع رسانی بسیاری در عرصه جهان عربی بودیم و این ببینندگان اجازه می داد تا برای پیگیری اخبار به جای مراجعه به شبکه هایی همچون الجزیره از شبکه هایی استفاده کنند که در این کشورها ایجاد شده بود و این به معنای ورود جهان عرب به مرحله جدیدی بود که قطر و الجزیره در آن نمی توانستند یکه تاز میدان باشند.

سه: ناتوانی در ارائه حمایت های مالی: پس از انقلاب های عربی قطر نشان داد، آنگونه که باید نمی تواند، حامی مالی انقلاب هایی باشد که عموما میراث بر اقتصادی ورشکسته در کشور خود بودند. این درحالی است که قطر نیز دارای سیاست و برنامه روشن و شفافی در عرصه حمایت مالی از انقلاب های عربی نبود و همین موجب شد تا وعده های قطر پیش از انقلاب های به وعده های دروغین پس از انقلاب ها تعبیر شود.

چهار: عدم برقراری موازنه و تعادل میان رابطه با اخوانی ها و رابطه با دو جریان لیبرال و سلفی در جهان عرب: رابطه قطر با کشورهایی که شاهد انقلاب بودند، محصور و محدود به حمایت این کشور از اخوان المسلمین بود و به همین دلیل نام ونشانی از رابطه این کشور با نیروهای لیبرال و یا سلفی این کشورها مشاهده نمی شود. این امر موجب شد تا اینگونه القاء شود که قطر به دنبال پیاده کردن طرحی اخوانی در منطقه است و این دوری بیش از پیش دوحه از جریان های مدنی و لیبرال و سلفی جهان را به دنبال داشت. همچنین حمایت قطر از اخوانی ها در مصر که مردم آن علیه حکومت مرسی و اخوان المسلمین شوریده اند، خشم و غضب و نفرت بیش از پیش مردم این کشور را از قطر به دنبال دارد.

آنچه گذشت در واقع مهمترین چالش های سیاست خارجی قطر نیز بودند که دوحه به درمان سریع آنها اقدام نکرد وموجب شد تا بیش از پیش این چالش ها عمیق تر و گسترده تر شوند.

گرفتاری قطر در سوریه

در این تردید نیست که موضع قطر در قبال بحران سوریه از جمله مسائلی است که آینده نقش قطر در منطقه به شدت در گرو آن است. چون بقای نظام سوریه و عدم کناره گیری اسد از قدرت به معنای کابوس منطقه ای برای کشورهای شورای همکاری خلیج فارس و از جمله قطر است، این درحالی است که قطر بیش از هر کشور دیگری برای براندازی نظام در سوریه سرمایه گذاری کرده و در این تردید نیست که بقای نظام در سوریه بزرگ ترین مانع برسر راه مطرح شدن به عنوان قدرتی منطقه ای است.

آینده نقش قطر در منطقه

اگرچه نمی توان گفت که نقش قطر به ویژه پس از انتقال قدرت در این کشور و به قدرت رسیدن شیخ تمیم در این کشور در آینده در منطقه کاملا افول خواهد کرد و دیگر نام و نشانی از این ریز دولت در سیاستگذاری های منطقه ای نخواهیم دید، اما بدون تردید این نقش همچون گذشته نخواهد بود و اگر شیخ تمیم قصد دارد، قطر همچون گذشته در عرصه منطقه ای حضور داشته باشد، باید بسیاری از نواقص مذکور در سیاست خارجی خود را رفع کند، چه در غیر این صورت باید در انتظار افول بیش از پیش این نقش در عرصه بین المللی و منطقه ای باشیم.