شناسنامه دار اصلاحات
پارس به نقل از کیهان: - و نه هواداران- جای چندانی ندارد، چرا که آنها نگاه قبیله ای دارند و بارها نشان داده اند از استقلال نظر و آزادی فکر و اندیشه برخوردار نیستند. یک روز به طور فله ای بیشترین و زشت ترین ناسزاها را نثار هاشمی رفسنجانی می کنند و روز دیگر، باز هم به صورت فله ای از وی حمایت کرده و ایشان را « شخصیت برجسته» و نجات دهنده کشور معرفی می کنند! یک روز خاتمی را « شاه سلطان حسین صفوی» ! و « تدارکاتچی بی عرضه» ! می نامند که آبروی اصلاحات و اصلاح طلبان را برده است و روز دیگر به گونه ای هماهنگ در نشریات، سایت ها و مصاحبه های خود از ایشان با عنوان « رهبر اندیشمند اصلاحات» ! ، « آبروی اصلاح طلبان» ! و « شخصیت کم نظیر تاریخ معاصر» ! یاد می کنند. بدیهی است که این جماعت- باز هم تأکید می شود که اعضای شناسنامه دار جبهه اصلاحات و نه هواداران- اساساً نمی توانند از خود نظر مستقلی داشته باشند و به استناد نمونه های مورد اشاره برای آنها مهم نیست که کاندیدای شایسته تر کیست؟ مهم آن است که نظر مرکزیت چیست؟
ولی در میان اصولگرایان به مفهوم واقعی کلمه، یعنی توده های عظیم وفادار به انقلاب و نظام، همان ها که روزهای واقعه، نظیر ۹ دی، ۲۲ بهمن، روز قدس و… در صحنه حاضرند، دغدغه برای یافتن کاندیدای اصلح به طور جدی مطرح است. چرا که از یکسو خود را ملزم می دانند با نظر مستقل و از روی تکلیف رأی بدهند و از سوی دیگر چند نامزد اصولگرا با نقاط ضعف و قوت متفاوت نیز در صحنه حضور دارند و ظاهراً هیچ یک از آنها قرار نیست به نفع دیگری و یا دیگران کنار بکشد.
و اما، برای گزینش نامزد شایسته تر و « اصلح نسبی» اگرچه راه کار و فرمول قابل قبولی- در حد گره گشایی- وجود دارد، ولی پیش از آن و ضروری تر از آن، ارائه تابلو و تصویری از صحنه است. این تابلو می تواند برخی از « باید» ها و « نباید» ها و ضرورت هایی را نشان بدهد که در نگاه اول به چشم نمی آیند. با کنار هم نهادن آنچه در پی خواهد آمد، می توانید تصویر قابل مراجعه ای از تابلوی مورد نظر داشته باشید.
۱- براساس یک خبر موثق، تلاش گسترده و فشرده ای در جریان است تا آقای عارف به نفع آقای روحانی از کاندیداتوری ریاست جمهوری یازدهم کنار گذارده شود. چرخه ای که برای این منظور تدارک دیده اند به گونه ای است که به احتمال نزدیک به یقین، استعفای آقای عارف- بخوانید برکناری ایشان- را در پی خواهد داشت.
خبر موثقی که یک عضو نزدیک به حلقه های اول و دوم جبهه اصلاحات با احساس مسئولیت در اختیار کیهان گذارده است، حکایت از آن دارد که طی چند روز اخیر دو طیف جداگانه از اصلاح طلبان با فشار و اصرار فراوان به آقای هاشمی خواستار کناره گیری آقای روحانی به نفع آقای عارف بودند و در همان حال طیف دیگری آقای خاتمی را برای کناره گیری آقای عارف به نفع آقای روحانی تحت فشار قرار داده بود. توضیح هر دو طیف آن بود که جبهه اصلاحات امید چندانی به پیروزی ندارد ولی قرار بود که به عنوان یک اقلیت قابل توجه در عرصه سیاسی کشور مطرح شود و این هدف استراتژیک با حضور دو نامزد از این جبهه سازگار نیست و شکست آراء نتیجه قطعی آن است. این استدلال با پذیرش و استقبال آقایان هاشمی و خاتمی روبرو شده بود ولی آقای هاشمی با استناد به اینکه، خود ایشان برای کاندیداتوری به آقای روحانی اصرار کرده و قول حمایت داده است، درخواست از وی برای کناره گیری را ناممکن می دانست و در مقابل، آقای خاتمی نیز با همین استدلال و اشاره به قول خود برای حمایت از آقای عارف، درخواست طیف یاد شده را نمی پذیرفت. موضوع اما جدی بود و در نهایت آقایان هاشمی و خاتمی به این نتیجه می رسند که آقای عارف در نظرسنجی ها رای کمتری از آقای روحانی دارد و تصمیم به برکناری ایشان می گیرند. اما چگونه و با چه مکانیسمی؟ !
۲- در پی تصمیم یاد شده، اعلام می شود آقایان هاشمی و خاتمی هر یک به طور جداگانه برای کناره گیری عارف یا روحانی تحت فشار هستند و از آنجا که به خاطر ملاحظات اخلاقی و قول هایی که به آنها داده اند قصد اعلام نظر ندارند، تصمیم در این باره را به دو هیئت واگذار کرده اند. هیئت اول وظیفه « حکمیت نهایی» را برعهده دارد و هیئت دوم مامور مذاکره و رایزنی با عارف و روحانی می شود… نتیجه اما، از قبل مشخص شده است، کناره گیری عارف با این استدلال که رای کمتری از روحانی دارد!
تا آخرین ساعاتی که این یادداشت نوشته می شود، خبرهای رسیده حاکی از مخالفت شدید آقای عارف با تصمیم یاد شده است و برخی از طرفداران ایشان چرخه مورد اشاره را مهندسی نامرئی علیه آقای عارف می دانند!
۳- تصمیم به حذف آقای عارف با اعتراض تعدادی از اعضای اصلی جبهه اصلاحات روبرو شده بود که این اعتراض ها پس از توضیح و تحلیل ارائه شده از سوی آقای خاتمی و چند تن دیگر از حلقه اول جبهه یاد شده در مقیاس قابل توجهی فروکش می کند.
معترضان درباره علت مخالفت خود با حذف آقای عارف استدلال می کردند که؛ مقصود اصلی ما از حضور و شرکت در انتخابات اعلام موجودیت بعد از ماجرای انتخابات سال ۸۸- بخوانید فتنه آمریکایی، اسرائیلی ۸۸- و بازگشت به نظام بود و برای این منظور هزینه سنگین اعتراف به دروغ بودن شعار تقلب در انتخابات قبلی را پذیرفته ایم. بنابراین وقتی عارف که نامزد شناخته شده اصلاحات است حذف می شود، اعلام موجودیت اصلاح طلبان که مقصود اصلی از شرکت و حضور آنان در انتخابات بوده است با خدشه جدی روبرو خواهد شد. اکثر اعتراض کنندگان به حذف عارف با این توضیح آقای خاتمی و چند تن دیگر قانع شده بودند که؛ روحانی در افکار عمومی به عنوان نامزد مورد حمایت آقای هاشمی شناخته می شود و نه کاندیدای اصلاح طلبان، ولی حمایت اصلاح طلبان از ایشان نیز آشکار و اعلام شده است. بنابراین اگر رأی قابل توجهی نداشته باشد، شکست او به حساب آقای هاشمی نوشته می شود و جبهه اصلاحات می تواند اعلام کند که در انتخابات شرکت کرده ولی نامزد نداشته است! و در حالت دوم، چنانچه رأی آقای روحانی در حد و اندازه یک اقلیت قابل اعتناء باشد، از آنجا که حمایت اصلاح طلبان از او آشکار و اعلام شده است به طور طبیعی، آراء وی به حساب جبهه اصلاحات نیز نوشته خواهد شد… یعنی بار دیگر بهره گیری از آقای هاشمی به عنوان یک قربانی!
۴- و حالا، جای طرح این سؤال و پاسخ آن است که جبهه اصلاحات با وجود اطلاع از فقدان پایگاه مردمی، برای دستیابی به رأی قابل اعتناء به کدام نقطه چشم دوخته است؟ این جبهه با توجه به شواهد موجود مانند نظرسنجی های انجام شده و مخصوصا رویکرد بارها اعلام و اثبات شده مردم به اصولگرایان، امیدی به پیروزی ندارد و در پی آن هم نیست! پس ماجرا چیست؟ در پاسخ می توان گفت جبهه یاد شده امتیاز مورد نظر را در کسب رأی بالای خود جستجو نمی کند، بلکه برای کسب این امتیاز، به پراکنده شدن آراء اصولگرایان چشم دوخته است چرا که در صورت پراکندگی آراء اصولگرایان، نامزد اصولگرا با رأی پایین تری انتخاب می شود و در این حالت، جبهه اصلاحات می تواند آراء خود را با فاصله کمی- یا کمتری- از آراء اصولگرایان تبلیغ کند. ممکن است گفته شود که آراء اصولگرایان در مجموعه آراء چند نامزد اصولگرا قابل محاسبه است که ضمن تایید این واقعیت باید گفت؛ در افکار عمومی رأی کاندیدای پیروز با رأی نامزد پیروز نشده از جبهه مقابل ارزیابی می شود.
اکنون جا دارد نامزدهای اصولگرا به این نکته نیز توجه کنند. این یک برداشت است که شواهد فراوانی از درستی آن حکایت می کند. دشمنان بیرونی برای دور کردن مردم از آموزه ها و گفتمان اصولگرایی همه تلاش و توان خود را به کار بسته اند ولی نتیجه منفی بوده است و تاکنون نتوانسته اند در رویکرد مردم به اصولگرایی که صرفنظر از این یا آن فرد اصولگرا ترجمان همان گفتمان امام و انقلاب است خدشه جدی وارد کنند. آیا نمی توان حدس زد حالا که در پراکنده کردن مردم از رویکرد به اصولگرایی ناموفق بوده اند، در پی آنند که این منظور را با تعدد و چندگانه کردن ورودیه های اصولگرایی دنبال کنند؟ ! توضیح آن که هر یک از چند نامزد اصولگرا یکی از ورودیه ها باشد! در این حالت، باز هم رویکرد مردم به اصولگرایی است ولی از چند ورودیه متفاوت که اگرچه با یکدیگر تفاوت چندانی ندارند- اختلاف در سلیقه ها و نه اصول- ولی در هر صورت، چند کانال متفاوت تلقی می شوند حالا، اگر این چند شاخه متفاوت در جریان رقابت به مقابله با یکدیگر هم بپردازند- که متاسفانه بعضا اینگونه است- احتمال وارد آمدن خدشه بر پیکره اصولگرایی، یعنی همان خواست دشمن، دور از انتظار نخواهد بود!
از این روی باید نتیجه گرفت که پراکندگی نامزدهای اصولگرا در حالی که این پراکندگی می تواند با صرفنظر کردن از سلیقه های متفاوت، یکپارچه شود، شرط عقل نیست.
و بالاخره این نکته نیز گفتنی است که براساس آنچه گذشت، تصمیم به حذف آقای عارف جدی و قطعی است و چنانچه توانسته باشند آقای عارف را کنار بزنند، به یقین اعلام آن را به تاخیر می اندازند تا به نامزدهای اصولگرا فرصت تصمیم برای یکپارچگی را نداده باشند.

حسین شریعتمداری