به گزارش پارس به نقل از خراسان: اخلاق از سویی جزو مفاهیم مشکک است. یعنی دارای شدت و ضعف می باشد، دلیل آن که می توان آن را با پسوند « تر» و « ترین» به کار برد. چنانکه می توان گفت فلان گفتار و رفتار از فلان عملکرد و گفتار اخلاقی تر است، یا فلانی از فلان شخص اخلاقی تر و یا مثلاً فلانی اخلاقی ترین فردی است که در عالم سیاست می شناسیم. البته اینکه کسی دو فرد را از حیث اخلاقی با هم مقایسه کند، خود این عمل هم ممکن است در برخی موارد عملی اخلاقی و در برخی موارد دیگر غیر اخلاقی تلقی شود.

از سوی دیگر اخلاق جزو مفاهیم متضایف است. مفاهیم متضایف در مقابل متواطی آن دسته از مفاهیمی می باشد که تصور آن بدون مفاهیم دیگر ممکن نیست. مثلاً مفهوم پدری و مادری وقتی قابل تصور است که مفهوم فرزند هم در تصور آن دخیل شود. لذا در شناخت عمل اخلاقی عناصر دیگری هم دخالت دارند. در شناخت عمل اخلاقی مفاهیمی مانند قانون و محاسبه سود و زیان اهمیت دارد. مثلاً اگر از تهمت ناروا اجتناب شود اما نه به این علت که تهمت زدن بالذات عملی قبیح است، بلکه به این علت که طرف مقابل هم به ما تهمت نزند، این محاسبه سود و زیان می باشد و عمل اخلاقی نیست و یا اگر از ترس مواجهه با قانون از اتهام زدن بپرهیزیم، نمی توان آن را لااقل در حوزه شخصی اخلاقی دانست.

اخلاق از وجه دیگر به صورت آشکار و مکنون دارای اضافه است. مثلاً می توان گفت اخلاق فردی و اجتماعی، اخلاق جنسی، اخلاق صنفی و اخلاق انتخاباتی و از وجه دیگر می توان اخلاق را به اندیشه، آرا و رفتار منتسب کرد. البته در وجه اخیر ارتباط وثیقی بین اندیشه و رفتار وجود دارد. یعنی بسیار مشکل است کسی دارای اندیشه ای تهی از اخلاق باشد ولی اعمالی که به ظاهر اخلاقی شناخته می شود را به منظور رعایت اصول اخلاقی انجام دهد. مثلا کسی که در اندیشه معتقد باشد برای رسیدن به قدرت استفاده از هر وسیله ای مجاز است و در شناسایی وسایل رسیدن به قدرت احساس کند که گاهی لازم است با لباس ساده ظاهر شود و گاه با لباس فاخر، در میان لمپن ها از ادبیات آنها استفاده کند و در جمع ادیبان اشعار حافظ بخواند، در جمع مسجدی ها طوری سخن بگوید که جرات گفتن آنها را در میان مثلاً اهل هنر نداشته باشد… هر عمل به ظاهر اخلاقی از او، هرگز اخلاقی نیست. حتی اگر تشخیص دهد که در جایی اگر از محاسن رقیب انتخاباتی خود بگوید و از او جانانه دفاع کند، رای بیشتری خواهد آورد، اینگونه رفتارها چون در خم اندیشه ماکیاولیستی او رنگ می گیرد، دیگر اخلاقی نیست.

نکته مهم اینکه ارزش اخلاق تا آن حد است که پیامبر اکرم (ره) فرمود: « این است و جز این نیست که مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را کامل کنم» و اگر چه جامعه مطلوب جامعه ای است که قانون در آن کف باشد و اخلاق در آن سقف مرفوع و رفعت گیرنده، اما ساحت سیاست به نحو غالب اخلاق گریز بوده و هست و یا به عبارت دقیق تر اخلاق سیاسی با سیاست اخلاقی همواره دست به گریبان بوده و در غالب موارد پیروزمند میدان، اخلاق سیاسی بوده و نه سیاست اخلاقی. منتها تلاش فیلسوفان و معماران اجتماعی این بوده که برای ضمانت اجرای اخلاق، اصول اخلاقی را تبدیل به قانون کنند ولی تا کنون در وجه ایجابی فقط یک نقطه اوج وجود داشته اما در اکثر زمینه ها توفیقات کم بوده اما از جهت آنکه بتوان برای جلوگیری از برخی امور غیر اخلاقی آن را تبدیل به قانون کرد، توفیقات نسبتاً زیادی حاصل شده است. مثلاً صداقت امری اخلاقی است مشروط به آنکه حسن ذاتی آن مورد نظر باشد و نه سود حاصل از آن. اما هیچ ملتی جز ستایش زبانی نتوانسته اصل راستگویی را در قانون تمکین دهد اما برای عمل غیر اخلاقی دروغگویی، قانون موضوع را مسکوت نگذاشته و در مواردی برای درغگویی مانند شهادت کذب مجازات هایی تعیین شده است و یا عفت کلام و رعایت ادب، امری اخلاقی است اما قانون در این زمینه سخن قابل ملاحظه ای ندارد ولی در وجه سلبی آن یعنی اهانت کردن به دیگران، مسکوت نیست.

حال اگر بر گردیم به اصل موضوع که ضرورت رعایت اخلاق از سوی نامزدها است، باید پرسید اگر کسی نخواست اصول اخلاقی را رعایت کند و تصور کرد در عالم سیاست مجاز است که از هر وسیله ای برای پیروزی استفاده کند و تجربه تاریخی هم نشان داده که افراد اخلاقی غالباً در تاریخ خوشنام می مانند ولی اکثراً از قدرت کنار زده می شوند، برای چنین کسانی که پایبند به اخلاق نیستند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ ظاهراً مگر جز این است که اگر محاسبات آنها در استفاده مناسب از هر وسیله غیراخلاقی کارشناسانه و واقع گرایانه باشد، به قدرت دست می یابند؟

توصیه به رای دهندگان
بر این اساس به نظر می رسد توصیه به نامزدها برای رعایت اخلاق چندان مفید نیست. می ماند توصیه به رای دهندگان که اگر فکر می کنید اخلاق با همه لوازم آن باید سرلوحه دینداری و سیاست باشد، پس تلاش کنید که اولویت اول شما در انتخاب نامزدها کسی باشد که لااقل اگر رعایت اخلاق در اولویت او نیست، با آن بیگانه نباشد و فردی غیر اخلاقی تلقی نشود.

۴ پایه اصلی مبانی اخلاقی
با این وصف ظاهراً اگر به مردم از ضرورت انتخاب کسانی سخن بگوییم که اخلاقی ترند، درست تر است تا از نامزدها بخواهیم که اخلاقی رفتار کنند. اما باید ملاک هایی هم جهت اینکه افراد اخلاقی را چگونه می توان از افراد غیر اخلاقی باز شناخت ارائه داد. در این زمینه نظرات علمای اخلاق بسیار متفاوت است اما ارسطو در تعریف اخلاق، مبانی آن را بر چهار پایه استوار می داند که تعریف او در میان اکثریت علمای اخلاق در جهان اسلام طرفدار داشته و امام خمینی (ره) هم آن را پذیرفته اند و البته شرح و بسط زیادی هم در این زمینه دارند. این چهار پایه و مبنا عبارتند از: شجاعت، سخاوت، عفت و عدالت. البته برخی افراد به جای سخاوت و یا عفت، حکمت را قرار داده اند.

براین اساس کسی که شجاع نیست، یک پایه اخلاقی او ناقص است. در مقابل شجاعت دو مفهوم با واژه های مختلف از قبیل ترس، جبن و بزدلی و دیگری تهور قرار می گیرد. لذا کسانی که جرات ایستادگی در مقابل ناحق را ندارند، افرادی ترسو و بزدل می باشند و در روانشناسی ثابت شده که بسیاری از خیانت ها توسط افراد ترسو و بزدل انجام می شود. افراد شجاع خیانت نمی کنند و هر گاه اشتباه کنند، به راحتی می توانند به اشتباه خود اعتراف و مسیر خود را اصلاح کنند. افراد شجاع از پشت خنجر نمی زنند و به قول عامیانه اهل نامردی نیستند و در بروز بحران ها خود را نمی بازند و از میدان به در نمی روند.

اما تهور که نقطه دیگر مقابل شجاعت می باشد، یعنی بی باکی از سر جهالت و نترسیدن از عواقب تصمیمات نابخردانه. افراد متهور به این جهت غیر اخلاقی اند که سود و زیان دیگران را مورد ملاحظه قرار نمی دهند و از اینکه رفتار و گفتار آنها به کسی آسیب وارد کند، واهمه ای ندارند. جرات و جسارت برای کارهای بزرگ و مهم بدون مشورت با اهل نظر از خصوصیات افراد متهور است. اما متاسفانه برخی از مردم مرز بین شجاعت و تهور را نمی شناسند و بسیاری از کارهای متهورانه را که اصولاً غیر اخلاقی هستند، عملی شجاعانه تصور می کنند. لذا بر علمای اخلاق است که شجاعانه برای مردم بیان کنند که چه رفتاری شجاعانه و چه نوع رفتاری متهورانه است.

در پایه دوم اخلاق سخاوت قرار دارد. در مقابل سخاوت دو مفهوم بخل و اسراف قرار می گیرد. بخیل کسی است که از داشته های خود دیگران را محروم می سازد و نیز طمع به داشته های دیگران دارد. بخشش و انفاق و محبت کردن از مصادیق سخاوت است. در عالم سیاست کسانی را می توان سخی دانست که خدمتگزاری را بی مزد و منت به انجام می رسانند و پس از پایان مسئولیت، از هیچکس احساس طلبکاری ندارند و با کمال آرامش قدرت را به دیگران وامی گذارند. البته ائتلاف هایی که برخی نامزدها با هم دارند و به نفع یکدیگر کنار می روند را نمی توان از مصادیق سخاوت دانست. چه بسا طمعی در پشت آن نهفته باشد.

تنگ نظری در عالم سیاست برخاسته از بخل است و از مصادیق سخاوت در اندیشه سیاسی اینکه منافع ملی به گونه ای تعریف شود که مصالح بشری مورد توجه قرار گیرد. سیاستی که برای پیشرفت همسایگان خود اگر برنامه ندارد لااقل آرزوی توفیق دارد، از مصادیق سخاوت در سیاست تلقی می شود و عکس آن از مصادیق بخل است.

از سوی دیگر اسراف و تبذیر را نباید با سخاوت و بلندنظری یکی دانست که در برخی زمینه ها درست در مقابل سخاوت قرار دارد. مثلاً از بودجه ملی صرف تبلیغات نامزد مورد علاقه خود کردن، هم در مقابل سخاوت قرار دارد و هم در مقابل عفت که پایه دیگر اخلاق است.

عفت پایه سوم اخلاق قلمداد شده است. در مقابل عفت مفاهیمی مانند بی شرمی و بی حیایی و… قرار دارد. آدم عفیف اهل تجاوز نیست. تجاوز چه جنسی به ناموس مردم حتی در خیال و چه دست درازی به مال مردم و چه تجاوز به حریم خصوصی افراد به هر وسیله ممکن خلاف عفت است. آدم عفیف در گفتار رعایت ادب را می کند، حیثیت کسی را بر باد نمی دهد. گناهان و معایب کسی را برملا نمی کند.

عفت به عنوان پایه سوم اخلاق
با این حال بحث پردامنه ای در زمینه افشاگری وجود دارد و آن اینکه چون سیاست حوزه ای عمومی است، آیا افشای اعمال ناپسند کسانی که علاقه مند به دست گرفتن قدرت هستند، جایز و بلکه واجب است یا حرام؟

چون این موضوع بحث پردامنه و دارای ابعاد زیادی می باشد که در این مجمل حق آن ادا نمی شود، لذا ناگزیر از آن عبور می کنیم و فقط به این عبارت بسنده می کنیم که افراد عفیف از نفس افشاگری حتی برای دشمن خود لذت نمی برند و نفع خود را در افشای بدی های دیگران جستجو نمی کنند و این امور را به نهادها و تشکل های مرتبط به موضوع می سپارند.

مهمترین پایه اخلاق عدالت است. البته عدالت در موضوع اخلاق دو وجهی است. یک وجه آن استقلالی می باشد یعنی عدالت مانند شجاعت، سخاوت و عفت یکی از پایه های اخلاق قرار می گیرد و وجه دیگر آن متعادل کننده بین سه پایه دیگر می باشد. مثلاً عدالت است که مرز بین شجاعت و تهور را تعیین می کند و با ملاک عدالت می توان بین سخاوت و تبذیر تمیز قائل شد و با محک عدالت می توان عفت را از خجالتی بودن که بر خلاف حیا صفت ممدوحی نیست، باز شناخت.

به هر حال از تراوشات و ترکیب این چهار رکن اخلاق، صدها صفت ممدوح اخلاقی زاده می شود. مثلاً ادب، از عفت نشات می گیرد، انفاق از سخاوت؛ و صداقت در عالی ترین مراحل آن از ترکیب عدالت، شجاعت و عفت برمی خیزد.

انتخابات مجموعه ای ۴ عنصری است
نکته مرتبط با این مجمل آنکه انتخابات نیز یک مجموعه چهار عنصری است که عبارتند از: قانون انتخابات، تشکیلات برگزاری انتخابات، نامزدهای انتخاباتی و رای دهندگان.

اگر مفروض این باشد که حمل مفهوم اخلاق بر انتخابات حمل باطلی نیست، نباید این موضوع را فقط از نامزدها توقع داشت. مثلاً اگر بخش هایی از قانون انتخابات با عدالت به مفهوم گسترده آن همخوانی نداشته باشد، حتی سکوت در مقابل آن عملی غیر اخلاقی است و وظیفه حقوقدانان است که در جهت عادلانه تر کردن قانون انتخابات اقدام کنند.

تشکیلات برگزارکننده انتخابات نیز مصون از بی اخلاقی نیستند ولی معیار اخلاقی برای آنها در اینجا فقط یک چیز است و آن اینکه از قانون تخلف نکنند و البته این که عوامل اجرایی به رای دهندگان لبخند بزنند یا شیرینی تعارف کنند، اگر چه ممدوح است اما در موضوع اخلاق انتخاباتی امری حاشیه ای است.

رای دهندگان و اخلاق انتخاباتی
و اما رای دهندگان خود دو قسمت می شوند. عده ای فقط رای خود را به صندوق می اندازند و اگر انتظار از این دسته این باشد که مثلاً با لباس آراسته و رعایت نوبت در صف، اخلاق والای خود را به نمایش بگذارند، این نمایش اخلاق انتخاباتی نیست بلکه نمایش شخصیت اخلاقی خود آنهاست. وقتی موضوع اخلاق انتخاباتی برای رای دهندگان پیش می آید، باید دید چه ملاک هایی را برای رای دادن در نظر گرفته اند. مثلاً اگر کسی با کمال ادب در صف بایستد ولی به نامزدی که با کمال بی ادبی به رقیب انتخاباتی خود تاخته و او را تخریب کرده رای دهد، باید در اخلاق انتخاباتی به این رای دهنده هم نمره منفی داد. همچنین اگر کسی با علم به اینکه یک نامزد انتخاباتی از جهاتی اصلح از دیگری است اما به جهت قوم و خویشی و هم محلی بودن به نامزد دیگری رای دهد، از نظر حقوقی و قانونی مشکلی نخواهد داشت ولی آیا از لحاظ اخلاقی هم می توان رای او را منبعث از باورهای ممدوح اخلاقی دانست؟

گروه دوم رای دهندگان، علاوه بر رای دادن در رای سازی و رای آوری هم شرکت فعال و منفعل دارند. احزاب و تشکل ها، ائمه جمعه و جماعات، سخنوران، اساتید و دانشجویان، نهادهای مدنی و دولتی، مطبوعات و صدا و سیما از این دسته اند.

در موضوع انتخابات بیشترین اخلاق مداری و بی اخلاقی را در این گروه می توان احصا کرد. در کشورهایی که مردم سالاری در آنها به مدت طولانی نهادی شده، هر نوع تبلیغی برای رای آوری نامزدها که خلاف قانون تلقی نشود، خلاف اخلاق تلقی نخواهد شد زیرا بسیاری از علمای اخلاق معتقدند که اخلاق فردی با اخلاق اجتماعی و سیاسی دو مقوله است و برای ارتقای اخلاق اجتماعی پایبندی به قانون کفایت می کند چرا که قانون عادلانه اخلاقی نیز هست. در این نوع جوامع تنها در صورتی رفتار رای سازان خلاف اخلاق تلقی می شود که از آن دسته از شیوه های تبلیغی استفاده شود که هنوز قانون در مورد آن شیوه ها تعیین تکلیف نکرده ولی عرف عام آن شیوه ها را مذموم می داند.

اما در کشور ما که مردم سالاری نوجوان است و حتی هنوز جرم سیاسی تعریف نشده، نمی توان گفت استفاده از هر شیوه ای که با منع قانونی مواجه نشود، اخلاقی است. ضمن آنکه در اخلاق سیاسی چون کشورمان قرن ها با استبداد اداره شده گاه روش های مستبدانه و فریبکارانه، نه تنها غیر اخلاقی تلقی نمی شود که برخی از مصادیق آنها حتی نزد برخی افرادی که انتظار از آنها چیز دیگری است به حساب زیرکی و هوش سیاسی گذاشته می شود.

اما و صد اما که پرداختن به این موضوع یک پروسه نسبتاً طولانی در شرایط آرام و غیر انتخاباتی را می طلبد تا مباحث آن تدقیق شود و تبدیل به یک فرهنگ گردد. چرا که با نزدیک شدن به انتخابات، اذهان افراد رای ساز بیشتر معطوف روش هایی است که نامزد هر تشکلی رای اکثریت را بیاورد. لذا گوشی برای شنیدن، چشمی برای خواندن و ذهنی برای تامل و نقد و اصلاح مبانی اخلاق رفتارهای سیاسی و بازشناسی آن از رفتارهای غیر اخلاقی باقی نمی گذارد. حتی ممکن است هر توصیه اخلاقی برای برخی گروه های فعال، چماقی شود برای کوبیدن رقیب خود و عکس مقصود نتیجه دهد. زیرا در شور انقلابی غالباً منطق جدل بر منطق مفاهمه غلبه دارد. البته یادآوری حداقل هایی که در فرهنگ عمومی مورد توافق همگانی است، خالی از فایده نیست اما تاثیر عمیق هم ندارد. ضمن آنکه ترساندن افراد از عواقب تخریب های ناشایست و حواله دادن آنها به مجازات روز حشر را نباید توصیه ای اخلاقی تلقی کرد که در این زمینه دل پری دارم و تصورمی کنم حتی برخی از تبلیغات دینی ما اصولاً با اخلاق نسبتی ندارد و به تعبیر حضرت امیر مومنان (ع) برخی از ترس جهنم خدا را می پرستند که عبادت بردگان است و برخی هم به طمع بهشت که عبادت بازرگانان است و عبادت آزادگان فارغ از ترس از جهنم و طمع بهشت است. بر این اساس اندیشه، گفتار و رفتار نیز باید فارغ از سود و زیان؛ و عاری از ترس و طمع، تنها به جهت حسن ذاتی مبانی اخلاق و قبح ذاتی امور خلاف مبانی معطوف باشد تا بتوان آن را اخلاقی دانست.