روحانی چه بلایی بر سر اعتماد مردم آورد؟
مردم کوچه و بازار که به حرفهای او اعتماد کرده بودند، حالا خود را با کسانی مقایسه میکنند که یا از سر بدبینی یا هر چیز دیگر، هر چه روحانی توصیه کرد، برخلافش عمل کردند.
به گزارش پارس نیوز، آدمی به امید زنده است، ولو امید واهی ناشی از یک سرخوشی. امید را اگر از انسان بگیری، در ناز و نعمت هم سرگشته می شود. امید دادن هم البته چندان به شرایط واقعی ربطی ندارد. ممکن است وضعیت مردم در شرایط بدی باشد اما مولفه های امیدوارکننده آن قدر زیاد باشد که حائلی باشد میان ناامیدی و شرایط اقتصادی از یک سو و ذهن مردم از سوی دیگر.
وضعیت امروز مردم ایران اما چندان امیدوار کننده نیست. این عدم امیدواری نه برای شرایط اقتصادی و محیط زیست و فساد و... بلکه ناظر به اعتماد و سرمایه اجتماعی مردم کشور است. وضعیت اقتصادی این روزها مانند آن چه در سال های 91 و 92 گذشت اصلا خوب نیست. نرخ ها لحظه ای تغییر می کند، طلا رام شدنی نیست. ترس از قحطی و احتکار مردم را به سمت برخی کالاها کشانده و هر فروشنده ای نیز بنابر انصاف یا سودجویی اش نرخی برای آن ها تعیین می کند. این اما تمام مشکل نیست، که اگر این بود، می شد با دعوت مردم به فداکاری و ایستادن در کنار آن ها از این شرایط عبور کرد، چه این که ما در بسیاری از جهات زندگی مان اسراف کاریم، و در یک صورت می توانستیم این اسراف و خرج زیاد را کم کنیم.
اما چرا کم تر کسی دیگر به نهاد دولت در ایران اعتماد می کند؟
باز هم به حوالی 92 برگردید، آن جا که سپرده گذاران ارزی به بانک ها رفتند تا دلارهای خود را پس بگیرند و با جوابی حیرت انگیز روبه رو شدند: دلارهای تان را به نرخ دولتی و به ریال تحویل تان می دهیم! این خلاف وعده و انصاف بود. وعده های خلاف، اثر خود را به مرور بر روح جامعه خواهد گذاشت.
این سال ها اما از این دست کارها بیش تر به چشم می خورد، و البته در شکل های متنوع تر.
سال گذشته و پس از یک شوک ارزی کوچک، رئیس جمهور کشور چشم در چشم مردم، به آن ها وعده می دهد که نگران قیمت دلار نباشند. از آن روز تاکنون تقریبا 9 هزار تومان به قیمت دلار اضافه شده است. بیش از همه ادوار دولت های اخیر.چند ماه بعد، خود او اعتراف می کند که می توانستیم دلار را کنترل کنیم اما خود نخواستیم.
مردم کوچه و بازار که به حرف های او اعتماد کرده بودند، حالا خود را با کسانی مقایسه می کنند که یا از سر بدبینی یا هر چیز دیگر، هر چه روحانی توصیه کرد، برخلافش عمل کردند. حالا آن ها که بدبین بودند، چند صد درصد سود کرده بودند. چه کسی در این میان می بازد؟ روحانی یا مردم دسته اول؟ در حقیقت هیچ کدام. سرمایه بزرگ تر از این ها که در حال باختن است، اعتماد مردم به راستگویی حاکمان است.
این ماجرا البته در روحانی خلاصه نمی شود. او مقصر است که در میان بحران اقتصادی توچال می رود و با مردم از روی راستی سخن نمی گوید اما تنها مقصر نیست.
تخلفات مهم در حوزه سکه و دلار و خودرو و... هر روز تیتر اخبار شده است. دیگر کسی از خواندن آن ها سرگیجه ای از سر حیرت نمی گیرد چرا که روزمره شده و به وفور یافت می شود اما معمولی نشده است. اگر چه واکنش ها از تب و تاب خود افتاده اما فسادها و دروغ ها چون موریانه ای به پیکر اعتماد عمومی افتاده است. این که چند ماه از تلاطمات بگذرد اما نعمت زاده، وزیر وزارتخانه ای که رسوایی خودرویی در آن اتفاق افتاد هم چنان آزاد بچرخد و به ریش ملت بخندد، تبری است که نمی گذارد اعتماد عمومی قوام بگیرد، اگر چه این تبر ضربات خود را آهسته وارد می کند، تا کم تر کسی از ماجرا خبردار شود. این که مجلس چند ماه با رئیس جمهور و وزرا تعارف کند و دست آخر هم سوالی فرمالیته از او بپرسد کم تر از کارهای خود روحانی به اعتماد عمومی ضربه نمی زند.
این که دبیر شورای عالی امنیت ملی به کارخانه تولید خودرو برود اما ایران خودرو، خودروهای مجهول به مردم بفروشد، آن هم بعد از گرانی بازار و آن هم برای 18 ماه بعد، دردی را دوا نمی کند.
همه این ها و بسیار مواردی دیگر، زنگ هشداری است برای رئیس جمهوری که برخلاف روسای پیشین نه از انتهای دوره دوم، بلکه ازابتدای دوره دوم شروع به بدعاقبت شدن کرده است. روحانی و دیگر مسئولان، بعدها سوژه تحلیل های بدون واهمه، از خرابی که بر پیکر اقتصاد آوردندن خواهند بود اما مردم را وارث بدارثیه ای خواهند کرد: هیچ گاه به حرف مسئولان اعتماد نکنید.
ارسال نظر