​  

  مهدی نیک صفت مطلق

 


شاید کمتر کسی این روز ها در مورد عبارت "اسلام اجتماعی" چیزی بداند، اما حقیقت آن است که این روایت از اسلام، در بخشی از بدنه ی قدرت ریشه دوانده. اسلام اجتماعی، پروژه ی مهمی است که توسط حسام الدین آشنا، به صورت کاملا زیربنایی در حال پی گیری است. پروژه ی خطرناکی به خوبی خودش را از جوخه ی انتقادات، به دور نگه داشته است.

امروز وقتی که سخن از انتقاد را به میان می آوریم، می توانیم ادعا کنیم که همه منتقدند. از راننده تاکسی های خط انقلاب-آزادی، تا نخبه ترین اقشار جامعه، یعنی اساتید دانشگاه.همه منتقدند، به همه چیز، به همه کس.سوالی که این جا وجود دارد این است که این انتقادات، دقیقا بر روی چه مبنایی بنا شده است؟ اصلا هدفش چیست و مهم تر از همه چقدر کاربردی است؟

این روز ها، کمتر کسی از خودِ "انتقاد"، انتقاد می کند. نقدِ نقد، جایش بیشتر از همیشه در ادبیات سیاسی و اجتماعی حس می شود، و این قضیه خود معضلی است که ما هر روز در فضای رسانه ها با آن روبرو می شویم. روزانه سیلی از انتقادات را می بینیم و می شنویم، اما دریغ از آن که این سیل، جز بلاتکلیف کردن افکار عمومی، فایده ی دیگری داشته باشد.

مشکل اصلی جریان انتقادی در کشور، سطحی و تاکتیکی بودن انتقادات است. انتقاد در ایران، چه از جانب پوزیسیون، و چه از جانب اپوزیسیون، عمیق و ایدئولوژیک نیست. فقدان نقد ایدئولوژیک و عمیق، شرایط "درجا زدن توی جای خود" را رقم می زند، شرایطی که ما همواره در نقطه ای ثابت ایستاده ایم، و چه بسا به جای پیشرفت، پسرفت هم بکنیم.

نقد ایدئولوژیک باید برود سراغ ریشه هایی که خروجی اش، خدابینی، انسان بینی و جهان بینی خاصی باشد. بینش هایی که در نهایت تاکتیک ها را می سازند. نقد ایدئولوژیک به تعبیری دیگر چند مرحله قبل تر از نقد تاکتیکی صرف است.

با این تفاصیل سیکل انتقادات، این ایام شاید بیشتر از همیشه بدنه ی دولت را هدف گرفته باشد. انتقاداتی که تک تک اقدامات دولت را زیرمنگنه می برد، اما در نهایت نقش چندانی را در بهبود شرایط ایفا نمی کند.

ما امروز برای اینکه بتوانیم به انتقادی اساسی، عمیق و در نهایت ایدئوژیک از دولت برسیم، باید دقیقا دستمان را روی سرچشمه های ایدئولوژیک این دولت بگذاریم و یکی از سرچشمه های ایدئولوژیک دولت مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری است.

آن چیزی که مرکز بررسی های استراتژیک دولت آقای روحانی را خاص کرده است، حضور یکی از اثرگزار ترین افراد در فرایند رای آوردن جناب روحانی، یعنی دکتر حسام الدین آشنا است. شناخت ایدئولوژی و افکار جناب آشنا، امری است که در فضای انتقادی و پرسشگری بسیار مغفول مانده است و در نهایت امروز کسی از ایدئولوژی حسام الدین آشنا نمی پرسد. جریان منتقد فقط و فقط اعمال حسام الدین آشنا را زیر نظر می گیرد، اما آنچه در این سبک از انتقاد مغفول می ماند، آن بینشی است که به این اعمال جهت می دهد.

شاید باید برای شناخت ایدئولوژی وی باید به سراغ مصاحبه ی وی در سال 1392 با مجله ی اندیشه پویا رفت. آشنا اولین بار همان جا بود که صراحتا از عبارت اسلام اجتماعی استفاده کرد، عبارتی که شاید بتوان گفت در پس زمینه ی تئوریک ذهن وی قرار دارد و احتمالا این پس زمینه، متاثر از آقای گلزاده غفوری باشد، کسی که تاکید زیادی روی مفهوم اسلام اجتماعی داشت. اسلام اجتماعی، به نوعی نقطه مقابل اسلام سیاسی است. همان اسلامی که امام خمینی و مقام معظم رهبری بدان اعتقاد دارند.

آشنا در مصاحبه ای با مجله ی اندیشه پویا در باب تاثیر پذیری از مرحوم گلزاده غفوری اذعان می کند که:((آقای گل زاده غفوری حق بزرگی بر گردن «اسلام اجتماعی» دارد. پروژه ای هم که من دنبال آن هستم فهم اسلام اجتماعی در کنار اسلام فردی و اسلام سیاسی است. به عنوان یک تحلیلگر معتقدم که اسلام اجتماعی واسط میان اسلام فردی و اسلام سیاسی است. نگاه من تاریخی است و معتقدم که از اسلام فردی عبور کردیم و بعد از سرکوب مدرس و دورۀ رضاشاه به دهۀ سی تا دهۀ پنجاه رسیدیم که دورۀ اوج اسلام اجتماعی بود. پروژۀ اسلام سیاسی روی اسلام اجتماعی سوار شده است.))

مسئله ای که اینجا بسیار مهم جلوه می کند این است که علی گلزاده غفوری کیست و اسلام اجتماعی چیست؟

علی گلزاده غفوری از موسسین مدرسه‌ی علوی، از نزدیکان و همفکران جبهه‌ی ملی و بعدها نهضت آزادی، و یکی از سخنران‌‌های حسینیه‌ی ارشاد بود. وی پس از انقلاب اسلامی‌به عنوان نماینده‌ی حوزه‌ی انتخاباتی تهران در مجلس خبرگان قانون اساسی انتخاب شد. اما مخالفت با اصل ١١٠ قانون اساسی و رای منفی به اصل ولایت فقیه در کنار برخی دیگر از هم‌فکران جبهه‌ی ملی، از مهم‌ترین چالش‌‌های او در این مجلس بود. او جزء معدود فقیهانی بود که به مخالفت با لایحه‌ی قصاص پرداخت و در روز ٣١خرداد ١٣۶٠، هنگام رای‌‌گیری عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر، نمایندگان طرفدار نهضت آزادی و رئیس‌جمهوری از شرکت در جلسه‌ی مجلس خودداری کردند. سرانجام در قضایای مبارزه‌ی مسلحانه‌ی منافقین در سال ۶٠، دو پسر او به نام‌‌های محمدکاظم و محمدصادق اعدام شدند و پسر دیگرش‌هادی، دستگیر و زندانی شد. پس از این اتفاق، او لباس روحانیت را کنار گذاشته، گوشه‌‌گیری را برگزید و از شرکت در جلسات مجلس امتناع کرد.

طبق آنچه خود آشنا در مورد اسلام اجتماعی می گوید:((اسلام اجتماعی یعنی اسلام تشکل ها و نهادهای اسلامی که وظیفۀ جامعۀ اسلامی را برعهده می گیرند نه حکومت اسلامی را. من در مدرسۀ علوی شاگرد علامه کرباسچیان هستم. ایشان معتقد بود که ما فرد فرد را درست می کنیم و جامعه درست می شود. درنتیجه همۀ دنیا را در مدرسۀ علوی خلاصه شده می دید. تحلیل مرحوم علامه کرباسچیان این بود که انقلاب شده تا مدرسۀ علوی تعطیل شود. انقلاب اسلامی ۵٧ از دی ۵۶ شروع شد. در تظاهرات عاشورا و تاسوعای ۵٧ خانوادۀ ما روسری دوخته بود و به خانم های بدون حجاب روسری می دادیم. روسری تظاهرات عاشورای ۵۶ قرار است چه مدتی دوام بیاورد؟ روسری را به عنوان یک تمثیل به کار می برم. می خواهم بگویم که عمق تحولات انقلاب در سطح تغییر ساختارهای سیاسی بوده و نه در سطح تحول بنیادین فرهنگی.))

آنچه که اسلام اجتماعی را به محل نزاع می نشاند، تفاوت جدی آن با اسلام سیاسی است.اسلام سیاسی، روایت رسمی و جدی امام خمینی و مقام معظم رهبری است. روایتی سرنوشت ساز که جمهوری اسلامی متکی برآن روایت سرپا شد و سرپا ماند.

این تفاوت را شاید بشود این گونه تشریح کرد که اساس پروژه ی اسلام سیاسی، به دنبال تاسیس دولت اسلامی و در نهایت شکل گیری تمدن اسلامی است، اما در سوی دیگر، اساس پروژه ی اسلام اجتماعی، خالی کردن مسیولیت های اجتماعی و دینی، از روی سیاست است. در اسلام اجتماعی، سیاست رنگ و بویی سکولار دارد و خیلی نباید پایش را از گلیمش دراز تر بکند. اسلام اجتماعی دقیقا در مقابل تعریفی است که حضرت آقا در مورد اسلام سیاسی ارائه می دهند:

((آرمانها چه هستند؟ جزو چیزهایی که بنده اینجا یادداشت کرده‌ام به عنوان آرمانها، یکی مسئله‌ی ایجاد جامعه‌ی اسلامی و تمدّن اسلامی است؛ یعنی احیای تفکّر اسلام سیاسی؛ یک‌عدّه‌ای از قرنها پیش، سعی کردند اسلام را از زندگی، از سیاست، از مدیریّت جامعه هرچه میتوانند دور کنند و منحصرش کنند به مسائل شخصی؛ مسائل شخصی را هم یواش یواش محدود کنند به مسائل قبرستان و قبر و مجلس عقد و از این حرفها؛ نه، اسلام آمده است که «الّا لِیُطاعَ بِاِذنِ الله»؛فقط هم اسلام نیست؛ همه‌ی پیغمبران همین‌جورند. ادیان الهی آمده‌اند برای اینکه در جامعه پیاده بشوند، در جامعه تحقّق واقعی پیدا کنند؛ این باید اتّفاق بیفتد. یکی از مهم‌ترین آرمانها این است.))

 

 

در نهایت، آنچه ما را به سمت اسلام اجتماعی کشاند، رسیدن به انتقادی ایدئولوژیک و عمیق به بینش یکی از مهم ترین اشخاص فکری در دولت آقای روحانی، یعنی حسام الدین آشنا بود.بینشی بسیار خطرناکی که هویت خودش را در ضدیت با اسلام سیاسی تعریف کرده است. فهم این بینش خطرناک از طرفی می تواند، ما را به فهم دقیق تر کنش های حسام الدین آشنا برساند و از طرف دیگر دست ما را نسبت به انتقادی عمیق و ایدئولوژیک این بینش باز می کند. بنابراین باید برای فهم بهتر این ایده، بیش از گذشته تلاش کرد.